یکی برای من، یکی برای تو
نرگس مهتدی
یادش بخیر سالهای پیش که شادی زیاد و غصه کم بود حال و هوای بهار و بوی
عید را نه از فروردین که از اوایل اسفند میشنیدیم. زن و مرد و پیر و جوان همه در
تکاپو و جنبوجوش می افتادند؛ از خانهتکانی و قالیشویی بگیر تا رسم شیرین سمنوپزان. علاوه بر خانهها چیدمان
خیابانهای شهر هم بهشدت تحتتأثیر استقبال پرشور از بهار بود، اگر قصد خرید هم نداشتی ذوق و
شوق مردم دعوتت میکرد تا سری به خیابان
بزنی؛ سبزه و سنبل و تنگهای ماهی، حراجیهای لباس و کفش و کیف و دست فروشهایی که
هر جور شده مجابت میکردند برای خرید.
به نیمههای اسفند که میرسیدیم زنگ جشن نیکوکاری هم به صدا در میآمد با شعار
زیبای «بیایید شادیهایمان را قسمت کنیم». نمیدانم این جمله پر مغز را اولین بار
چه کسی گفته بود و سر زبانها انداخته بود
ولی هر که بود خدا خیرش بدهد واقعا در آن حال و هوا به جان آدم مینشست. از بخششهای
سخاوتمندانه مردم بگیر تا کودکان شیرینزبان
قلک به دست؛ آنچنان صحنههای زیبایی خلق میشد که قابل قیاس بود با منظرههای
سحرانگیز و باشکوه بهار؛ تصویرهایی که دوربین رسانهها نهایتا قادر بود قلیلی از
آن را به نمایش بگذارد.
حالا اما این دومین سال است که ماسک و الکل و اضطراب تجمع جای آن شادیهای بیتکلف را گرفته و خیلی از هیجانهای شب عید را تعطیل و نیمه تعطیل کرده ولی جای شکرش باقیست که رسم بخشش و همدلی را میتوان پررنگتر و پرنقش و نگارتر از سالهای قبل به نظاره نشست. در این ایام فراوان دیده شده خانوادههایی که بدون چشمداشت از جان و مال و آبرویشان مایه گذاشته و خودشان و زندگیشان را وقف کمک به نیازمندان کردهاند در ج مثل جوان این هفته به اتفاق ورقی میزنیم کتاب مصور زندگی این جنس انسانها را
از مادرم آموختهام
از بچگی این ذوق را در دلش انداخته بود که در حرم امامان و امامزادهها در مساجد، پای صندوقهای صدقه و کلا هر جایی که برای نیازمندان کمکی جمعآوری میشد با دست های کوچکش پول را بدهد. با اینکه وضع مالی شان خوب بود ولی مخصوصا خرید رخت و لباس عید را به تأخیر میانداخت تا مبادا ظاهر زیبای بچهاش آهی شود برآمده از دل بچه یتیمی.
پول تو جیبی فرزندش را از حدی که قرار گذاشته بودند بیشتر میداد تا دست پسر بچه باز باشد برای بخشش تا یاد بگیرد راه و رسم نیکوکاری را.
کودک دیروز حالا برای خودش مردی شده یا بهتر بگویم جوانمردی شده خیر و دستودلباز، گرهگشا و کار راهانداز. مرهم دردهای مردم که میتوان در روزهای سخت رویش حساب کرد. خودش میگوید هرچه دارد از مادرش دارد که الفبای انصاف و مردمداری را بیادعا به او آموخته.
شادی من در گرو شادی توست
تصمیم داشت با وامی که از اداره برای خرید کالای ایرانی گرفته بود یک ال.سی.دی جدید بخرد تا هم خانم و بچهها ذوق کنند و هم خودش مسابقات فوتبال را با کیفیت بیشتری تماشا کند! تلویزیون جدید که نصب شد همه باهم پرسیدند با قدیمی چه کنیم. خانم پیشنهاد داد در اپلیکیشن دیوار با قیمت خوب بفروشند ولی آقا نقشه دیگری داشت شنیده بود که آشنایی بغلی تلویزیون ندارند و حالا در ایام کرونا که هم درس و مشق بچهها وابسته به آن شده و هم تنها تفریحشان در خانهنشینی اجباری تماشای برنامههای شبکه پویاست لطف این بخشش دوچندان است. وقتی که جعبه جادو در جایش مستقر شد حاضر نبود برق چشمهای پسر همسایه را با هیچ ریال و دلاری عوض کند.
جانها فدای مردم نیکو نهاد باد
شب و روز برایش فرقی نداشت. آنقدر خودش را وقف محرومان و مستضعفان کرده بود که در برخورد اول با خودت میگفتی حتما تمام اسباب آسایش و آرامشش جور است و همهچیز زندگی اش مرتب است که اینطور میتواند با فراغ بال دنبال و پیگیر کار محرومان باشد. وام ازدواج برای فلان دختر، چرخ خیاطی و دارقالی برای زن سرپرست خانوار ، رو زدن و آبرو گذاشتن برای اشتغال جوانی بیستساله تنها بخش کوچکی از دغدغههای روزانهاش بود. وقتی شنیدم خانه خودش در یک محله معمولی و استیجاری است وقتی که با یک پیکان قدیمی همراهش شدم برای رساندن سبد کالا به دست نیازمندان ایمانی دوباره آوردم به آیهای که میفرماید: «همانها که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند.»
نیکی بهجای یاران فرصت شمار یارا
برای خودش چیزهای معمولی میخرید؛ کفش معمولی، لباس ساده و... ولی موقع صدقه دست بالا را میگرفت و بیشترین میزانی که در توانش بود. میگفت اگر ثروت فایدهای داشته باشد در همین انفاق کردنهاست. در خرید میوه سراغ بهترینها نمیرفت. غر زدنهای گاه و بیگاه خانم خانه را به جان میخرید و مخصوصا سراغ آنهایی میرفت که به چشم مشتریهای دیگر نمیآمد. برخلاف خریدارها اهل چانه زدن نبود و دوست داشت اگر نفع بیشتری هم هست نصیب فروشنده شود. خلاصه اینکه رفتارهایش آدم را یاد حضرت علی میانداخت که لباس بهتر را برای غلامش قنبر میخواست.
جمعبندی
در آیات و روایات شاید به هیچ موضوعی بهاندازه ارزش صدقه و انفاق و شرایط و آثارش پرداخته نشده باشد. احسان وبخشش نه قانون دستساز بشر که قانون طبیعت و مطابق با فطرت الهی انسانهاست. خوش به حال آنهایی که نفس طامع و زیادهخواه را مهار کرده، هویت و موجودیت و شخصیت خود را در خیرخواهی و کمک به دیگران یافتهاند.