کد خبر: ۵۴۶۰
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۷:۱۹
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

سهراب سپهری

می‌تراوید آفتاب از بوته‌ها

دیدمش در دشت‌های نم‌زده

مست اندوه تماشا، یار باد،

مویش افشان، گونه‌اش شبنم‌زده

لاله‌ای دیدیم لبخندی به دشـت

پرتویی در آب روشن ریخته

او صدا را در شیار باد ریخت

جلوه‌اش با بوی خاک آمیخته

رود، تابان بود و او موج صدا

خیره شد چشمان ما در رود وهـم

پرده روشن بود، او تاریک خواند:

طرح‌ها در دست دارد دود وهم

چشم من بر پیکرش افتاد، گفت:

آفت پژمردگی نزدیک او

دشت: دریای تپش، آهنگ، نور

سایه می‌زد خنده تاریک او

*********

غرق امید

با گریه‌های بی‌پناهان هم‌نشینی

لبخند بر لب‌های زخمی می‌نشانی

در روزهای جنگ مردی استواری

شب‌ها کنار مردم بی خانمانی

آری غریبان را غریبان می‌شناسند

هر شام در شام غریبان میهمانی

غرق امیدی گرچه غم هم کم ندیدی

پیداست بِشر مومن و حزنش نهانی

می‌ایستی تا فصل پیروزی بیاید

باکی ندارد سرو از باد خزانی

باکی ندارد مرد از نامردی دهر

جنگ‌ است و لای زخم دارد استخوانی

این ماجرا مانند تو بسیار دارد

اما تو ای سردار اوج داستانی

راهی است راه عشق، پایانی ندارد

تا پای جانت عهد بستی که بمانی

زهرا بشری موحد

********

فرصت کوتاه

گلستان مهربانی

عاشق آن صخره‌هایم، ماه را هم دوست دارم

کفش‌هایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم

اشک با من مهربان است و تبسم مهربان‌تر

شور و لبخند و دریغ و آه را هم دوست دارم

گرچه خارم، گاه‌گاهی راه دارم در گلستان

گرچه خاکم، خاک آن درگاه را هم دوست دارم

عاشقم بر ذکر یا رحمان و یا حنان و یا هو

ذکر یا منان و یا الله را هم دوست دارم

یوسفی گم کرده‌ام چون روزهای عمر و هر شب

سر فرو بردن درون چاه را هم دوست دارم

با غریبان زمین هر لحظه در خود می‌گدازم

راستش این غربت جانکاه را هم دوست دارم

شنبه‌ها تا جمعه‌ها را داغدار انتظارم

حسرت آن جمعه ناگاه را هم دوست دارم

گرچه مرگ این خلوت نایاب را هم می‌ستایم

زندگی این فرصت کوتاه را هم دوست دارم

علیرضا قزوه

***********

آغاز بهار

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها

دست‌ها تشنه تقسیم فراوانی‌ها

با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم

داغ‌های دل ما جای چراغانی‌ها

حالیا دست كریم تو برای دل ما

سرپناهی‌ست در این بی‌سروسامانی‌ها

وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی

ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها

سایه امن كسای تو مرا بر سر، بس

تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها

قیصر امین پور

*****************

در وصف معبود

نغمه سازت مرا مدهوش کرد

رفتن راهت مرا پیروز کرد

بزم تو، حالم پریشون می‌کند

قصد تو، پایم دگرگون می‌کند

قلب تو، راه شرافت را معین می‌کند

پند تو، راه سعادت را مزین می‌کند

حلاوت در زبانت لؤلؤ نایاب است

شهامت در کلامت گوهر کمیاب است

خاک بیابانت سراسر پر ز کشت

جای پایت کرامت را نوشت

گر تو از حالم خبر داری، مرا مدهوش کن

جز تو نیست داروی جانم، مرا بیهوش کن

من تو را خواهم، کجا جویم تو را؟

آه، این قلب من است، می‌جوید تو را

تو همه‌جا، همه‌وقت، همه‌حال

من به دنبال تو ام این همه سال

حمیده گمرکی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: