محدثه تمیمی
پیوند دلهای زمینی که ریشه در آسمان دارد از آن قصههای شیرین دنیای هزار رنگ ماست. ماجرا از آنجا آغاز میشود که مردی بهترین همسفر جاده زندگیاش را انتخاب و قصد میکند سند شش دانگ دلش را به نام او بزند. آن وقت است دست به دامان آغوش پر مهر پدر و مادرش میشود تا کتاب قصه عشقاش آغاز شود. نهایت بزمی برپا میشود و روزهای شورانگیز همراهی از راه میرسند. پیمانی نانوشته بین آن دو دلداده بسته میشود که پنجره خانهشان جز به روی آسمان گشوده نشود و رسم پرواز را بیاموزند. در مسیر اهدافشان همقدم میشوند اما گاه دست تقدیر دست در هم گره خوردهشان را از هم جدا میکند و سرنوشت دو مسیر برای رسیدن به نقطه پایان را روبرویشان قرار میدهد. یکی پر پرواز میگشاید و مسیر آسمان در پیش میگیرد و چشم به راه همسفرش میماند؛ دیگری درد هجران را به جان میخرد و عشقش را به پای عشقی بزرگتر قربانی میکند تا از این وادی خود را به قرار بهشتیشان برساند و این همان راهی است که مهمان این هفته مجله ما و همسفر زندگیاش آغاز کرده و میپیمایند. با ما همراه باشید تا «مریم سرلک» همسر شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» از این راه برایمان بگوید.
...
ابتدای راه آشنایی:
پدربزرگهای من و شهید سرلک با هم پسرعمو بودند و در واقع ما عموزاده هم میشدیم. پدرهایمان با هم ارتباط صمیمی داشتند ولی ما تا به حال همدیگر را ندیده بودیم. تا اینکه روز قبل از عید سال 87، عمه ایشان آمدند و بحث خواستگاری را مطرح کردند. بعد از عید هم یکبار پدر و مادر شهید سرلک به منزل ما آمدند و در نهایت روز 17 فروردین حدود ساعت 8 شب که اولین جلسه رسمی خواستگاری ما با حضور شهید انجام شد.
همان جلسه اول خواستگاری بله را گفتم.
ایمان جزو ملاکهای اولیه من برای انتخاب همسر آیندهام بود. قبلا از اطرافیان درباره ایمان شهید سرلک زیاد شنیده بودم. ملاک دیگر من این بود همسرم در کنار رعایت تمام اصول مذهبی مرد امروزی با طاهری آراسته باشد. جلسه اول خواستگاری ما درباره ایمان و اخلاق گفتگو کردیم. شهید سرلک گفت من دلم میخواهد در زندگی مشترک پله ترقی همدیگر باشیم و فقط اسممان شهید حضرت علیعلیهالسلام نباشد بلکه در زندگیمان این مطلب را نشان دهیم.
آقا قدیر بسیار با حجب و حیا وقتی وارد منزل ما شدند حتی برای سلام کردن سرشان را بلند نکردند. اما در کنار این نجابت بسیار خوشرو و خوشبرخورد بودند. در آخر صحبتهایمان شهید سرلک از من پرسیدند با توجه به این صحبتها و با توجه به پیشینهای که از خانوادهام میدانید آیا حاضرید مرا به عنوان همسر آیندهتان قبول کنید؟ من گفتم بله. او هم گفت من هم شما را انتخاب کردم. همان شب هم به خانوادهاش گفته بود: او همانی است که دنبالش بودم.
همسر اول من شغلم است
شب خواستگاری شهید سرلک گفت: من پاسدار هستم و به لحاظ کار نظامی مجبورم به شهرهای مختلف سفر کنم و روزهایی را در مأموریت باشم. شغل من همسر اولم است. آیا شما میتوانید با این قضیه کنار بیاید و آن را بپذیرید؟
او آن زمان به عنوان پاسدار با یک تایم اداری داشتند و بعد هم عصرها در پایگاه بسیج به عنوان فرمانده فعالیت میکردند. من در 6 سال زندگی با قدیر نشان دادم که این قضیه را پذیرفتم.
شادی داریم اما در چهارچوب اسلام و شرع.
ما در اردیبهشت ماه عقد کردیم و 8 ماه بعد، مراسم ازدواجمان را برگزار و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. قدیر همان شب خواستگاری به من گفت دوست دارم عروسیمان همراه با مولودی باشد. واقعیتش این است در خانواده ما چنین چیزی رسم نبود. ولی ما این کار را انجام دادیم و اتفاقا خیلی هم خوب برگزار شد. ما هم مثل دیگران به آتلیه رفتیم، جشنمان را در تالار برگزار کردیم و در واقع میخواستیم به بقیه بگوییم میشود شاد بود اما در چهارچوب اسلام و شرع.
...