فاطمه اقوامی
قسمت اول
تصور کنید در خانه زیر کولر لم داده و مشغول استراحت هستید که یکدفعه زنگ خانه به صدا در میآید. گوشی آیفون را که برمیدارید کسی بیمقدمه به شما میگوید از این به بعد این خانه، خانه شما نیست و باید سریعا آن را ترک کنید! مطمئنا اولین حدس شما این است که فردی دیوانه قصد کرده سر به سرتان بگذارد اما اندکی بعد با فریاد و شلوغی وقتی خودتان را به درب منزل میرسانید میبینید قضیه شوخی و سرکاری نیست و نهتنها دستور تخلیه خانه شما که دستور تخلیه همه خانههای محلهتان توسط افرادی ناشناس داده شده است! بولدزر روشنی هم آماده است تا در صورت مخالفت خانهها را بر سر اهالیاش خراب کند! واکنشتان چیست؟! چه عکسالعملی خواهید داشت وقتی به شما که جد اندر جدتان در آن خانه و محله زندگی میکرده بگویند مالکان اصلی خانهتان کسان دیگری هستند و شما اشتباه میکنید! آیا خشم تمام وجودتان را نمیگیرد؟! دلتان نمیخواهید فریاد بکشید و هرچه به دستتان میرسد بر فرق سر این زباننفهمان که هیچ حرف درست و منطقی در سرشان فرو نمیرود، بکوبید؟
موقعیت بالا شاید برای ما یک داستان تخیلی به حساب بیاید که هیچگاه انتظار وقوعش در عالم واقع را نداریم اما در فاصله نهچندان دور از ما هستند کسانی که این اتفاق عجیب و باورنکردنی را به چشم دیدهاند و سالیانی است که دارند با چنین مزاحمان دیوانهای دستوپنجه نرم میکنند...
بدون شک تا الان متوجه شدهاید که داستان بالا به ماجرای غصب فلسطین و آواره کردن ساکنان این سرزمین تاریخی توسط صهیونیستها اشاره دارد... البته ما قصد نداریم صرفا این ماجرای تلخ را بازگو کنیم بلکه قرار است سوار بر ماشین زمان به روزگاران دور برویم و ببینیم ریشههای این اتفاق کجاست؟ ببینیم چه بستری فراهم بوده تا نوزاد شوم صهیونیسم بتواند پا به عرصه وجود بگذارد؟ بخوانیم چطور قومی سرگردان از سرزمین زیبای فلسطین سر آوردند و آرامشش را بر هم زدند؟! در این سفر تاریخی ما را همراهی کنید.
یک نکته: ناگفته پیداست که برای همه ما میان تعلیمات حضرت موسیعلیهالسلام و دین آسمانی یهود (همان که دست تحریف خدشهدارش نکرده) با آیینی که عدهای انسان جاهطلب با سوءاستفاده از این دین الهی به جهان عرضه داشتهاند تفاوت از زمین تا آسمان است. دین اصیل یهود بهعنوان یک دین آسمانی قابل احترام است اما از آنجا که میان سرگذشت یهود و قوم بنیاسراییل و آنچه بر سر تعلیمات و آموزههای آن آمده با این آیین دستساز بشر که به نام صهیونیسم شناخته میشود پیوندی ناگسستنی وجود دارد و کنکاش در تاریخ این قوم یهود خیلی واقعیتهای را برای ما روشن میسازد بحثمان پیرامون شکلگیری صهیونیسم را از تاریخ قوم یهود آغاز میکنیم.
بنیاسرائیل بهانهجو
حضرت ابراهیم در عراق به دنیا آمد. بعد از رسیدن به مقام پیامبری و رخ دادن ماجرای شکستن بتها توسط او، دشمنان قصد جانش را میکنند و تصمیم میگیرند آن حضرت را بسوزانند اما همان طور که میدانید خداوند آتش را بر او گلستان کرده و از مرگ نجاتش میدهد. از آنجایی که حضرت ابراهیم بعد این ماجرا دیگر نمیتوانست در سرزمین پدری بماند به دستور خدا در قرن بیستم پیش از میلاد بابل در عراق امروزی را ترک کرده و به سرزمین کنعان مهاجرت نمود. این منطقه را در گذشتههای دور «ارض کنعان» مینامیدند چراکه از ابتدای تاریخ اعراب کنعانی از جزیرهالعرب به این سرزمین کوچ کرده بودند. یعنی قبل از مهاجرت حضرت ابراهیم کنعانیان، فلسطینیها، اقوام آرامی و اعراب در این سرزمین که همان فلسطین امروزی است زندگی میکردند. حضرت ابراهیم ۲ فرزند به نام اسماعیل و اسحاق داشت. حضرت اسماعیل در سرزمین حجاز بزرگ شد ولی اسحاق در همان سرزمین کنعان رشد یافت. فرزندان اسحاق یعنی عیسو و یعقوب هم در همان جا متولد شدند. تا این زمان اثر و نامی از بنیاسرائیل در این سرزمین نیست.
بنیاسرائیل از نسل حضرت یعقوب فرزند اسحاق هستند. این نام از آنجا میآید که حضرت یعقوب به اسرائیل معروف بود. از اینجا به بعد ماجرا را حتما در سریال حضرت یوسف دیدهاید. فرزندان حضرت یعقوب از سر حسادت در اقدامی ناجوانمردانه زمینه بردن برادرشان یوسف به مصر برای بردگی را فراهم میکنند اما خواست خداوند بر این قرار میگیرد که حضرت یوسف بعد از تحمل سختیهای فراوان به مقام صدارت برسد. همان زمان با این اتفاق قحطی گستردهای شروع میشود و بنیاسرائیل بعد از پیدا کردن یوسف، به مصر مهاجرت میکنند.
بعد از رحلت حضرت یوسف بهواسطه فزونی تعداد بنیاسرائیل و قدرت و نفوذی که به دست آورده بودند فرعونیان یعنی همان حاکمان مصر به هراس میافتند و ظلم و ستم فراوانی نسبت به آنها روا میدارند آنگونه که در قرآن بیان شده پسرانشان را میکشتند و زنانشان را به کنیزی میگرفتند. تا اینکه خداوند حضرت موسی را برای نجات آنها از ظلم و ستم فرعونیان به پیامبری برمیگزیند. حضرت موسی مأموریت پیدا کرد که بنیاسرائیل را از مصر خارج کند و به سمت کنعان ببرد. خب تا اینجا مشخص است بازگشت به کنعان بهخاطر فرار از ظلم و ستمی بوده که فرعون به بنیاسرائیل میکرد و خبری از علقه مذهبی یا ریشه تاریخی این قوم نسبت به کنعان به چشم نمیخورد.
در مسیر گریختن از مصر، ماجرای معروف غرق شدن فرعونیان در نیل رخ میدهد و بنیاسراییل به لطف خدا از شر فرعونیان نجات پیدا میکنند و به صحرای سینا میرسند اما این قوم که به بهانهجویی معروف بودند در میانه راه براساس روایاتی که در خود تورات هم وجود دارد چندین نوبت به بهانه آب و نان و بهانههای واهی دیگر با منجی خودشان حضرت موسی منازعه میکنند. وقتی هم که حضرت موسی در پای کوه طور آنها را ترک میکند تا برای مناجات با خدا رهسپار شود در غیاب او از راه راست منحرف شده و به گوسالهپرستی رو میآورند. این اتفاق خشم حضرت موسی را در پی دارد.
بنیاسرائیل حتی وقتی به آستانه سرزمین فلسطین میرسند، دست از رفتار خویش برنمیدارند. آنها منتظر بودند که خداوند مشابه ماجرای هلاکت فرعونیان بار دیگر خودش دستبهکار شود و ستمگران نیرومندی که ساکنان سرزمین فلسطین بودند را با معجزهای منهدم کرده تا آنها راحت و بدون هیچ تلاشی پا به آن سرزمین بگذارند. آنها فکر میکردند چون خداوند به انبيايش يعقوب و يوسف و موسي وعده دخول به آن سرزمين مقدس داده مجبور است هر طور شده زمين مقدس را فتح کند تا خلف وعده نکرده باشد غافل از اینکه سنتهای خداوند قوانین خاص و دقیقی دارد.
خلاصه وقتی بنیاسرائیل دیدند آنطور که فکر میکردند نیست و برای رسیدن به آن سرزمین موظف به جهاد هستند با امر خدا مخالفت کردند و به موسی گفتند «تو و خدایت بروید و با آنها بجنگید ما همین جا نشستهایم!» خداوند هم بابت این سرکشی وحی فرمود که «این سرزمین مقدس تا ۴۰ سال بر آنها ممنوع است و آنان به آن نخواهند رسید و پیوسته در سرزمین در این بیابان سرگردان خواهند بود.»
جالب نیست؟! زمانی همه شرایط برای ورود قوم یهود به سرزمین فلسطین فراهم بوده ولی آنها سر باز زدند و حالا بعد از چندین سال ادعای مالکیت میکنند و خودشان را صاحبان اصلی آن سرزمین معرفی میکنند!!
سرانجام بعد از سالها، ورود بنیاسرائیل به سرزمین فلسطین در زمان «یوشع بن نون» جانشین حضرت موسی اتفاق افتاد و حکومتی در آنجا شکل گرفت.
رانده شده از سرزمین مقدس...
اما اقامت بنیاسرائیل در فلسطین دوام نداشت و آنها دوبار دیگر از آنجا رانده شدند.
حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد بختالنصر بابلی به آشوریان حمله کردند و قلمروی آنها که سرزمینهای فلسطین و شام هم شاملش میشد زیر سلطه خود گرفتند. او معبد سلیمان را به آتش کشید و بسیاری از یهودیان را به بردگی گرفت و به بابل تبعید کرد.
چند سال بعد کوروش فرمانروای معروف ایرانی بابل را فتح کرد و به یهودیان اجازه داد به فلسطین برگردند. حتی معبد سلیمان را بازسازی کرد و گنجهای معبد را به آنها بازگرداند اما جالب اینجاست با تمام این اوصاف تعداد اندکی از یهودیان به فلسطین بازگشتند و بسیاری ترجیح دادند در همان سرزمین بینالنهرین که موقعیت تجاری بهتری داشت بمانند! همین خود نشانهای است برای اینکه بدانیم آنچه صهیونیسم امروزی درباره حق مالکیت خود بر فلسطین میگوید و برای دستیابی به آن از هیچ تلاش و جنایتی دریغ نمیورزد با شواهد تاریخی همخوانی چندانی ندارد و ریشه اصرار برای تسلط بر سرزمین دیگری را باید در جای دیگری جستجو کرد.
از اتفاقات مهم دیگری که در تاریخ فلسطین و یهود میتوانیم به آن اشاره کنیم فتح فلسطین به دست رومیان و تولد و ظهور حضرت مسیح است. بزرگان یهود براساس تعلیمات تورات مژده ظهور عیسی را به مردم میدادند اما بعد از تولد حضرت عیسی و رسیدن به مقام نبوت هنگامیکه آن حضرت به تعلیم و موعظه پرداختند و یهودیان را مورد خطاب قرار داد و از کارهای خلافشان برحذر داشتند، جایگاه و منافع خود را در خطر دیدند و رنگ عوض کردند و حضرت عیسی را به کفرگویی متهم کرده و نهایتا در ظاهر به صلیبش کشیدند.
اما بار دیگر یهودیان توسط حاکمان رومی از فلسطین بیرون رانده شدند. در این زمان آنها در سراسر منطقه مدیترانه پراکنده شدند و عده بسیاری هم به کشورهای اروپایی مهاجرت کردند. البته بنا بر گفتهها تبعید و بردگی را نباید تنها علت این مهاجرت را به حساب آورد همان طور که «سیسیل روث» مورخ یهودی بریتانیایی میگوید عامل تجارت نقش مهمتر و پررنگتری در ماجرای مهاجرت یهودیها به اروپا داشت.
مهمانانی که در نظر میزبانان خوش نیامدند
مهاجرت یهودیها به اروپا بهگونهای بود که در آغاز قرون وسطی در اکثر کشورهای اروپایی محلههای یهودینشین ایجاد شد اما از همان ابتدا نظر و دیدگاه مثبتی نسبت به یهودیها بهخصوص در بین توده مردم وجود نداشت و با مراجعه به تاریخ میتوان به شواهد و موارد متعددی از یهودستیزی در کشورهای اروپایی دست یافت.
«برنارد لازار» از اندیشمندان یهودی ریشه این دشمنی با یهودیان را در ویژگیهای شخصیتی و رفتاری خود آنان میداند و میگوید: «دلیل اصلی یهودستیزی در تاریخ و تا امروز این است که یهودی همواره یک موجود غیر اجتماعی بوده، علاوه بر آن در دلایل بروز این تفکر را باید در عوامل ملی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی جستجو نمود.»
از مهمترین دلایل این دیدگاه منفی را میتوان در اعتقادات مذهبی مسیحیان جستجو کرد؛ به اعتقاد آنها یهودیان همان قومی بودند که پیامبرشان حضرت مسیح را به صلیب کشیده و به ساحت او اهانت نمودند پس طبیعی است که تحمل همنشینی با آنها را نداشته باشند.
از طرفی عقاید و دیدگاههای خود یهودیان چون برگزیده دانستن قوم یهود از جانب خدا، پست شمردن غیر یهودیان، فساد، مخفیکاری، رباخواری و زراندوزی، خیانت و... هم به قوت گرفتن این دیدگاه منفی کمک میکرد.
مثلا در تلمود کتاب مقدس یهودیان آمده است: «نجات یک هم نوع یهودی از اوجب واجبات است اما در مورد غیریهودیان اصل بر این است که نباید آنها را از مرگ نجات داد؛ قاعدهای کلی وجود دارد که «غیریهودیان را نه بایستی از چاه بیرون آورد نه به داخل آن هل داده شوند. «میمنیدس» از بزرگان و فلاسفه یهودی در توضیح این اصل میگوید: ما نباید موجب مرگ کسانی شویم که با آنها در جنگ نیستیم اما اگر آنها حتی در آستانه مرگ قرار داشته باشند، نجاتشان ممنوع است.»
یا مثلا هر یهودی در دعایی که روز خود را با آن شروع میکند، یهوه را شکر میکند که او را غیریهودی و شبیه سایر ملل نیافریده است. در مهمترین دعای هفته یهودیان این دعا خوانده میشود: «خدایا امید همه بدعتگذاران را قطع و همه غیریهودیان را الساعه نابود گردان!»
مطابق قوانین تلمود (یکی از کتب مقدس یهودیان که ادامه دربارهاش توضیح داده میشود) اگر یک یهودی مالی پیدا کند اگر احتمال دهد آن مال متعلق به یک یهودی است توصیه میشود بهطور مؤثری برای بازگرداندن مال به صاحبش از طریق اعلان عمومی تلاش کند اما اگر این مال متعلق به غیریهودی باشد باید آن را ضبط کرده و از بازگرداندن مال به صاحبش منع میشود.
دیدگاه منفینسبت به یهودیان باعث ایجاد درگیریها و تعرضات مختلفی بین یهودیان و مسیحیان در کشورهای اروپایی شد که برخی از آنها توسط مردم و برخی از جانب دولت در واکنش به اقدامات خلاف یهودیها صورت میگرفت. بهعنوان نمونه میتوان به برخورد حکومت انگلیس با یهودیان در فاصله سالهای ۱۲۶۷ ـ ۱۲۵۷ اشاره کرد که در طی آن یهودیان قتل و غارت شده و عملا جمعیت یهودینشین این کشور از هم پاشید و از کشور اخراج شدند. و عجیب آنکه همین انگلیسیها نسخه رفتن یهود به فلسطین و غصب آن سرزمین را صادر میکنند!
یا مثلا در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ در پی شیوع بیماری طاعون در آلمان، از آنجایی که هیچ یهودی به این مرض مبتلا نشده و صنف پزشکان و داروسازان هم اکثرا یهودی بودند، آنها متهم شدند که داروی سمی در شهر پخش کرده و آب آشامیدنی مسیحیان را آلوده کردهاند که این مسئله شورش علیه یهودیان و کشتار آنها را در پی داشت و باعث شد بسیاری از یهودیان از کشور آلمان مهاجرت کنند.
تحریفگران حرفهای
تورات به معنای تعلیم و بشارت کتاب مقدسی است که بر پیامبر اولوالعزم حضرت موسی کلیمالله نازل شده است، درست مانند قرآن که کتاب پیامبر عظیمالشأن ماست اما برخلاف قرآن که از هرگونه تحریف در امان مانده، تورات با دستان تحریفگر بزرگان قوم یهود از اصول خود فاصله گرفته و به جایی رسیده که موارد عجیب و مضحک در آن به وفور یافت میشود. بعد از حضرت موسی طبقهای از بزرگان دینی و کاهنان بهوجود آمدند و نوشتن تورات و تفسیر اسرار و شعائر دینی را برعهده گرفتند که دقیقا از همان زمان تحریف و انحراف در دین راستین یهود و تعلیمات تورات آغاز شد و دین یهود از یک دین الهی و آسمانی به دینی جهت برآوردن خواستههای جاهطلبی و ثروتاندوزی بزرگان یهودی تبدیل شد. مثلا شما به این مطلب که در سفر خروج تورات آمده دقت کنید:
«خدای موسی را خطاب کرده و گفت به بنیاسرائیل بگو برای من هدایا بیاورند... و این است هدایایی که از ایشان میگیرید: طلا و نقره و برنج و لاجورد و ارغوان و قم رمز و کتان نازک و پشم بز و پوست خز و چوب شطیم و روغن و سنگهای عقیق و سنگهای مرصعی و...»
خداوند در تورات تحریف شده به گونهای است که با تعلیمات آسمانی پیامبران هیچ قرابتی ندارد و اصلا شایسته خدایی نیست. او همانند انسان دو پا دارد، راه میرود، از خیلی چیزها بیخبر است، پیمان میشکند، از کار خویش پشیمان میشود، با انسان کشتی میگیرد، در عین اینکه سه تا است یکی است، یعنی هم یگانه است و هم سهگانه، مار از او راستگوتر است، بین کلام مردم تفرقه میاندازد چون از وحدت کلام آنها میترسد و...
پیامبران تورات به تبع چنین خدایی کارهایی میکنند عجیب و دور از شأن پیامبری...
مردم را فریب میدهند و آنها را میکشند تا زنهایشان را به همسری برگزینند (عمل قبیحی که به حضرت داوود نسبت داده شده)، با خداوند کشتی میگیرند و نبوت را به زور از خداوند گرفتهاند (اعمالی که به حضرت یعقوب نسبت داده شده)، قلبهایشان به جانب بتها متمایل میشود، برای پرستش بتها خانه میسازند (اعمالی که به حضرت سلیمان نسبت داده شده)، خداوند میخواهد آنها را بکشد، با خداوند درشتی میکنند (مطالبی که به حضرت موسی نسبت داده شده) و اعمال دیگری قلم از نوشتنش شرم میکند.
در کنار اینها تحریفات دیگری هم در تورات موجود است که دانستن آنها برای ادامه بحث خالی از لطف نیست. یکی از تحریفهای شکل گرفته توسط یهودیان منوط دانستن ظهور مسیحعلیهالسلام به تشکیل دولت یهودی در سرزمین موعود میباشد. ایده قوم برتر و برگزیده خداوند ایده تحریف شده دیگری است توسط بزرگان یهود در طی سالها به ساحت مقدس دین الهی یهود وارد شده است.
و نهایتا ایده معروف تعلق «نیل تا فرات» به یهود بهعنوان مرزهای کشور بزرگ یهودی که در طی سالهای اخیر بارها به گوشمان خورده است.
در این راستا چند جمله از تورات را با هم بخوانیم:
ـ من گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان حضرت اعلی، لیکن مثل آدمیان خواهید کرد.
ـ اقوام غیر اسرائیلی به جماعت خدا را نخواهند یافت و هیچکدام از آنها به میان جامعه خداوندی وارد نخواهند شد.
ـ حدود تو را از بحر فلسطین و از صحرا تا نهر فرات قرار میدهیم، زیرا ساکنان آن سرزمین را به دست شما خواهیم سپرد و ایشان را از پیش خود خواهید راند، با ایشان و خدایان ایشان عهد مبند.
ـ به سرزمین کنعانیان تا نهر فرات داخل شوید، اینک این زمین را پیش روی شما گذاشتم، پس داخل شده، زمینی را که خداوند برای پدران شما ابراهیم، اسحاق و یعقوب قسم خورده که به ایشان و بعد از آنها به ذریه ایشان بدهد، به تصرف درآورید.
ـ گوشت بخورید و خون بنوشید، گوشتساران را خواهید خورد و خون رؤسای جهان را خواهید نوشید.
و اما همه تحریفها به دستکاری تورات ختم نمیشود. یهودیها کتاب دیگری نیز دارند که به اندازه تورات برایش ارزش قائلند و آن «تلمود» است. تلمود شرحها،
تفاسیر خاخامها بر تورات و نظریات و پژوهشهای آنهاست که در آن تمامی جوانب زندگی خصوصی و عمومی یهودیان مشخص شده است. این کتاب شالوده فکری و فرهنگی یهود به شمار میرود و نقش مهمی در شکلدهی محتوای فکری، عملی و رفتاری یهودیان دارد. این کتاب که سراسر تحلیل و برداشتهای شخصی خاخامهاست درست مانند تورات تحریف شده هیچ ارتباطی با شریعت موسیعلیهالسلام و کتاب تورات اصیل ندارد و همه بر اساس انگیزههای مادی و سودجویی و قدرتطلبی نوشته شده است.
با این اوصاف حتی از تورات بالاتر است چنانچه گرافت میگوید: «بدانید گفتار خاخام از گفتار پیامبر بالاتر است.»
در ادامه چند جمله از تلمود هم بخوانیم تا بیشتر با این تفکرات آشنا شویم:
ـ خداوند، از اینکه یهود را به چنین حالی گذاشته سخت پشیمان است و هر روز لطمه به صورت خود میزند و زارزار گریه میکند، گاهی از چشمانش دو قطره اشک به دریا میچکد و آن چنان صدا میکند که تمام اهل جهان صدای گریه او را میشنوند و آبهای دریا به تلاطم و زمین به لرزه درمیآید.
ـ انسان می تواند شیطان را بکشد به شرط اینکه خمیر نان عید را نیکو به عمل آورد. (خمیر نان عید از خون غیر یهودیان ساخته میشود.)
ـ ارواح یهود، از ارواح دیگران افضل است، زیرا ارواح یهود جزو خداوند است! همچنان که فرزند جزء پدرش میباشد،
روحهای یهود نزد خدا عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانی و مانند ارواح حیوانات است.
ـ نطفه غیر یهودی، مثل نطفه بقیه حیوانات است.
ـ بر یهود لازم است که املاک دیگران را خریداری کند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادی برای یهود باشد. و چنانچه غیر از یهودی بر یهود تسلط پیدا کند، یهود باید بر خود گریه کند و بگوید: وای بر ما، این چه ننگی است که ما زیر دست و جیرهخوار دیگران شدهایم.
ـ همچنان که انسان بر حیوانات فضیلت دارد، یهود نیز بر اقوام دیگر فضیلت دارد.
ـ اجانب دشمن خدا و مثل خنزیر قتلشان مباح است. اجانب برای خدمت کردن یهود، بهصورت انسان خلق شدهاند.
ـ تا میتوانید از غیر یهود بکشید و اگر دستتان به کشتن او رسید و او را نکشتید، مرتکب خلاف شدهاید.
همین مشت نمونه خروار خیلی چیزها را برایمان روشن میکند. این آموزههای غیرانسانی وقتی مبنای کار قرار بگیرد مسلم است که بهتر از اندیشه صهیونیسم و رژیم صهیونیستی از آن بهوجود نمیآید.
آرزوی سیاه
صهیون در زبان عبری به معنای پر آفتاب و همچنین نام کوهی در جنوب غربی بیتالمقدس است که آرامگاه حضرت داوود و جایگاه سلیمان نبی بر آن واقع شده. این واژه گاهی برای اشاره به کل بیتالمقدس به کار میرود. اما معنایی که از این کلمه به بحث ما ارتباط پیدا میکند معنایی است که در متون دینی یهود به کار رفته و با آرمان و آرزوی یهود برای بازگشت به سرزمین حضرت داوود و سلیمانعلیهماالسلام و تجدید دولت یهود در ارتباط است. در واقع صهیون برای یهود سمبل رهایی و تشکیل حکومت مستقل است.
صهیونیسم دو شاخه دارد. یک شاخه صهیونیسم مذهبی و معنوی است که ریشه آن به کتاب مقدس برمیگردد. براساس نظرات اندیشمندان و قائلان به این شاخه از صهیونیسم، یهودیان قوم برگزیده خداوند هستند که در سراسر دنیا زندگی میکنند. در نگاه این افراد فلسطین صرفا بخشی از تاریخ یهود است و از این جهت مورد احترام است. لذا نوع نگاه آنها تاریخی همراه با اعتقادات مذهبی است.
اما شاخه دیگر که با صهیونیسم مذهبی تفاوتهایی دارد، با نام صهیونیسم سیاسی شناخته میشود. صهیونیسم سیاسی این هدف و آرمان دنبال میکند که همه یهودیان دنیا تحت لوای یک حکومت واحد دربیایند و یک موطن مشخص را تحت تملک خود دربیاورند. طرح و ایدهای که نتیجه عملیاش سالها پیش روی ماست و ما میبینیم تشکیل یک دولت یهود چه بر سر ساکنان سرزمین فلسطین آورده است. بنیانگذار و به اصطلاح پدر این شاخه از صهیونیسم کسی نیست جز «تئودور هرتزل» معروف که همه نامش را شنیدهایم و او را بهعنوان کسی میشناسیم که طرح و ایده مهاجرت یهودیان به فلسطین را کلید زد. اما قضیه به همین یک طرح و ایده ختم نمیشود و برگهای تاریخ این ماجرا حرفهای شنیدنی بسیاری برای گفتن دارد. مثلا شاید جالب باشد بدانید کشوری که خود هرتزل برای اجرایی شدن طرح و ایده خود نام برد، فلسطین نبود.
حتما این مقاله را در شماره آینده مجله دنبال کنید.