امان از حسرتها
فائقه بزاز
هرموقع از یکنواختی زندگی خسته میشدیم مادربزرگم با یه قصه از ملانصرالدین به ما تلنگر میزد؛
«ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. تو راسته کفش فروشا پر از کفش بود مدل به مدل. فروشنده که دید ملا سخت سلیقه است چند جفت هم از انبار آورد .ملا یکییکی کفشها را امتحان کرد، اما هیچکدام رو باب میلش پیدا نکرد، دودل بود، هرکدام را که میپوشید ایراد میگرفت. گاهی هم بهانه میآورد. ده جفت کفش دور و بر ملا ولو بود.
ملا دیگه داشت از خریدن کفش ناامید میشد که متوجه یک جفت کفش زیبا شد. اونهارو پوشید. دید کفشها درست اندازه پایش هستند. چند قدمیدر مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد.
بالاخره تصمیم گرفت. پرسید: اینا چندن؟
فروشنده لجش گرفت. گفت: این کفشها، قیمتی ندارن. ملا گفت: منو مسخره میکنی؟
فروشنده گفت: این کفشها واقعا قیمتی ندارند، چون کفشهای خودت است که وقتی اومدی داخل پات بود.»
این مصداقِ تعلق خاطر خیلی از ما به موضوعات بیرونی است. فرقی هم نمیکند در چه زمینهای؟... از حسرت خوردن برای خوشبختی دیگران بگیر تا مصادیق دیگر.
وقتی احساس آرامش و نیکبختی را بیرون از محدوده و امکانات خودمان جستجو میکنیم همه چیز دیگران برایمان جذاب و شیرین است و آنچه مختص دیگران است برایمان حسرت میشود.
اگر نگاهمان را وارونه کنیم آنوقت دنیای کوچک خودمان انباشته از اتفاقاتی است که روزگاری در آرزوی رسیدن به آنها بودیم اما مرور زمان انقدر برایمان تکراریاش کرده که خوشبختی و آرامش و سعادت را بیرون از وجودمان جستجو میکنیم.
... تو خیالات قصهگوییهای مادربزرگ و قدرشناسی داشتههایم غوطهور بودم که به مفهوم عمیقتری از حسرت رسیدم. داشتم به این جمله نگاه میکردم؛ «وَ نَعُوذُ بِک مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَی، وَ الْمُصِیبَةِ الْکبْرَی، وَ أَشْقَی الشَّقَاءِ، وَ سُوءِ الْمَآبِ، وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ، وَ حُلُولِ الْعِقَابِ».
و سوزش حسرت عظمیو پردهبرداری از فرصتهای ازدسترفته بیشتر حالم را گرفت؛ همان آتشی سوزناک که به قول بزرگان ازقلب انسان طلوع میکند.
حسرت برای کارهای انجامنداده و فرصتهای ازدسترفته است یا برای کارهای انجام شدهای که نباید انجام میشده و دیگر پشیمانی سودی ندارد.
برای كارنامهای که به دست چپ داده میشود و غمیعظیم و جانسوز که فریاد میزند: اى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم
برای تمام آنچه که اصلا قابل جبران نیست . به خاطر معاملهای پر از ضرر و زیان و آن فروختن عمر و جوانی و آخرت به بازیچه دنیا.
روز قیامت بزرگترین افسوس است، افسوس...