کد خبر: ۶۴۸۷
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۵
روایت «عطیه کشتکاران» از پیاده روی اربعین «من البحر الی النحر»

باید دل به دریا زد و از خویش برید...

صفحه نخست » گفتگو

فاطمه اقوامی

سال‌‌های پیش این روزها که از راه میرسید پر از شور و شوق بودیم، پر از حس ناب... دیگر پایمان روی زمین بند نبود و روی ابرها سیر و سیاحت میکردیم... خودمان را به آب و آتش میزدیم تا مبادا از قافله جا بمانیم... تکتک وسایلمان را با ذوقی وصف ناپذیر آماده میکردیم و از دیدن کولهای که از مدتها قبل کنار اتاقمان جا خوش کرده و آماده همسفر شدن با ما بود، کیف میکردیم... خلاصه حال دلمان خوش بود... اما حالا خیلیهایمان زانوی غم به بغل گرفتهایم... بغضی سنگین بیخ گلویمان را چسبیده است... خاطرات پشت سر هم جلوی چشمانمان رژه میروند و آتش به دلمان میزنند... وقتی خبر راهی شدن کسی را میشنویم آهی جگرسوز از نهادمان برمیخیزد و پرده نازک اشک دیدگانمان را تار میکند... نفسهایمان تنگ شده و به شماره افتاده و دوای دردمان تنفس در هوای بهشتی آن جاده رویایی است... خستهایم از این جاماندنها... ما حرم لازمیم، دلمان تنگ است...

درست است که دست تقدیر امسال هم خیلی از ما را از شمردن عمودها برای رسیدن به خانه حضرت یار محروم کرده و خانهنشین غم عشق شدهایم اما این روزها را نمیشود بدون یاد اربعین و پیادهرویاش گذراند... برای همین این هفته رفتهایم سراغ «عطیه کشتکاران». او متولد نیمه دهه شصت است. طلبه و دانشجوست. تحصیلاتش را در رشته کامپیوتر و فلسفه دنبال کرده و در حال حاضر در مقطع دکترا تحصیل میکند. این روزها بیشتر مشغولیتش در زمینه پژوهش، نویسندگی و ترجمه است البته در حوزه رسانه و فضای مجازی هم فعالیتهایی دارد. به عکاسی بسیار علاقه‌‌مندست و سالها آن را دنبال کرده البته نه بهصورت حرفهای و تخصصی و بهعنوان یک شغل.

اما آنچه باعث شده او میهمان این هفته مجله باشد تجربه پیادهروی اربعین «من البحر الی النحر» است... با ما همراه باشید و روایت شیرین او را از این سفر بخوانید و دلتان را راهی جاده عشق کنید.

اولین مواجهه با سفر عشق

قصه اربعین در خود کشور عراق دارای سابقه طولانی است و خیلی پیش از آنکه نسیمش به ایران برسد در آنجا بهعنوان یک سنت دیرین رواج داشته است. حتی وقتی در دوره حکومت صدام مخالفتهای شدیدی با این حرکت صورت میگرفته، مردم عراق خطرات را به جان میخریدند و با هر سختیای که بوده با پای پیاده خودشان را به کربلا میرساندند.

اما اولی باری که من با این پدیده مواجه شدم برمیگردد به اواسط دهه ۸۰. همراه خانواده با کاروانی برای زیارت به عراق رفته بودیم که دقیقا همان روزی که میخواستیم به کربلا برویم خیلی خیلی اتفاقی مصادف شده بود با عصر روز اربعین. یعنی اصلا انتخاب کاروان و زمان سفرمان با در نظر گرفتن این موضوع نبود. در مسیر نجف به کربلا که داشتیم میرفتیم ترافیک و راهبندان خیلی شدیدی بود. همانطور که میدانید از عصر اربعین تقریبا بساط موکبها برچیده میشود ولی هنوز بقایای برخی از آنها در اطراف جاده وجود داشت. از مدیر کاروان درباره علت شلوغی مسیر که پرسیدیم توضیح داد بهخاطر سنت پیادهروی اربعین هست که عراقیها اعتقاد دارند مسیرهای منتهی به کربلا را بهصورت پیاده طی کنند و به زیارت امامحسینعلیهالسلام مشرف شوند.

یک علامت سؤال بزرگ

این ماجرا گوشه ذهن من ماند و برایم سؤال بود که وقتی میشود این مسیر را به راحتی با ماشین و اتوبوس طی کرد و مثلا در عرض یکی، دو ساعت از نجف به کربلا رسید چرا کسی باید اینقدر خودش را به زحمت بیندازد؟!

تقریبا از اوایل دهه ۹۰ کمکم ایرانیها هم به این قافله پیوستند. از اطرافیان درباره این سفر و سنت پیادهروی چیزهایی میشنیدیم. البته آن اوایل این سفر بیشتر یک سفر سخت و مردانه بهنظر میرسید آنقدرها هم در رسانهها انعکاس نداشت و انگار یک واهمهای از این سفر در دلها بود.

یادم هست یکی، دو سال پدرم تنها به این سفر رفتند و ما اصلا به ذهنمان خطور نمیکرد که ممکن است خانمها هم بتوانند در این سفر حضور داشته باشند. حتی در سالهای بعد که ما همراه پدر رفتیم در بین خانواده و بستگان یک حرکت متفاوت محسوب میشد که مگر میشود خانمها بخواهند سفر اربعین بروند؟! چون شرایط این سفر سخت و مشقتبار برای همه تصویر شده بود.

مسیری که باید طی میشد

تا اینکه بالأخره قسمت شد و من با خانواده راهی این سفر شدم. البته هنوز هم موضعم موضع یک عاشق دلباخته که تمنای این سفر را داشته باشه، نبود. یک سال قبل از این سفر، مادر و خواهرم برای پیادهروی اربعین به کربلا رفتند اما من میگفتم اصلا در توان جسمی خودم نمیبینم که بخواهم این مسیر طولانی را با پای پیاده طی کنم. وقتی آنها از سفر برگشتند و عکسهای سفرشان را نشان دادند و از خاطراتشان برایم گفتند قدری دلم آرام شد که شاید من هم بتوانم در این سفر شرکت کنم ولی باز هم سال بعد که همراه با خانواده عازم شدیم من هنوز آن گارد را داشتم و کامل برایم حل نشده بود که چه دلیلی وجود دارد که آدم بخواهد اینقدر خودش را بهسختی و مشقت بیندازد؟! مهم بود که بدانم پشت سر این قصه چه چیزی هست؟ چه دلیلی دارد و میخواهیم با این حرکت چه مسألهای را ثابت کنیم؟ با این حرکت میخواهیم به کجا برسیم؟ اگر هدف فقط رسیدن به کربلاست که خیلی وسیلههای راحتتری هم وجود دارد. میشود با برنامهریزی خیلی دقیقتر به زیارت کربلا رفت. چون سفر اربعین اینطور نیست و یک جور سر از پا نشناختن در آن وجود دارد. فردی که راهی این سفر هست انگار دارد خودش را میسپارد به این مسیر و پا روی منیت و تمایلات شخصی خودش میگذارد.

شاید پرسشهای مکرر، نق زدنها و غر زدنها و خسته شدنهای من در طول این سفر خانوادهام را اذیت کرد ولی این مسیری بود که باید طی میکردم. گاهی مسیری که انسان باید طی کند یک مسیر فیزیکی است گاهی هم یک مسیر روحی و من باید مسیر دوم را طی میکردم. من به این تردیدها، پرسشها و شبههافکنیها نیاز داشتم تا بتوانم به یک باوری برسم. به این باور که در پس این پیادهروی، در پس این ظاهری که ما از این قصه میبینیم معانیای نهفته است که باید از تعلقات مادی عبور کنیم تا شاید چشممان باز شود بر این معانی.

من در آن سفر خیلی غر زدم، خیلی سر خانواده را درد آوردم، زانو درد شدیدی هم گرفتم و اصلا نتوانستم کل مسیر را پیاده بروم اما در هر صورت شیرینی و حلاوت آن سفر را چشیدم و این چیزی نبود که بتوانم انکارش کنم. آن همدلی که در آن موقعیت زمانی و مکانی خاص وجود داشت یک تجربه ناب و فوقالعاده بکری بود که هیچجا، در هیچ کدام از سفرهای زیارتی و سیاحتی در داخل و خارج از کشور چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. اصلا در مخیله انسان نمیگنجد که در این دنیا فضا و موقعیتی وجود داشته باشد که آنقدر مردم یکدل و یکرنگ باشند. عراقیها یکدل و یکرنگ میزبانی میکردند، هیچ ابایی نداشتند و ندارند از اینکه هر چه که دارند را در اختیار مهمانشان قرار بدهند. از آن طرف هم ایرانیها و اهالی باقی کشورها سعی میکردند احترام میزبان را نگه دارند و خلاصه همه رو به سوی یک مقصد مشخص داشتند.

پیادهروی اربعین از زاویهای دیگر

بعد از آن سفر ما و تقریبا از همان سالهای۹۳، ۹۴ موج حضور در پیادهروی اربعین بین ایرانیها بالا گرفت. رسانهها، صداوسیما، مستندهایی که ساخته شد و خردهروایتهایی که افراد از آنجا با خودشان میآوردند همه در ترغیب دیگران به این سفر مؤثر بود و شرکت در این مراسم به مرور زیادتر شد اما در زمینه مسیرهای مختلف پیادهروی یک رشد نامتوازنی شکل گرفت، یعنی توجه غیرعراقیها به پیادهروی مسیر نجف تا کربلا معطوف شد.

سال ۹۷ از سمت یک گروه مستقل رسانهای که متشکل از خبرنگاران، عکاسان، نویسندگان، عکاسان خبری و افراد مختلف بود دعوت شدم تا مسیر متفاوتی را برای پیادهروی تجربه کنم. گفتند پیادهروی اربعین فقط آن چیزی که ما فهمیدیم و دیدیم نیست. یعنی اینطور نیست که همه خودشان را به نجف برسانند و از نجف پیاده به کربلا بروند. قضیه خیلی رسمیتر و خیلی گستردهتر از چیزی هست که ما تا آن روز دیدهایم.

اگر زاویه دیدمان را تغییر دهیم و از بالا به نقشه کشور عراق نگاه کنیم میبینیم که کربلا از سمت شمال، جنوب، شرق و غرب دروازهها و ورودیهای مختلفی دارد. تمام مسیرهایی که به سمت کربلا منتهی میشوند را میتوانیم مثل شریانهایی بدانیم که به سمت یک محور مشخص و معین جاری میشوند. اینها مثل مویرگهایی هستند که کمکم بههم میپیوندند و به یک شاهرگ عظیم میرسند.

گروهی که ما را دعوت کرده بودند گفتند چه نشستهاید که یک مسیر پیادهروی وجود دارد که از جنوب عراق شروع میشود و مسیر بکری است که ایرانیها کمتر میروند. این منطقه دستنخورده باقیمانده است به این معنا که از دغدغههایی که در مسیر پیادهروی نجف ـ کربلا از سمت بعضی از مراکز بهاصطلاح فرهنگی ایران وجود دارد، از موکبهای بزرگی که در این مسیر احداث میشود، از کارهای فرهنگی مثل سخنرانی و غرفه کودک و... خبری نیست.

من البحر الی النحر

ما سال ۹۷ پیادهروی را بر اساس بررسیهایی که مدیر گروه جناب آقای نخلی انجام داده بودند، از بصره آغاز کردیم. در طول مسیر سعی کردیم شرایط متفاوتی که در آنجا شاهد بودیم را از طریق عکاسی، روایتهای مکتوب، گزارشهای تصویری در فضای مجازی و رسانهای کشور انعکاس دهیم.

اما سال بعد شناختی که از مسیر داشتیم کاملتر شد و رسیدیم به پیادهروی «من البحر الی النحر». جنوبیترین نقطه آغاز پیادهروی اربعین جایی هست بهنام «رأس البیشه» در نزدیکی فاو در ساحل خلیجفارس. این مکان ۶۷۰ کیلومتر تا کربلا فاصله دارد. افرادی که پیادهروی را از آنجا آغاز میکنند حدود ۲۱ روز در مسیر هستند. یعنی پیادهروی اربعین در آنجا از ۲۸ محرم شروع میشود.

ما ۲۸ محرم خودمان را رساندیم به رأسالبیشه. قبل از شروع پیادهروی یک مراسم نمادین برگزار میشود که همه آنهایی که میخواهد پیادهروی را از این مسیر شروع کنند که اکثرا هم مردم خود عراق هستند در آن شرکت میکنند. در رأس البیشه سیلبندی به طول ۳ کیلومتر وجود دارد که تا دل دریا میرود. سنت و رسم بر این است مردم بعد از سخنرانی مراسم، روی این سیلبند رفته پایشان را به آب میزنند و پیادهروی را آغاز میکنند.

یعنی از بحر مسیر را شروع کرده تا نحر ادامه میهند. نحر بهمعنای گلوگاه و مقتل امام حسینعلیهالسلام است.

مکانهای زیر لیست کامل توقفگاههای ما در این سفر است:

رأسالبیشه، نقطه انطلاق / قشله / فاو، مسجد جامع قدیم / فاو، ساحل اروند

فاو، مسجد شیخ زاید / فاو، مساجد جامع اهل سنت / سیبه، جزیره مینو

امامزاده علی صالح / ساحل اروند، برابر خرمشهر / جزیره امالرصاص / ابوالخصیب، مزار عبداللهبنعقیل و دخترش / ابوالخصیب، مزار زیدبنصوحان / بصره، مزار ملاصدرا / بصره، حسینیه عاشور / بصره، زبیر، مقام جنگ جمل

الشافعی، مزار علیبنهادی / الشریش، مزار عیسیبنزید / قرنه، نقطه تلاطی

قرنه، جزایر مجنون / قرنه، نشوه / قرنه، شجره آدم / چباییش، نصبالشهید

فهود، مزار محمدبنعلیبنابیطالب / ناصریه، خانه ذیقار / ناصریه، شهر اور /

الخضر / بطحا، مساجد اهل سنت / رمیثه، مزار احمدبنموسی / رمیثه، ابراهیم احمر العینین / رمیثه، محمد مثلث / الحمزه / الحمزه، سید عزیزالله / شنافیه، حسن مثنی / غماس، عبداللهبنموسی/ غماس، مقام محمد حنفیه / نجف / کفل / مزار ایوب / زید شهید / مزار رشید هجری / کربلاء / میدان الزهراء، دو راهی قبلتین / مزار حر ریاحی / ابتدای جاده الانبار، جاده قدس / رطبه / طربیل

موکبی بر امواج جز و مد

ما شب ۲۸ محرم در مسجد امامعلیعلیهالسلام فاو اقامت داشتیم. روز ۲۸ام خودمان را به این مراسم رساندیم و تا جایی که امکان داشت در خبرگزاریها، رسانههایی که دسترسی داشتیم یا صفحات شخصی مجازی روایت این مراسم را انعکاس دادیم و بعد با این جریان جمعیت به راه افتادیم.

یکی از نکات جالب این مسیر اولین موکب آن است. این موکب به دو خانم تعلق داشت و دقیقا روی همان سیل بند در عمق ۳ کیلومتری دریا واقع شده بود. بهخاطر موقعیت مکانی جریان جذر و مد روی آن تأثیر میگذاشت. برای همین آن دو خانم شبها موکب را جمع میکردند و صبح که آب پایین میرفت دوباره آن را برپا کرده و با آب خنک و میوههای تازه از مردم پذیرایی میکردند.

یک زمانبندی برای حرکت در مسیر پیادهروی وجود دارد یعنی اینطور نیست که از ۲۸ محرم تا ۱ روز مانده به اربعین زائر در مسیر باشد و موکبها هم برپا و آماده پذیرایی به زوار باشند. هرچه جمعیت زوار جلو میرود کمکم موکبها قبلی جمع شده و خود موکبدارها هم به جمع زوار میپیوندند. همسفریها تشبیه میکردند مثل فرشی است که کمکم آن را جمع میکنند.

خلاصه همه زائرین از مسیرهای مختلف منتهی به کربلا، از شمال، از جنوب و از شرق و غرب کمکم تجمیع و گرد یک محور جمع میشوند.

همه حول محور کربلا

البته ما بهخاطر اینکه تجهیزات عکاسی و تصویربرداری بههمراه داشتیم امکان این برایمان وجود نداشت که بتوانیم کل مسیر را همراه با جمعیت پای پیاده طی کنیم. برنامه ما به این صورت بود که مقداری از مسافت را با ماشین میرفتیم و در جایی که مناسب روایت رسانهای بود مدتی توقف داشتیم. کمی با مردم حرف میزدیم، عکس و فیلم میگرفتیم و بعد دوباره به مسیرمان ادامه میدادیم.

لازمه پیادهروی در این مسیر این بود که ما باید به فرهنگ مردم عراق خیلی نزدیک میشدیم و این از جهت تفاوت داشت با پیادهروی در مسیر نجف به کربلا.

من فرد باتجربهای در پیادهروی اربعین محسوب نمیشوم ولی دیدهها، شنیدهها و اقوالی که از دوستان و آشنایان میشنیدم حاکی از آن بود که متأسفانه در مسیر نجف به کربلا یا در برخی از مسیرهای دیگر مثل کاظمین به کربلا خطکشیها و مرزبندیهایی بین زائران ایرانی با عراقیها به وجود آمده یعنی مثلا ایرانیها در انتخاب موکب توجه به ایرانی یا عراقی بودن آن دارند. این مرزبندیها میتواند علتهای مختلفی داشته باشد اما به هر حال بهنظر من با روح پیادهروی اربعین در تضاد است. برای اینکه ما به آن جغرافیا میرویم و در آن مراسم شرکت میکنیم تا همه حول محور کربلا و امامحسینعلیهالسلام همسو و همجهت بشویم و تفاوتهای زبانی، قومی و نژادی رنگ ببازد ولی وقتی ایرانی، عراقی یا اهل ملیت دیگری بودن برایمان اهمیت پیدا کند انگار از آن هدف اصلی اربعین دور شدهایم. در مسیر پیادهروی جنوب این مرزها رنگ میبازد و ما جز با نزدیک شدن کامل به فرهنگ عراقی نمیتوانستیم آن مسیر را طی بکنیم چرا که در این مسیر موکبهایی مخصوص استقبال یا پذیرایی از زائران وجود نداشت و اسکان ما کاملا در خانه و زندگی عراقیها بود. ما در آن نصف روز یا یکی، دو روزی که در جایی اقامت داشتیم انگار تبدیل میشدیم به عضوی از خانواده آنها و این آمیختگی فرهنگی خیلی از نزدیک اتفاق میافتاد. درحالیکه ما در مسیر نجف به کربلا بسیار کمتر میتوانستیم چنین آمیختگی فرهنگی را ببینیم و شاهد باشیم یا حتی فرصت تجربه این مسئله برایمان پیدا شود. در این مسیر آن ایراد ایرانیزه شدنی که مسیر نجف به کربلا هست، وجود نداشت.

من و خیلی از افراد در مسیر نجف به کربلا سعی میکنیم خیلی از مراقبتهای بهداشتی را رعایت کنیم، مثلا حدالامکان در ظروف یکبارمصرف غذا بخوریم یا به مکانی که میخواستیم از آنجا غذا بگیریم توجه داشتیم که دارای چه موقعیت بهداشتی است و خیلی از مسائل دیگر. اما در مسیر جنوب خیلی زود متوجه شدم که باید به گونه دیگری رفتار کرد چون برخی از رفتارهای ما و اینکه بخواهیم خودمان را از بقیه جدا کنیم، رفتار موهن تلقی میشد. مثلا یادم هست یکی از موکبهای بینراهی که در آن توقف داشتیم یک سالن خیلی بزرگی بود که ۳ ردیف در آن سفره چیده و نزدیک ۶۰ خانم پای این سفرهها نشسته بودند. در بین آن جمع فقط من و دوتا از دوستانم ایرانی بودیم. وقتی غذا آوردند دیدیم که مدل سرو غذا با چیزی که ما انتظار داشتیم کاملا متفاوت بود. ما در آنجا نماینده کشورمان بودیم و از طرفی همکیش و همعقیده و هممذهب آن افرادی بودیم که در آن محیط حضور داشتند. دقت کنید ما مسلمانان اهل هر کجای این کره خاکی که هستیم قرار است با هم تمدن اسلامی را بسازیم و برای ساختن تمدن اسلامی باید منیتها و آن خرده عاداتی که نسبت مستقیمی با رفتارهای دینی ندارد را کنار بگذاریم تا بتوانیم آن هدف اصلی را محقق کنیم.

هدف از حضور ما در مراسم پیادهروی اربعین این است که بگوییم ما هم برای ساخت این تمدن حضور داریم و پای کار هستیم. خب اگر بخواهیم تفاوتهای خردهفرهنگها یا عادات زندگی یا تفاوتهایی که در سبک زندگی وجود دارد را پررنگ کنیم با هدف اصلی اربعین جور درنمیآید.

اگر مشابه موقعیتی که ما در آن قرار گرفته بودیم در کشور خودمان رخ میداد طبعا جور دیگری رفتار میکردیم ولی در آن لحظه اگر از خودمان سؤال کنیم ما در اینجا میان این همه خانم عراقی چه کار میکنیم؟ یعنی به آن هدف اصلی فکر کنیم به نظرم همه خردهفرهنگها کنار میرود و میتوانیم با همدیگر همدلتر و همراهتر باشیم. خلاصه ما بسمالله گفتیم و با سبک غذا خوردن آنها همراه و همسفره شدیم. و این برای من تجربه فوقالعادهای بود و البته در این مسیر از این دست تجربهها فراوان داشتیم.

میزبانی تمام عیار

ما در این مسیر بعضا وارد خانههایی میشدیم که وقتی شمایل ظاهری آن خانه را با سفره رنگین پرگوشت بسیار اعیانی که برای مهمانها تدارک میدیدند در کنار هم قرار میدادیم با هیچ یک از معادلات دنیوی سازگار نبود. مثلا ما در بصره منزل خانوادهای مهمان بودیم که خانهشان اصلا نمایی نداشت و مشغول ساخت و تعمیر قسمتی از جلوی خانه بودند یعنی ما باید از بین گل و خاک و آجر عبور میکردیم تا به درب منزل میرسیدیم اما به گرمی از ما استقبال کردند و سعی داشتند برای پذیرایی سنگتمام بگذارند. بر اساس
پیش
فرضهای ما باید اولویت این خانواده این بود که ابتدا به سر و وضع خانهشان برسند و بعد اینطور از مهمان پذیرایی کنند ولی قاعده در آنجا متفاوت بود و ما بهکرات در خانههای مختلف با چنین مسائلی مواجه شدیم. اکثر ایرانیهایی که پیادهروی اربعین شرکت کردند مطمئنا با چنین صحنههایی که مانند تیری به قلب آدمی اصابت میکند مواجه شدند اما در مسیر جنوب این مسئله خیلی شدیدتر و غلیظتر است. تمام آن خردهعادتهای فرهنگی که میتواند چشم ما را به روی این زیباییها ببندد کنار بگذارید و یک تلاقی فرهنگی نابتر و خالصتر را تصور کنید، این اتفاقی بود که در مسیر جنوب شاهد آن بودیم.

روایتهای زنانه پیادهروی اربعین

یکی از کارهای ما در این سفر انعکاس روایتهای زنانه این مسیر بود. در پیادهروی اربعین بهخاطر مسائل اعتقادی و دینی و حجب و حیای زنانه و حریمی که بین زنان و مردان وجود دارد، مردان عمدتا به روایتهای زنانه دسترسی نداشته و از پشت صحنه این میزبانیها و آنچه در آشپزخانه به دست زنان انجام میشود بیاطلاعند. اما ما بهعنوان یک خانم خیلی راحتتر و نزدیکتر میتوانستیم در جریان این مسائل قرار بگیریم.

مطمئنا با یکی، دو سفر بیست روزه نمیتوان روایت کامل و دقیقی از فرهنگ یک کشور ارائه داد و چیزی که در ادامه خدمتتان میگویم صرفا آن چیزی است که من دیدم و شنیدم و ممکن است روایت ناقصی باشد. آنچه از مشاهدات ما برمیآمد این بود که شهرها و روستاهایی که ما از آن عبور میکردیم دارای یک بافت سنتی است ولی این بافت سنتی در زمان اربعین دچار تحولاتی میشود. یعنی مثلا ما در مسیر به خانمهای عراقیای برمیخوردیم که به تنهایی برای شرکت در پیادهروی آمده بودند. در نگاه اول احساس میشد آنها خانمهای بسیار مستقلی هستند که خیلی در نظام مردسالار تعریف نشدهاند اما وقتی با چند نفر از آنها همکلام شدیم دریافتیم در اربعین معادلات جامعه تغییر کرده و ما وجهه متفاوتی را شاهد هستیم البته طبعا همه جامعه عراق چنین بافتی ندارد.

عدهای میگویند اربعین شمایی از وضعیت ظهور را به ما ارائه میدهد و شنیدهایم که در آن زمان برخی از قوانین و قاعدهها و سنتها و حتی نگاههای مردم تغییر میکند، شاید بتوانیم این تغییر وضعیت زنان عراق در دوران پیادهروی اربعین و افزایش حضور اجتماعی آنها را در دایره همین مفهوم شباهت اربعین و دوران ظهور در نظر بگیریم.

خانم سعاد؛ شخصیتی فراموش نشدنی

بهعنوان نمونه از میان روایتهای زنانه این سفر بهتر است از شخصیتی تعریف کنم که برای همه افراد گروه ما شخصیت تأثیرگذاری محسوب میشدند. ایشان خانمی بودند به نام «سعاد» که مدیریت یک مدرسه را بر عهده داشتند. خانمی با روحیه فوقالعاده قوی و مستحکم و بسیار مدیر و مدبر. ما در هر دو سفرمان چند شبی را در حسینیه ایشان مهمان بودیم. حسینیه ایشان در منطقه الخضر واقع شده و مزین به نام حضرت ولیعصرعجلاللهتعالیفرجهالشریف است. همسر ایشان به رحمت خدا رفته و خودش کمکم این حسینیه را در طول این سالها ساخته و همراه 2 پسرش در زمان اربعین از زوار امامحسینعلیهالسلام پذیرایی میکنند. ایشان ذوق و ظرافت زنانه خود را با روحیه مدیر و مدبر بودن درهمآمیخته و نتیجه بسیار جالب و خوبی در جهت خدمت به زائران رقم زدهاند.

اتاقی که خانم سعاد برای پذیرایی از خانمها در این مسیر فراهم کردند پر از جزئیات خدمترسانی به زائران بود. ایشان خیلی دلسوزانه و با حوصله فکر کرده بودند که یکنفری که چند روز در مسیر هست و ممکن است چندین هفته دیگر هم سفرش طول بکشد، ممکن است در این مسیر به چه چیزهایی احتیاج پیدا کند و آنوقت همه آن احتیاجات را تهیه کرده و در اتاق قرار داده بودند مثل انواع جوراب، کرمهای مرطوبکننده، مسواک، کش سر و...

خانم سعاد بهشدت پرتلاش بودند و در آن روزهایی که زائران مهمان حسینیهاش بودند یک لحظه آراموقرار نداشت. یادم هست در یکی از سفرها یک خانم خبرنگار از فرانسه به همراه خبرنگار مردی از بلژیک یکی، دو روز همراه گروه ما شدند و در حسینیه خانم سعاد اقامت داشتند و تصمیم گرفتند مصاحبهای با او داشته باشند اما هرچه اصرار کردند، فایده نداشت. خانم سعاد آنقدر در هولوولای میزبانی از زائران بودند که به هیچعنوان نپذیرفتند چند لحظهای بنشینند و مصاحبه را انجام دهند. خبرنگاران خارجی تصور نمیکردند او از این موقعیت خوب و از این ظرفیت رسانهای برای بیان اعتقاداتش فراهم شده، صرفنظر کند ولی خانم سعاد تمام هموغم و ظرفیتش را معطوف کرده بود به اینکه به بهترین شکل پذیرایی از زائران انجام شود. حتی یادم هست وقتی خبرنگاران از پسر او خواستند که بهجای مادر چند کلامی را صحبت کند، خانم سعاد به او تشر زد که به کارش برسد. خلاصه شخصیت این بانوی دوستداشتنی و پرتلاش در ذهن همه ما ماندگار شد.

اربعین باید با زندگی ما آمیخته شود

در پایان صحبت اگر بخواهم این سفر را برای کسانی که طعمش را نچشیدهاند توصیف کنم باید ابتدا به نکتهای اشاره داشته باشم. در طول این سالها، سفر اربعین در قالبها و زبانهای مختلف توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی توصیف شده است که این توصیفات ممکن است دچار آفتی شود و آن افت رفتن توصیفات اربعین به سمت خاطرهبازی و نقل صرف اتفاقاتی است که در آن مسیر برای هرکدام از ما اتفاق میافتد مثلا تعریف محبتهای بیدریغی که از سوی صاحبان موکبها نثار حال هر کدام از ما میشود. ولی من فکر میکنم چیزی که ما الان بیشتر به آن نیاز داریم این است که ما باید حول چرایی پیادهروی اربعین و فلسفه آن تمرکز کنیم و ببینیم این مسیر قرار است به کجا برسد و آیا ما الان در آن مسیری که برایش تعیینشده هستیم یا نه؟! اگر بخواهم با این دید نگاه کنم به نظرم روح پیادهروی اربعین، حرکت جمعی مسلمانان و شیعیان دنیا به سمت یک قبله و مرکز واحد است. این انبوه پیادهروی اربعین و چیزی که در آن رخ میدهد، مختص جغرافیایی خاص و مختص یکزبان خاص نیست یعنی اربعین باید با زندگی ما آمیخته شود. ما باید ولایت را محور زندگیمان قرار بدهیم و همیشه در حال گام برداشتن به سمت این محور مشترک باشیم. به نظرم این روح پیادهروی اربعین است که چه با پای دل و چه با پای جسم باید در این مسیر قدم بگذاریم. اگر ما با پای جسم در این مسیر گام گذاشتیم ولی به سوی این هدف پیش نرفتیم، حرکتی نکردهایم. اگر جسممان جلو رفت ولی روحمان نتوانست تفاوتهای فرهنگی را حذف کند و نتوانست بپذیرد که من مسلمان باید همدل، همزبان، همجهت و همسو با مسلمانان سایر کشورها باشم، من حرکت نکرده و متوقف بودهام. بهنظرم چیزی که خوب است به آن توجه داشته باشیم این است که چه امسال این زیارت قسمت ما شود و چه نشود سعی کنیم همیشه حرکت ما در جهت ولایت و سیدالشهدا و آن مبارزهای که سیدالشهداعلیهالسلام برای برقراری عدالت داشتند، باشد و به فکر شکلگیری تمدن اسلامی باشیم.

و در آخر پیشنهاد و توصیهای دارم به همه خوانندگان. آقای نخلی که مسئول گروه رسانهای ما بودند پادکستی به نام «بهعلاوه اربعین» با محور اربعین راهاندازی کردند که خود من از صحبتهایی که در قسمت اول آن شده، خیلی استفاده کردم. در معرفی این پادکست عنوان شده «اربعین بیش از اینکه خاطره بازی من و شما باشد، میتواند مبنای تحولات پیش رو در جامعه جهانی قرار گیرد.» توصیهام این است که مخاطبان مباحث این پادکست را دنبال کنند که مطمئنا مطالب و نکات خوبی در آن ارائه خواهد شد. برای استفاده از این پادکست میتوانند به صفحه اینستاگرام این پادکست به نام plusarbaeen مراجعه کنند.

نظرات