کد خبر: ۶۱۹۲
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۹
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال


رضا بیگی

ای یار قمر سیما مولا صنما جانا

ظلمت‌کده شد دنیا ای جان جهان بازا

ای خسرو خوش‌فطرت در سیطره‌ات خلقت

بر عالمیان حجت ای جان جهان بازآ

شاهنشه نیکوفر بر عرض سما لنگر

بر حال جهان بنگر ای جان جهان بازآ

در جسم رسل روحی مداحی و ممدوحی

در بحر بلا نوحی ای جان جهان بازآ

ای چرخ تو را چاکر ای باطن و ای ظاهر

بی‌تو همگان کافر ای جان جهان بازآ

بر خلق خدا ناصح بر دولت دل فاتح

یا نور اباصالح ای جان جهان بازا

ای وصل تو روح‌انگیز شد هجر تو دردآمیز

ای شافع رستاخیز ای جان جهان بازآ

ای دلبر دل‌جویم ای همدم خوش‌خویم

هر دم به دعا گویم ای جان جهان بازآ

ای سلطنتت باقی فخر همه آفاقی

مردیم ز مشتاقی ای جان جهان بازآ

مستان ز دمت سرمست خوبان به رهت پابست

ماتم به دلم پیوست ای جان جهان بازآ

ای حسن تو جانانه‌ای ساقی دردانه

عالم شده غم‌خانه‌ای جان جهان بازآ

ای جوهر تو قدسی ای خاک درت کرسی

گر چاره ز من پرسی ای جان جهان بازآ

*******

آداب زیارت

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم رو‌بروی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم

حمیدرضا برقعی

*******

حرف عشق‌

‌مّاح دانی کيست آنکو اهل درد است

با نفس خود پيوسته در حال نبرد است

مدّاح يعني در عمل مداح بودن

دائم پي خودسازي و اصلاح بودن

مدّاح يعني دل به حرف عشق دادن

دار شهادت را به دوش خود نهادن

مدّاح يعني آنکه حق را مي‌ستايد

دلهاي عاشق را تصاحب مي‌نمايد

مدّاح با دلهاي مردم کار دارد

با اشک جاري رونق بازار دارد

مداح يعني بي‌توقع، بي‌تملق

وابسته بر مولا جدا از هر تعلق

مداح يعني شمع روشن در شب تار

مداح يعني سيم وصل دل به دلدار

مدّاح اهل بيت اهل سيم و زر نيست

زيرا به شرط مزد مداحي هنر نيست

حيف است مداح علي، مداح زهرا

سودا کند سرمایه خود را به دنیا

مداحي آنان که کار کردگار است

گر بنده‌اي شد کارش ‌اين آن افتخار است

مداحي آل عبا کاري خدايي است

هرکس تواند کرد کارش کبريايي است

آن کو که با آيينه سنخيت نـدارد

کي در هر حريم روشنايي پا گـذارد

مداح باید زيور ممدوح باشـد

ديدار او يادآور ممدوح بـاشــد

اين‌گونه مداح است در خط ولايت

هر دم بر او روح‌القدوس دارد عنايت

مداحي آل عـبا قيمت نــدارد

هرکس بر آن قيمت نهد عـزت نـدارد

مـداح، روي بندگي تأکيد دارد

تنها به مولا ديده اميد دارد

محمد موحديان قمي (اميد)‌

*******

چشمه نور

ای خاک ره تو خطه خاک

پاکی ز تو دیده عالم پاک

آشفتۀ موی توست، اَنجُم

سرگشته کوی توست افلاک

ای بر سرت افسر لَعَمرک

وی زیبِ بَرَت قبای لولاک

عالم ز معارف تو واله

تو نغمه‌سرای «ما عَرَفناک»

یا اَعظَمَ صورةَ تَجَلّی

فیها الله مَا أدَقّ مَعناک!

این بنده و مدح چون تو شاهی؟

حاشاک از این مدیحه حاشاک

فرموده به شأنت ایزد پاک

لولاک لما خَلقتُ الاَفلاک

ملک و ملکوت از تو پر نور

ای در تو عیان تجلی طور

با روی تو چیست بدر انور؟

با موی تو چیست لیل دیجور؟

روی تو ظهور غیب مَکنون

موی تو حجاب سِرّ مَستور

در خطۀ ملک استقامت

قد تو به اعتدال مشهور

ای از تو به پا نظام عالم

وی بی تو جهان هَباءِ مَنثور

اول رقم تو لوح محفوظ

رَشحِ قلمت کتاب مسطور

مداحی من تو را چنان است

کز چشمه خور ثنا کند کور

فرموده به شأنت ایزد پاک

لولاک لما خلقت الافلاک‌

با تلخیص علامه غروی اصفهانی

******

مداح عشق

من همان مداح تسبیح‌گوی چشمان توام

یوسف افتاده در چاه و به زندان توام

در نمازم نقش ابروی تو غوغا می‌کند

می زند آتش به جانم فتنه برپا می‌کند

قبله عشق منی و مدح تو گوید دلم

از کم‌وبیش جهان با یاد تو من غافلم

با غزل‌ها، مثنوی‌ها، مدح عشقت گفته‌ام

واژه واژه از سخن‌ها دُر و گوهر سفته‌ام

بار دیگر قصه فرهاد و شیرین زنده شد

راز عشق جاودان و ناب دیرین زنده شد

کاش دریابی شکوه عشق بی‌پایان من

من که مجنون توام باشی سروسامان من

شیدا اعرابی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: