هفت رمز و یک خط کش
زهرا کیایی، دکترای روانشناسی
خشنودی و رضایتمندی در گرو روابط رضایتبخش با نزدیکان و عزیزان و نیز محیط اجتماعی هر فرد است و هیچ انسانی در تنهایی و دوری از اجتماع و خانواده، احساس خشنودی از زندگی خویش ندارد! چرا که انسان موجودی اجتماعی است و در نسبت خود با سایرین تعریف میشود؛ به عبارتی انسان در آینه ارتباط با سایر اجزای هستی و به ویژه همنوعان خود به «شناخت خویش» و «شکوفایی و رشد» میرسد و تصور دستیابی به این اهداف در خلاء تصوری نادرست و نزدیک به توهم است! در نقطه مقابل، گسسته شدن و تخریب هر ارتباط در زندگی خانوادگی و اجتماعی انسانها به معنای یک گام رو به جلو به سمت عدم خشنودی و در نهایت بیماری و رنج روانی و جسمانی است!
پیش از این در رابطه با عوامل تخریبگر ارتباطی با همسر و فرزندان و دوستان سخن گفتیم و به تشریح چگونگی تخریبگری آنان پرداختیم. اشاره کردیم که انتقاد و سرزنش و تحقیر و تهدید و تنبیه و توهین و باج دادن؛ روابط زوجین و والدین با فرزندان و بالعکس و نیز دوستیها را دچار آسیب کرده و موجبات فاصله گرفتن این افراد را از یکدیگر فراهم میکند و آن عامل آسیبهای روانی متعدد چون افسردگی و اضطراب و آسیبهای عمیق شخصیتی و اجتماعی میشود. اما در مقابل، روشها و گامهایی برای بازسازی روابط و نیز حفظ روابط مطلوبمان وجود دارد که در برابر آن هفت رفتار آسیبزا قرار گرفته و جایگزین میشود. به این ترتیب میتوان با پرهیز از رفتارهای مخرب ارتباطی و انجام هفت مهارت ارتباطی سازنده، به پیشگیری و بهبود بسیاری از مشکلات ارتباطی با اجزای انسانی محیط زندگی خود و در نتیجه ممانعت از آسیب روان خود و اطرافیان پرداخت.
گوش سپردن
پیش از این در مقالهای مشروح به توصیف مهارت گوش دادن و اهمیت آن در روابط متقابل پرداختیم و عنوان کردیم که گوش کردن با شنیدن تفاوت زیادی میکند! در اغلب اوقات مرد خانواده درحالیکه کارهای اداری خود را در پیش رو دارد و یا کنترلی در دست در حال مشاهده کانالهای تلویزیونی است به خانم خود میگوید که سخنانش را میشنود! و یا مادری در حالیکه کارهای خانه را انجام میدهد و در حال شستشوی ظرفهاست به نوجوان خود میگوید که حرف او را میشنود! اینها نمونههایی از رفتارهای شنیدن است و نه گوش دادن! بلکه در رفتار گوش دادن شما با تمام حواستان میشنوید و درک میکنید و همدلی و همراهی کرده به ارائه نظر خود میپردازید! در این حالت مخاطب شما احساس ارزشمندی کرده و از شنیده شدن توسط شما به معنای درک شدن لذت میبرد و به شما نزدیکتر شده و بیش از پیش سعی میکند به درددل با شما و بیان دغدغههای ذهنی خود بپردازد!
حمایت
در مورد اعضای خانواده باید این اصل، همیشگی باشد! کودکان و نوجوانان باید این باور را در درون خود به شکلی کاملا مستحکم داشته باشند که تحت هر شرایطی مورد حمایت والدین خویشند! البته حمایت در اینجا به معنای تأیید رفتارهای طرف مقابل در هر حال خوب یا بد نیست! بلکه به معنای کمک رسانی معقول به فرزندان در جهت رشد آنان است! دقت داشته باشیم که گاه سکوت و طرفداری نکردن و یا محرومیت کودک، نوجوان و یا هر فرد طرف ارتباطیمان از یک عمل یا ابزار خود نمونه بارز رفتار حمایتی است که تشخیص چگونگی آن بحثی مشروح میطلبد! اما آنچه در مورد اعضای یک خانواده باید یادآور شد آن است که آنها باید بتوانند بر روی رفتارهای حمایتی یکدیگر شامل پدر و مادر یا فرزندانشان حساب ویژه باز کنند و احساس اطمینان نمایند! حتی اگر همسر شما خطایی را مرتکب شده یا فرزندتان رفتار نادرستی را با هر میزان از شدت نادرستی انجام داده باشد نباید از آغوش باز خانواده خود ناامید شود! چه در غیر این صورت روی به سوی آغوش باز غریبههای سودجو خواهد آورد.
تشویق
بسیاری آن را با باج دادن که از جمله رفتارهای ممنوعه در فرآیند ارتباطی است اشتباه میگیرند! تشویق در لغت به معنای دلگرم کردن و کار کسی را ستودن است! نکته اینجاست که تشویق باید متناسب با عمل مورد نظر انجام گیرد، بلافاصله باشد، مداوم نباشد و در برابر عملی که واقعا شایسته تشویق است انجام گیرد و نه به هر بهانه! انجام درست آن سبب افزایش اعتماد بنفس افراد و دلگرمی آنان و احساس ارزشمندی شده شرایط تداوم رفتارهای مشابه و کیفیتر را فراهم میآورد.
احترام
همگان به آن نیازمندند؛ یعنی مورد احترام قرار گرفتن از جمله نیازهایی است که در پرتو آن انسان احساس ارزشمندی و مفید بودن خواهد کرد. وجود این مهارت در بین همسران، مانعی اساسی بر سر جدایی عاطفی و پیوند زناشویی آنان و در میان والدین و فرزندان سد محکم هر ویرانی است. این مهارت تنها در کلام و بیان خلاصه نمیشود بلکه احترام امری مستتر در نگاه و رفتار شماست و تنها در صورتی میتوانید آن را به مخاطبتان نشان دهید که حقیقتا او را محترم دارید و نه در شعار! بسیاری از اختلافات دوطرفه در خانواده و اجتماع ناشی از دلخوریهای درست یا غلط بر سر احساس بیاحترامی است. زنان به مردان و بالعکس و والدین، به کودکان و نوجوانان و جوانانشان و متقابلا آنان نسبت به والدینشان باید احترام کنند و این از جمله مهارتهای موثر و اساسی است.
اعتماد
شکلگیری هر رابطهای بر بنیاد اعتماد است! ساخته شدن آن زمانی طولانی میخواهد و تخریب آن حداکثر یک شبانه روز! به هر میزان که این عنصر در روابط افراد پررنگتر باشد بدنه آن ارتباط تنومندتر و قویتر خواهد بود. تخریب آن عامل نفوذ و گسترش شکاکیت میشود و تصور اینکه زوجینی مدام به یکدیگر مشکوک باشند یا والدین نسبت به نوجوان خود و بالعکس؛ تصور جدایی و نابودی تدریجی آن رابطه است! میتوان آن را «چسب ارتباطی» نامید. نزدیکترین افراد زندگی هر فرد معتمدترین آنهایند و نابودی اعتماد یعنی اصلیترین دلیل جدایی افراد.
پذیرش
«پذیرش نامشروط» به آن معناست که من برای پذیرفتن آدمها شرط نمیگذارم! نوجوانان و کودکان نباید تصور کنند که والدین در صورتی دوستشان دارند و آنان را میپذیرند که خود را به شکل خواستههای آنان در آورده باشند و اهداف تجویزی آنان را پی گرفته باشند! همسران نباید راجع به یکدیگر چنین تصور کنند که شرط پذیرفته شدنشان توسط طرف مقابل تطبیق دادن خود با قواعد و سایز فرد روبرویشان است! پذیرش به معنای آن است که من تو را به خاطر تو دوست میدارم و نه به شرطی و شروطها!
گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
این مهارتها و به خصوص مهارت هفتم که گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات نام دارد از یک شعار اساسی نشأت میگیرد: «من به دنبال کنترل هیچکس نیستم و تنها کسی که میتوانم کنترل کنم خودم هستم»! یادگیری شیوه گفتگوی صحیح میان دو طرف حل کننده بسیاری از اختلافات خواهد بود یعنی شرط اساسی آن است که گفتگو مبتنی بر کنترل یکدیگر انجام نگیرد!
اغلب در اختلافات، دو طرف تلاش دارند این نکته را به فرد مقابلشان القا کنند که در صورتی که او به حرفشان گوش دهد خوشبختی و موفقیت رقم خواهد خورد! به این ترتیب هر یک به دنبال اقناع طرف مقابل هستند! در چنین گفتگویی که مبتنی بر کنترلگریست همواره یک طرف پیروز میدان و دیگری شکست خواهد خورد! اما در «گفتگوی مهرورزانه»، طرفین ماجرا، «رابطه» را فرزندی میدانند که تحت هیچ شرایطی نباید آسیب بخورد! در این گفتگو کسی به دنبال تحمیل اراده خود به دیگری نیست! و ملاکهای دو طرف، خواستههای فردیشان نمیباشد! بلکه محوری مشترک به نام «سلامت رابطه» دارند! به این ترتیب همواره مشکلات را با گفتگوی دو سر برد به پایان میرسانند. مثلا اگر در روابط زوجین زن خانواده از دیر آمدنهای همسرش شکایت میکند و همسر وی از شکاکیت و جستجوی مدام و غرغرهای زنش! در این اختلاف به گفتگو مینشینند و به شیوه دو سر برد مرد تعهد میکند زین پس چند ساعت زودتر به خانه بیاید و زن متعهد میشود کمتر غر بزند! علی رغم این تصور عامیانه برخی زنان که رفتارهایی چون غرغر کردن و سرزنش همسران یا فرزندانشان را ابزاری جهت حفظ و کنترل آنان میپندارند چنانچه پیش از این گفته شدن این رفتارها خود سبب دوری و رخ داد هر آن چیزی میشود که از آن وحشت دارند! یعنی دوری و جدایی هرچه بیشتر!
مهارت هفتم به معنای آن است که دو سوی یک ارتباط در خانه خود مکان و دایرهای را با عنوان «دایره حل اختلاف» مشخص میکنند و زمانی را همواره در طول هفته یا ماه به این گفتگو اختصاص میدهند! گفتگویی که یک محور اساسی دارد:
و آن محور اساسی...
ما نمیخواهیم کسی را شبیه به خودمان کنیم بلکه بطور مشترک میخواهیم شبیه به محوری واحد شویم! در یک رابطه بویژه در میان زوجین «من»ها کنار گذاشته میشود و «ما» خود را با هنجاری واحد تطبیق میدهد! آن هنجار و ملاک یا خطکش واحد توسط کسانی تعیین میشود که محقق و متخصص این امر هستند! وگرنه «دلم میخواهدها» روابط را به نابودی میکشاند و دو سوی ارتباط، طرف دیگر را به خود دعوت میکنند و طبعا هیچ یک هم نخواهند پذیرفت که پیرو فرامین طرف دیگر باشند! دایره حل اختلاف دارای محوری از معینات علمی برگرفته از منبعی است که انسان را نه بر اساس ذهن خود و بر محور اندیشههای شخصی بلکه بر اساس شناختی بیطرفانه که مبتنی بر منابع کامل انسانشناسی است، شناخته باشد. «علوم توحیدی» در این زمینه بهترین انتخاب انسان برای پرهیز از خودپیروی و دیگرپیروی و دوری از اختلافات اساسی است.