احساسات پویا
یاسمین رضوی
حتما شما هم زیاد درباره هوش هیجانی شنیدهاید. هوش هیجانی یا EQ که بهعنوان تشخیص، درک، مدریت و استدلال در ارتباط با احساسات، شناخته میشود، نوعی توانمندی حیاتی در مورد ارتباطات میان فردی است. هوش هیجانی نهتنها در روانشناسی که در دنیای تجارت نیز اهمیت خارقالعادهای دارد.
روانشناسان در دهه 1990 از «هوش هیجانی» استفاده کردند و این اصطلاح بهسرعت در امور دیگری همچون تجارت، آموزش و فرهنگ نیز گسترش پیدا کرد.
هوش هیجانی چیست؟
پیش از این هم درباره هوش هیجانی صحبت کردهایم اما بهطور خلاصه و برای کسانی که تاکنون دقیق به این اصطلاح دقت نکردهاند، باید بگوییم که طبق تعریف «پیتر سالووی» و «جان دیمایر» دو محقق برجسته در این زمینه، هوش هیجانی یعنی توانایی تشخیص و درک احساسات خود و دیگران. این توانمندی که به هوش هیجانی معروف شده است کمک شایان توجهی در تصمیمگیری، حل مشکلات و ارتباط با دیگران، به ما خواهد کرد.
«دانیل کلمن» نیز هوش هیجانی را ترکیبی از 5 توانایی خودآگاهی، خود تنظیمی، خودانگیزشی، همدلی و روابط اجتماعی، تعریف میکند.
در گذشته این تصور وجود داشت که احساسات و هوش در مقابل هم قرار دارند و نه در کنار هم. اما در دنیای معاصر و در سالهای اخیر محققان دریافتهاند که احساسات و شناخت اثر زیادی بر هم دارند. بهطور مثال بررسی این نکته که چطور شادی، عصبانیت و ناراحتی بر رفتار و تصمیمگیریهای ما اثر میگذارد، موضوعی هیجانانگیز در بررسی هوش هیجانی است.
اثر هوش هیجانی در موفقیت
دانیل گلمن در سال 1995 کتابی نوشت با این عنوان که هوش هیجانی یا EQ چطور میتواند بیشتر از ضریب هوشی یا IQ مؤثر باشد. با این کتاب بود که بحث هوش هیجانی در جامعه علمیداغ شده و بررسی اثر آن در موفقیت به مرکز توجه تبدیل شد. گلمن در این کتاب ثابت میکرد که همانطور که ضریب هوشی و آی کیو در موفقیت نقش دارند به همان میزان هوش هیجانی و شایستگیهای احساسی در محل کار نقش ایفا میکنند.
این مفهوم بهسرعت مورد توجه عموم قرار رفت و مدیران و کارآفرینان که با نیروهای انسانی زیاید سرو کار داشتند به آن توجه نشان دادند. محققان میگفتند که هوش هیجانی در نحوه تعامل و ارتباط کارکنان و همکاران با هم اثر زیادی دارد و همین به موفقیت کل سیستم میانجامد. علاوه بر این کسانی که از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند در مدیریت استرس و پیدا کردن راهحل برای مسائل و مشکلات، موفقتر عمل میکنند.
برخلاف ضریب هوشی که از ابتدا مورد توجه بود و برای مدیران ارشد اهمیت زیادی داشت و گمان میشد که در سطوح پایینتر، نیازی چندانی به ضریب هوشی بالا نیست، هوش هیجانی در تمام سطوح کارکنان، اهمیت دارد. در هر سطح و در هر حرفهای که باشید، برای ارتباط مؤثر با همکاران، پیشرفت و دستیابی به موفقیت نیازمند هوش هیجانی بالاتر هستند و خبر خوب اینکه برخلاف ضریب هوشی که تمرین کردن ممکن است اثر چندانی بر آن نداشته باشد، یادگیری، آگاهی و تمرین میتواند بر بالا بردن هوش هیجانی اثرگذار باشد.
تفاوتهای بزرگ
افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند مشخصا در محیط کار نسبت به دیگرانی که هوش هیجانی کمتری دارند، متفاوت عمل میکنند. برای تشخیص این افراد به این نکات دقت کنید.
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند:
تصمیمات بهتری میگیرند
مشکلات را سریعتر و بهتر حل میکنند
دعوا و تعارضات داخلی را حل میکنند
همدلی بیشتری با همکارانشان دارند
به انتقادات سازنده گوش کرده و به آنها فکر میکنند و پاسخ صحیح میدهند
اما کسانی که هوش هیجانی کمتری دارند در محیط کار:
نقش قربانی را بازی کرده و مسئولیت خطاهایشان را نمیپذیرند و آن را به گردن دیگری میاندازند.
ارتباطاتشان یا منفعلانه است یا تهاجمی
حاضر به انجام کار تیمی نیستند و میخواهند کارهایشان را بهتنهایی پیش ببرند.
مدام در حال انتقاد از کار دیگران هستند اما زمانی که از خودشان انتقاد میشود، آن را رد میکنند.
چه کنیم که به هوش هیجانی بالاتری دست پیدا کنیم؟
احتمالا افرادی هستند که بسته به شخصیت، تربیت و محیط زندگی و شرایطی که تجربه کردهاند، بهطور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، اما مواردی وجود دارد که هرکسی میتواند برای بهبود توانایی درک و استدلال احساسات خود، گامهایی بردارد. خاصه در محیطهای کاری این امر میتواند بسیار مفید باشد، جایی که روابط و تصمیمات تجاری اغلب بر درک بینفردی، کارگروهی و ارتباطات افراد متکی است.
مطالعهای در سال 2011 انجام شد که نشان میداد افرادی که در زمینه مهارتهای عاطفی کلیدی آموزش دیده بودند، پیشرفتهای پایدارتری در هوش هیجانی داشتند و همچنین در زندگی با دیگران و ایجاد روابط بهتر و کاهش استرس نیست، تجارب مثبتی را از سر گذراندند.
اگر میخواهید مهارتهای هوش هیجانی خود را ارتقا دهید و عملکرد بهتری در محیط کاری خود داشته باشید باید در پنج مهارتی که منتج به هوش هیجانی بالاتر میشود، آگاهی و تمرینات زیادی داشته باشید؛ خودآگاهی، خودتنظیمی، مهارتهای اجتماعی، همدلی و انگیزه.
خودآگاهی:
یکی از اولین گام های اساسی برای استفاده از مهارت هوش هیجانی در محل کار، تمرین شناخت احساسات خود است. خودآگاهی شامل آگاهی از جنبههای مختلف خود از جمله احساسات است. برای اینکه احساسات خود را بشناسید باید ابتدا به خودآگاهی برسید و برای این کار:
1ـ به احساسی که دارید توجه کنید؛ الان چه احساسی دارید. احساس میکنید تحقیر شدهاید، احساس ناراحتی دارید؟ عصبانی هستید؟ یا شادید و در خودتان انگیزه زیادی میبینید؟ آیا این احساسی که دارید بر نحوه تعامل شما با همکارانتان اثر میگذارد؟ آیا احساسی که دارید بر نحوه تصمیمگذاریهای شما ـ مشخصات تصمیمات کاریتان ـ اثرمیگذارد؟ با فکر کردن و پاسخ دادن به این سؤالات متوجه میشوید که چه احساسی دارید و این احساسات چقدر در زندگی و کار شما اثر میگذارند.
2ـ نقاط قوت و ضعف عاطفی خود را بررسی کنید؛ چقدر با دیگران ارتباط برقرار میکنید؟ اغلب اوقات بیحوصله هستید؟ زودرنجید و مدام آزردگیخاطر را تجربه میکنید؟ چه راههایی برای مقابله مؤثر با این احساسات وجود دارد؟تشخیص نقاط ضعف به شما این مکان را میدهد که برای مقابله با آنها راههای درست را پیدا کنید.
3ـ فراموش نکنید که احساسات زودگذر هستند؛ ممکن است همکارتان شما را ناراحت کند یا رئیستان وظیفهای کسلکنندهای به شما محول کند. قبل از اینکه با همکارتان مقابلهبهمثل کنید یا حرف رئیستان را زمین گذاشته و ظیفه را قبول نکنید، به یاد داشته باشید که این احساسات کاملا موقتی است و نباید تصمیم عجولانه بگیرید. تصمیمات عجولانه که از به پشتوانه احساسات زودگذر گرفته شدهاند، میتوانند اهداف و موفقیتهای بلندمدت شما را تحتتأثیر قرار دهند.
تمرین خودتنظیمی؛آگاهی از احساسات قدم اول و مهمی است. در مرحله دوم باید بتوانید این احساسات را مدیریت کنید.
برای بهبود خودتنظیمی تکنیکهای رهایی از استرس را یاد بگیرید، مثل اینکه از محل کارتان برای چند دقیقه یا چند ساعت خارج شوید تا آرامشتان را به دست آورید.
قبل از تصمیم گیری فکر کنید و صرفا از روی خشم یا ناراحتی تصمیم نگیرید.
بهبود مهارتهای اجتماعی؛ فردی که احساسات خود را شناخته و نسبت به مدیریت آنها توانمند است، معمولا تصمیمات بهتری میگیرد و ارتباط بهتری با دیگر افراد جامعه دارد. برای بهبود مهارتهای اجتماعی؛ به آنچه دیگران میگویند گوش دهید: گوش دادن به معنای شنیدن نیست. گوش دادن یعنی تلاش برای درک معنای کلمات و جملاتی که فرد مقابل شما میگوید که به آن شنونده فعال بودن میگویند.
به ارتباطات غیرکلامی توجه کنید؛ سیگنال هایی که افراد از طریق زبان بدن خودشان ارسال میکنند میتواند شما را درباره آنچه واقعا فکر میکنند، کمک کند.
مهارتهای متقاعدسازی را در خودتان تقویت کنید؛ این که بتوانید در محیط کار نفوذ داشته باشید و اعضای تیم و یا سرپرستان را متقاعد کنید که به ایدههای شما گوش دهند باعث پیشرفت شغلی شما میشود.
همدل شوید
آدمهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، بهتر از دیگران میتوانند علاوه بر احساسات خود، حس دیگران را هم درک کنند و خودشان را جای او بگذارند. پس از درک احساس دیگری و خود را جای او گذاشتن، نوبت به واکنش ما به احساسات دیگران میرسد. نوع واکنش ما اگر همدلانه باشد، نشان از هوش هیجانی بالاست. برای تمرین همدلی: مسائل را از دیدگاه طرف مقابل ببینید؛ در ابتدا ممکن است این کار برایتان سخت باشد، اما کمکم و با تمرین به آن عادت میکنید.
به نحوه واکنش دیگران توجه کنید؛ آبا به دیگران این فرصت را میدهید که نظراتشان را به شما به اشتراک بگذارند؟ آیا گوش شنوای نظرات دیگران هستید، حتی اگر خلاف نظر شما باشد؟ اینکه به تلاشهای و شایستگیهای دیگران اهمیت میدهید، به ارتباط بهتر میانجامد.
روی انگیزه خود کار کنید
افرادی که دارای انگیزه بیشتری برای رسیدن به اهداف خود هستند، بدون آنکه چشمشان دنبال پاداشهای خارجی باشد، میخواهند کاری را انجام دهند که به آن علاقه دارند. این افراد از هوش هیجانی بالایی برخوردارند.
برای افزایش انگیزه خود؛ بر روی کارهایی که دوست دارید تمرکز کرده و مثبتاندیش و خوشبین باشید.