عاطفه میرافضل
دوران پهلوی با آنکه نسبت به شاهنشاهیهای گذشته کوتاه بود اما از همان ابتدا و از گوشه و کنار آن می شود رد پای شروع بزرگترین تحول اجتماعی و تاریخی «انقلاب اسلامی ایران» مشاهده کرد. فساد، بیتدبیری آمیخته با تکبر موروثی محمدرضا و ازخودبیخودیاش در برابر دخالتهای بیگانگان از یک سو و فشار و خفقان موجود در فضای عمومی کشور از زمینههایی بود که سبب شکل گرفتن انقلاب اسلامی را فراهم کرد. اما از آنجا که به نظر میرسد دستهای بیگانه با استفاده از فضای بلاتکلیف و بیسروسامان شبکههای مجازی درصدد تطهیر شاه و خاندانش هستند اشاره به چند مورد از هزاران مسئله خاندان پهلوی جهت یادآوری بهجاست.
سند حذف چادر
دوران رضاشاه نخستین بزنگاه تاریخی ایران است که حکومت درباره نوع پوشش زنان اعمال قدرت مینماید. مهمترین ویژگی اِعمال قدرت در این دوره استفاده از اجبار در حذف چادر و پوشش در مورد زنان است که با نام «کشف حجاب» از آن یاد میشود. اما اِعمال نظر دولت درباره پوشش زنان در دوره پهلوی اول پایان نمییابد، بلکه در دوران حکومت پهلوی دوم نیز پیگیری میشود تا جایی که میتوان نام «کشف حجاب دوم» را بر آن نهاد. سیاست اجتماعی حذف چادر در حکومت رضاشاه در دوران حکومت محمدرضاشاه به سیاستی فرهنگی تبدیل میشود که نه فقط پوشش زن که بدن وی را نشانه میگیرد.
اجرای این سیاستگزاری فرهنگی در دوران پهلوی دوم با عبور از استراتژی اجبارِ پهلوی اول، فاز دومی را در پپش میگیرد. اول مهر ماه 1348، همزمان با بازگشایی مدارس و دانشگاه ها در سراسر کشور، دانشجویان دانشگاه شیراز با بخشنامه ای مواجه شدند که پوشیدن چادر را برای دختران ممنوع می کرد. در سال 1352 نیز وزیر آموزش و پرورش در برابر پوشیدن چادر از سوی دختران دبیرستانی ایستاد. همچنین نمونه های فراوان مشابهی از اینگونه حرکت ها می توان در دوره پهلوی دوم یافت. محمدرضا شاه نتوانست و یا شاید نخواست سیاستهای پدرش رضاشاه را درباره منع حجاب و چادر پی بگیرد، اما با روشی متفاوت بهدنبال حذف چادر و پوشش اسلامی از جامعه بود.
در 9 دی 1355، سندی به تصویب دولت و شخص شاه رسید که در آن ضمن «حقیرکننده» خواندن پوشش چادر، در سه بخش اقدامات درازمدت، کوتاه مدت و جنبی، راهکارهایی برای مبارزه با چادر و حجاب اسلامی پیشنهاد شده بود.
ـ ممنوعیت زنان چادری از مسافرت با شرکت هواپیمایی ملی ایران.
ـ ممنوعیت زنان چادری از استفاده از اتوبوسهای شرکتهای واحد.
ـ ممنوعیت ورود زنان چادری به سینماها.
ـ ممنوعیت ورود زنان چادری از خرید در فروشگاههای شرکتهای تعاونی شهرو روستا.
ـ ممنوعیت زنان چادری از استفاده از خدمات سازمانهای اجتماعی مانند جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی، جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران و انجمن ملی حمایت کودکان.
ـ ممنوعیت ورود کودکان و نوجوانان چادر به سر به کتابخانهها.
بخشی از پیشنهادهای کوتاهمدت این سند است که قرار بود بهصورت تدریجی اجرا شود. این سند همچنین تأکید ویژهای بر همکاری وسایل ارتباط جمعی و رسانهها برای جایگزین کردن مانتو و روسری بهجای چادر داشته است.
در همین سال بود که بیشترین تابوشکنیها در جشن هنر
شیراز رخ داد که برهنه شدن بازیگری به نام «آشور بانیپال بابلا» پشت ویترین یک
مغازه و روی صحنه رفتن زنی کاملا برهنه در نمایش «کشتی جنون» بخشی از این اتفاقات
بود.
شدت شوک این اقدامات زننده به حدی بود که آنتونی پارسونز، سفیر وقت بریتانیا در
ایران، در کتاب خاطرات خود مینویسد: «جشن هنر شیراز در سال 1977 از نظر کثرت صحنه
های اهانتآمیز به ارزش های اخلاقی ایرانیان، از جشن های پیشین فراتر رفته بود.»
پارسونز با بیان اینکه صحنه تجاوز به عنف بهطور کامل و نه بهطور نمایشی و
وانمودسازی در پیاده رو خیابان و در برابر چشم همگان اجرا شده است، به گفتگوی خود
با محمدرضا پهلوی اشاره می کند و میگوید: «به او گفتم اگر چنین نمایشی بهطور
مثال در شهر وینچستر انگلیس هم اجرا می شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به
در نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.» محمدرضا شاه گمان میکرد تنها با
پرهیز از اقدامات وحشیانه پدر و استفاده از قدرت رسانهها و اقدامات ضدفرهنگی می
تواند به دوران حجاب و مخصوصا چادر در ایران پایان دهد، اما هر دو این آرزو را به
گور تاریخ سپردند.
خاطرات ملکه دزدان
تاجالملوک همسر دوم رضاشاه در خاطراتش گوشههایی از وضعیت حکمرانی رضاشاه را برملا میکند. این خاطرات اسنادی زنده از یک دوران مرده محسوب میشوند. در کتاب «خاطرات تاجالملوک» آمده است:
«شما میدانید که در
میهمانیها، رجال تراز اول دعوت داشتند. نخستوزیر، وزرا، وکلا، و امرای درجه اول
ارتش و صاحبان ثروت مثل حبیب آقای ثابت یا علی آقای رضایی و امثالهم. قاشق و چنگال
و کارد و وسایل روی میز یا طلا و مطلا بودند یا نقره اصل! حالا من اگر بگویم که در
هر میهمانی، از این قبیل اغلب وسایل روی میز مفقود میشد چه میگویید؟! این رجال
که از مال دنیا غنی و بینیاز و از افراد طبقه اول مملکت بودند موقع شام قاشق و
کارد و چنگال را میدزدیدند! یکدفعه مچ یک سپهبد ارتش را موقع گذاشتن قاشق و
چنگال در جیبش گرفته بودند و او گفته بود بهخاطر یادگاری جشن امشب، تصمیم به این
کار گرفته است!»
«…
قبل از آنکه ساواک درست شود، ارتش دستگاه اطلاعاتی داشت؛ این دستگاه اطلاعاتی مرتب
خبر میآورد که فلان سپهبد یا فلان فرمانده لشکر جیره سربازها را دزدی میکند! به
یک آقای تیمسار خانه میدادند. اتومبیل آمریکایی میدادند، حقوق بالا میدادند،
مسافرت خارجی میفرستادند و تازه میرفت از جیره سربازها هم دزدی میکرد! دریک
کلمه بگویم همه دزد بودند فقط شدت و ضعف داشت! من یک خانه در داخل شهر داشتم یکدفعه
این خانه را دزد زد و مقداری از اموال گرانبها را برد. آن موقع سرهنگ بهزادی رئیس
آگاهی بود. مدتها از این قضیه گذشت و بهرغم فشار ما دزد پیدا نشد که نشد. یک شب در یک میهمانی یک خانم جوان را دیدم که گردنبند به سرقت رفته مرا به گردن داشت! او را صدا کردم و در مورد گردنبند پرسیدم. معلوم شد از سرهنگ بهزادی هدیه گرفته است! همین امرباعث شد که رئیس آگاهی را بکشیم! البته چه فایده؟ یک دزد میرفت و یک دزد دیگر میآمد.»
از نتایج مصیبتبار کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نابودی یکی از مهمترین دستاوردهای تاریخ ۱۵۰ ساله مردم ایران، یعنی ملی شدن صنعت نفت بود. مبارزات ضداستعماری اواخر دهه ۱۳۲۰ که باعث کوتاه شدن دست انگلیس از ذخایر ارزشمند نفت جنوب کشورمان شد، حدود یک سال بعد از موفقیت کودتا، عملا بر باد رفت و فضلالله زاهدی با انعقاد قرارداد «کنسرسیوم»، هر آنچه را که با زحمت و تلاش ملت به دست آمده بود، نابود کرد.به ظاهر نفت ایران همچنان ملی به حساب میآمد و دولت اختیار این کالای راهبردی را در دست داشت؛ اما در واقع این شرکتهای اروپایی و آمریکایی عضو «کنسرسیوم» بودند که اختیار استحصال، فراوری و فروش نفت ایران را برعهده داشتند. قرارداد «کنسرسیوم» در سال ۱۳۳۳ هـ. ش به امضای مقامات رژیم پهلوی رسید. بر اساس این قرارداد، هفت شرکت نفتی آمریکا، موسوم به «هفت خواهر نفتی» در کنار شرکت «نفت فرانسه» که تنها ۸ درصد از سهام «کنسرسیوم» را داشت، اختیار اکتشاف، استخراج، فراوری و فروش نفت ایران را از رژیم شاه گرفتند.
این قرارداد، در واقع باج آمریکا به غربیها برای بازگرداندن او به قدرت بود. قرارداد جدید با توجه به تجارب قرارداد نفتی انگلیس و ایران بسته شد؛ اینبار بریتانیاییها در غارت نفت ایران تنها نبودند و اگر اتفاقی رخ میداد و منافع غربیها در صنعت نفت ایران تهدید میشد، آن وقت میشد یک حرکت بینالمللی را علیه اقدام ایرانیان سازمان دهی کرد.
در ابتدای کار، علی امینی به عنوان رئیس تیم مذاکرهکننده، کوشید تا شرکت ملی نفت ایران را بهعنوان یکی از شرکای «کنسرسیوم» در قرارداد جا بزند، اما غربیها اصلا زیر بار این موضوع نرفتند. امینی موضوع را با شاه در میان گذاشت و او هم دستور داد که رئیس تیم مذاکره کننده ایرانی، کاملا در برابر «هفت خواهر نفتی» ملایمت به خرج دهد. طبق گزارش محمود طلوعی، درکتاب«بازی قدرت، جنگ نفت در خاورمیانه»، شرکتهای عضو «کنسرسیوم»، حتی حاضر نشدند قطرهای از نفت صادراتی را برای فروش مستقیم در اختیار ایران بگذارند و این، در واقع به معنای سلب اختیار از کشوری بود که صاحب اصلی ذخایر عمده نفت محسوب میشد.