هرسال دریغ از پارسال!

زکیه بنیهاشم
روزگاری ماه رمضان در نگاه مدیران سیما یک فرصت مهم و استراتژیک برای جلب نظر مخاطبین بود. مدیران شبکههای مختلف سعی میکردند در این فرصت مهم با روی آنتن بردن بهترین تولیدات خود گوی سبقت را از دیگر رقبای خود بربایند و در نظرسنجیها بالاترین میزان مخاطبین را به نام خود ثبت کنند. ناگفته پیداست که سریالهای ماه رمضانی مهمترین این تولیدات به شمار میرفتند و میروند. سریالهای خوش ساخت و پرمخاطبی که هنوز هم خاطره شیرین تماشای آن در حافظه مردم به یادگار مانده است. این سریالها در دهه هفتاد با آثاری چون «همسایهها»ی حسن فتحی و «نیمه پنهان ماه» مجید جعفری کلید خورد و در دهه هشتاد به اوج خود رسید. اما متأسفانه در سالهای اخیر کیفیت تولیدات ماهرمضانی سیما سیر نزولی را طی کرده و کمتر خبری از سریالهای پرمحتوا و تأثیرگذاری است که 30 شب مخاطب را با خود همراه و درگیر کند. (البته این اتفاق ناخوشایند فقط محدود به آثار ماهرمضانی نبوده و مانند یک آفت به جان بسیاری از محصولات سیما افتاده است.) امسال تلویزیون یا سه اثر نمایشی «یاور»، «بچه مهندس 4» و «احضار» مهمان شبهای رمضانی مردم بود، سه سریالی که از رقبای سالهای گذشته خود به مراتب ضعیفتر بوده و آنچنان که باید در جذب مخاطب موفق عمل نکردهاند.
نسخه جدید حشمت فردوس!
سریال «یاور» شبکه سه درست بعد از اذان مغرب روی آنتن رفت یعنی در یکی از طلاییترین زمانهای پخش چرا که معمولا مخاطبین زیادی هنگام صرف افطار در کنار خانواده معمولا نیم نگاهی هم به تلویزیون دارند. اما این فرصت طلایی با آنتندهی به یک داستان کلیشهای تکراری سوخت شد و به هدر رفت.
شخصیت اصلی داستان سریال یاور، کپی برابر اصل «حشمت فردوس» سریال ستایش است. سکانس دمبل زدن یاور در حیاط در حالی که پسرش به تماشای او نشسته، به کار بردن تیکه کلام «افتاد» البته این بار از زبان معلم کودکیهای نقش یاور، غد و یکدنگی و نگاه از بالا به پایین یاور و خیلی چیزهای دیگر به ما میگوید با شخصیت جدیدی روبرو نیستیم و دوباره باید بنشینیم پای صحبتهای پر از کنایه و ضربالمثلگونه شخصیتی مثل حشمت فردوس که منش و رفتارش با زندگی امروز اکثریت مردم فاصله دارد و متعلق به دهههای گذشته است.
فیلمنامه یاور از کلیشهها و داستانهای تکراری بهم چسبیده تشکیل شده است؛ یک رابطه دوستی لوتیمنشانه، دو مرد مسن که روابطشان از قدیم تیره و تار است و از قضا پسر یکی از آنها عاشق نوه دیگری میشود، قلدری پدر و نادیده گرفتن شخصیت پسر، زن دومی با عشوه و ادای زیاد که برای پول و ثروت نقشه ارتباط با یک مرد زندار را کشیده است، نمایش باورهای پوسیده مردسالاری آن هم در روزگار و زمانه ما.
ضعف داستان در سراسر سریال موج میزند. اصلا معلوم نیست حرف اصلی نویسنده و کارگردان چیست و سریال در چه ژانری روایت میشود. نه قصه عاشقانه سریال یاور گیرایی دارد، نه موقعیت قتل و پیدا کردن قاتلش، معمایی است که ذهن مخاطب را درگیر کند.
یاور چلویی با این نام و منشی که در داستان روایت میشود و تعاریفی که همسر و دوستش از او میکنند طبیعتا باید نماد لوتیگری و جوانمردی باشد و به نوعی قهرمان داستان. اما چنین مرد غد و یک دندهای که به همه امر و نهی میکند، به هر کس میرسد چیزی بار او میکند، حتی جواب پلیس را با درشتی میدهد لایق احترام و همراهی است یا باید حسابی ادب شود؟! در جامعه امروز که توده مردم از نگاه بالا به پایین قشر مرفه جامعه خسته هستند، یاور چلویی پولدار که اینگونه متکبرانه راه میرود و جواب همه را با قلدری میدهد مثلا در جواب حراست دانشگاه که به او تذکر میدهد نباید ماشینش را جلوی درب دانشگاه پارک کند با لحنی چندشآور میگوید «میتونی زنگ بزن بیان با جرثقیل ببرنش!»، میتواند نماد یک انسان شریف باشد که بنشینیم پای موعظههایش و چیزی از او بیاموزیم؟!
روحیه مردسالارانه یاور که از زبان او جملاتی در تخریب جایگاه زن میشنویم چه ارزش و قربی در سبک زندگی امروز ما دارد؟! جالب اینجاست همین شخصیت که حرمت مقام زن را درک نمیکند و در دیالوگی به همسرش میگوید: «شما زنها چرا اینطوری هستید؟ یک حرف را تا بنِ آن را درنیاورید آن را رها نمیکنید، تا میفهمید خودتون را به نفهمیدن میزنید!» میشود منجی زندگی عروسش و با لغو قوانین قبلی که خودش پایهریزی کرده، از او میخواهد لباس شیک بپوشد و خودش را بیاراید تا گلپسرش به این واسطه دل از زن دوم خود بکند و به آغوش گرم خانواده برگردد! و این وسط نویسنده با نامروتی یک کلیشه غلط را جا میاندازد که اگر مردی به سراغ زن دیگر میرود حتما حق دارد و باید علت را در زن اول بهویژه در عدم آراستگی او جستجو کنید. (البته باید بگوییم که اصل آراستگی زن در خانه مسئله درست و قابل اعتنایی است و عدم رعایت آن میتواند مرد را به سمت خیانت سوق دهد اما روایت رسانهای و تصویری چنین مطلبی نیاز به دقت و ظرافت فراوان دارد نه مانند آنچه در یاور به نمایش درآمد.)
نکته دیگر که میتوان نسبت به داستان یاور خرده گرفت نوع نمایش قشر پایین جامعه در این سریال است. دو نماینده این قشر در سریال ـ یعنی جابر از کارکنان رستوران یاور و راننده آژانس ـ دنبال باجخواهی یا به اصطلاح چاپیدن یاور که نمایندگی قشر مرفه سریال را بر عهده دارد، هستند. چنین نمایشی از قشر ضعیف واقعا جای تأسف دارد اما تأسف بیشتر آنجاست که این زنان هستند که شوهرانشان را کوک کرده و راه و روش سرکیسه کردن را به آنها میآموزند.
به غیر از داستان فضاسازی، موقعیتها، شخصیتها هم همه لنگ میزنند. در حالیکه پلیس دربهدر دنبال سرنخ و نشانه است تا قاتل قصه را به دام اندازد، یاور چلویی هر چند قسمت یکبار دست قاتلی از میان اعضای خانواده خود را گرفته و کت بسته تحویل پلیس میدهد و اصلا معلوم نیست او بر اساس چه پیش زمینهای خیلی راحت میپذیرد که پسر و نوهاش ـ که آدمهای ناخلفی هم نیستند ـ میتوانند قاتل بهترین دوستش باشند؟!
پسر جوان قصه فرسنگها با جوان امروز ما فاصله دارد. او فقط بهخاطر دل پدربزرگش حقوق میخواند، دغدغهاش پاس کردن مدنی 5 و 8 است و برای اشتباه در یک امتحان اشک میریزد و غش و ضعف میکند! دیگر پسر جوان قصه با اینکه مسبب قتل است جز در یکی، دو سکانس گذرا اثری از اضطراب، ناراحتی یا عذاب وجدان در او مشاهده نمیشود! واقعا فردی معمولی که به گفته خودش اهل خلاف نیست میتواند بعد از چنین حادثهای اینقدر آرام و بیخیال باشد؟!
مشخص نیست نویسنده داستانش را در کجا روایت میکند که دانشگاه قصهاش به جای حراست یک سرایدار پیر دارد که با همسرش در محیط دانشگاه زندگی میکنند و وظیفه محافظت از آنجا را برعهده دارد. تازه کنار درب اصلی دانشگاه هم زنگی به عنوان سرایداری وجود دارد که او خیلی راحت بتواند در ساعات تعطیلی دانشگاه پذیرای مهمانانش باشد!
سخن درباره کیفیت پایین سریال یاور زیاد است اما سؤال اصلی اینجاست چرا باید بودجه صداو سیما خرج چنین آثار بیکیفیتی شود؟!
«بچه مهندس 1، 2، 3،4، 5 و...»
ساخت چندین نسخه از یک سریال یا فیلمسینمایی در همه جای دنیا متداول است و ما نمونهاش را فراوان دیدهایم اما این سریسازی در صورتی موفق خواهد بود که داستانی برای روایت وجود داشته باشد و نسخههای دوم و سوم و... حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند نه اینکه همان روایت قبلی را با اندک تغییرات تکرار کنند.
سریال «بچه مهندس1» یکی از سریالهای موفق صداوسیما بود. روایت زندگی کودکانی که در پرورشگاه روزگار میگذرانند ایده نویی بود که با بازی خوب بازیگران کودک و شیرینی وجودی آنها توانست مخاطبان زیادی را با خود همراه کند و ایکاش این خاطره خوش در کودکی بچه مهندس داستان به پایان میرسید چرا که روایت داستان با بزرگشدن بچه مهندس افت پیدا کرد و حتی در برخی موارد مثل بچهبازیهای عاشقانه نسخه دوم باعث دلزدگی مخاطب شد.
اگرچه قصه بچه مهندس 3 و 4 نسبت به نسخه دوم روند بهتری را دنبال کرد و تا حدی احیا شد اما در همان روایت یک خطی ماند. بچه مهندس همچنان در مرکز سیبل اتفاقات است و بلا و اتفاق از زمین و آسمان روی سرش هوار میشود و او باید با همه آنها مبارزه کند و دیر یا زود سربلند بیرون بیاید و بشود درس عبرتی برای ما. تا جایی که حتی ماجرای ازدواجش که در پایان فصل سوم تصور میشد همه چیز به خیر و خوشی تمام شده، در فصل4 با انواع و اقسام موانع روبرو شد و 30 شب کش آمد.
خلاصه آنکه بچه مهندس4 حرف جدید و تازهای برای گفتن نداشت و همان دروس فصول قبلی خود را با تغییراتی در داستان برای مخاطب تکرار کرد. امیدواریم نویسنده و کارگردان و مدیران شبکه بالأخره راضی شوند دل از بچه مهندس بکنند و به جای دنبال کردن زندگی او تا دوران پیری، ایده و روایت جدیدی رو کنند.
روح سرگردان!
سریال «احضار» به کارگردانی«علیرضا افخمی» که ید طولایی در زمینه نویسندگی و کارگردانی سریالهای ماورایی دارد، یکی دیگر از سریالهای ماه رمضانی امسال سیما بود. نام سریال که از فیلم ترسناک معروف «جیمز وان» وام گرفته شده، در کنار تأکید بر واژههای جن و روح در تیزر تبلیغاتی آن از همان اول ذهن مخاطب را به این سمت و سو برد که قرارست به تماشای سریالی در ژانر وحشت بنشیند، اما با جلو رفتن سریال مشخص شد جز دو سکانس مثلا رعبآور نباید در این سریال انتظار وحشت و ترس را کشید و مطلبی که در گفتگوی محمودرضا تخشید تهیهکننده سریال با خبرگزاری تسنیم هم به آن اشاره شده است: «یکی از مشکلاتی که ما با برخی مخاطبان خاصمان پیدا میکنیم اصلا هدف این سریال، ژانر ترسناک نیست. همانطور که اول سریال مینویسد احضار ژانر معرفتی و ماورایی است.»
با توجه به این توضیحات و آنچه که تا امروز از احضار دیدیم به نظر میرسد انتخاب چنین نام و آن تبلیغات ابتدایی هدفی جز جذب مخاطب نداشته که البته در این زمینه موفق نبوده است.
احضار روی موضوع مهم و روز جامعه دست گذاشته است. متأسفانه بحث جلسات احضار ارواح و اعتماد به اشخاصی که هیچگونه صلاحیت و علمی در این زمینه ندارند یا افتادن در دام خرافاتی چون کفبینی و فال قهوه و ... از مسائل مهمی است که برخی از افراد جامعه به آن مبتلا هستند و نیاز به روشنگری رسانهای در این زمینه حس میشود و چه بهتر که این قضیه در قالب یک اثر داستانی به مخاطب عرضه شود.
اما با وجود انتخاب موضوع خوب، احضار در مقایسه با کارهای ماورایی قبلی کارگردان گامی رو به عقب به شمار میرود. سریالهای «او یک فرشته بود»، «اغما» و «روز حسرت» که به کارگردانی یا نویسندگی افخمی در سالهای گذشته روی آنتن رفتند هم داستانی قویتر داشتند، هم از نظر محتوایی غنیتر بودند و هم از ساختی به مراتب بهتر و جذابتر بهره میبردند. در این سریال حتی نوع حضور شیطان قصه یا همان روح کامرانی هم خوب از آب درنیامده و به ورطه رابطه دختر و پسری گرفتار شده است. یکی از ضعفهای اساسی این سریال دیالوگهای نصیحتگونه و شعاری آن است که در بسیاری از موارد خیلی توی ذق میزند.
البته به نظر میرسد احضار به خاطر داستان ماوراییاش نسبت به دو سریال ماهرمضانی دیگر مخاطب بیشتری را پای تلویزیون نشانده باشد اما باز هم کیفیت مقبولی برای آن نمیتوان در نظر گرفت. مدیران سیما باید برای این روند افت کیفیت آثار نمایشی بهخصوص سریالهای ماه رمضانی فکری اساسی کنند.