همراهان عزیز سبوی خیال؛
چند صباحی است در این صفحه در کنار شما نشستیم پای ابیات شعرای کشورمان و روح و روانمان را با شنیدن سروده های زیبا ی آن ها جلا داده ایم، حالا بر آن شدیم تغییراتی در این هم نشینی شاعرانه بدهیم. از این پس به جای خواندن ابیات شاعران عزیز در موضوعات مختلف، می خواهیم هر هفته یک واژه را برگزینیم و ببینیم این عزیزان در مورد آن واژه خاص، چگونه هنرنمایی کرده اند! مثل همیشه همراه ما باشید. واژه برگزیده این هفته به دلیل روز همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی، قدس است.
قُدس:در لغت به معنی پاکی، پاک و منزه بودن، پاک شدن است. همچنین شهری است از شهرهای اردن و پایتخت قسمت غربی کشور اردن به شمار می رود و در نظر یهود و مسیحیان و مسلمانان مقدس و مورد احترام است.
تن رنجور کودکان
قلم هنوز ز زخم تو میشود خونبار
به رنگ خون شده الفاظ شعر من انگار
کجا نشستهای ای عهدهدار عقل و شعور
که دم از آمدن صلح میزنی هر بار
به خاک و خون تن رنجور کودکان غریب
به غم نشسته ببین مادری به روی مزار
بیان قصه نمرود و آتش کوه است
خلیل در دل این آتش جفا پیکار
خرابه، خون، تن بی سر، اسیر دست جفا
به چشم من همه کرب و بلا شود تکرار
کنار قبر پدر آرمیده یک دختر
پدر که رفت شده همدم تو سنگ مزار
هنوز قصه ایتام کوفه دیدنی است
انا الیتیم که میگفت طفل در آوار
شبی که زینت سقفش شده گلوله و توپ
شده اسیر غم و دود صبح تیره و تار
به حسرت شب پر از ستارههای امید
چه چشمها که به خون گشته تا سحر بیدار
ببین که زخم فلسطین چه تازه مانده ولی
دوای زخم تو باشد به دست حضرت یار
هنوز جمله سردار مانده در گوشم
مسیر لشکر قدس است، قدس محنتبار
حریم امن خدا میشود دوباره حرم
دوباره قصه معراج میشود تکرار
چه سامری و چه جالوتها که خاک شدند
اسیر گور شود صهیون جنایتکار
به دست حضرت طالوت شد عدو در بند
بدان که میشود اینبار واقعه تکرار
دوباره طیر ابابیل میرسند از راه
مسیر لشکر اسلام میشود هموار
فاطمه صغری زیدی
******
بر فراز گنبد پاک
قسم به تین و به زیتون و طور پاک مرا
قسم به حرمت و پاکیزگی خاک مرا
پرندهوار طوافم به گرد گنبد پاک
نکرده هیچ تفنگ تو بیمناک مرا
منم ز طایفه کربلا و رستاخیز
سرم ببُرد اگر دشمنم چه باک مرا
تو تاب، دادهای از دست و ما همه شوقیم
که ساخت مهر حق از عشق تابناک مرا
تو از گلوله بگو، من ز سنگ خواهم گفت
ببین که قدس چه سان کرده دردناک مرا
به فرق چاک علی(ع) آن یتیمپرور عشق
ببین به معرکهها فرق چاک چاک مرا
خلیفهها همه با غاصبان یکی شدهاند
سکوت اهل حرم میکند هلاک مرا
به سینه میسپُرم ره به شام و خاک نجف
که درس "قاسم سردار" شد ملاک مرا
ز آن ماست فلسطین و کوفه و کشمیر
که بیم نیست ز ماران آن ضحاک مرا
چه مستی است که افتاده در سر عشاق
خدا نصیب کند کاش عشق پاک مرا
درود بر تو که با روز قدس زنده شدی
که روز قدس نگه داشت از هلاک مرا
علی کمیل قزلباش
نوای یا کربلا تا قدس
باز از کرب و بلا نغمه لا میآید
این صلا دم به دم از کرببلا میآید
یار میپرسد: در یاوریام یاری هست؟
هله بشتابد هر جا که جگرداری هست
سر بیارید که سر میطلبد این جاده
ای خوش آن ره که در آن جاده شود سجاده
سر بیارید که سجده است، که سر میطلبد
جاده سجاده خون، مرد خطر میطلبد
بشتابید که خونهاست به جوش آمدهاند
بغضهای همه عالم به خروش آمدهاند
بشتابید شهیدان همه در میدانند
سر بیارید جز آن سر همه سرگردانند
آی ای اهل ولا! همچو ولی برخیزید!
هر که خونخواه حسین است، علی! برخیزید!
فاطمیون همه دلهای حسینی دارند
زینبیون جگر از عشق خمینی دارند
میرسیم ای قدس همپای شهیدان به حرم
مغنیه، احمدی روشن و الله کرم
قدس در راه تو ما نیز شهید حرمیم
با "حسین قمی" و با "حججی" هم قدمیم
نعره حیدری زینبیون رایت ماست
چشم "فرمانده مطهر" همه سو حجت ما است
"حاج حیدرها" سر مست جنون میآیند
از ره شام بلا زینبیون میآیند
عشق میبارد سرها به تماشا مستند
دل بریدند ز خود تا به خدا پیوستند
هر که دارد سر همراهی سر بسم الله
هر که دارد جگر خوف و خطر بسم الله!
قدس ای قبله اول! خط پایانی تو
مقصد قافله هند و خراسانی تو!
فرصت خواستن خون خدایی ای قدس
قدس رؤیای دلانگیز شهیدانی تو
لحظه روشن معراج بشر خلوت توست
آخرین مرحله هجرت انسانی تو
با تلخیص علی محمد مودب
***********
دوران جان فرسا
یحیی به کویت راهبی، موسی شبانی
عیسی به مهد کودکی، شیرین زبانی
ای زایرت در لیلهالاسرا محمد(ص)
با لفظ «بارکنا» تو را بستود ایزد
ای قدس ای آزرده از تیغ شقاوت
ای نای تو مجروح از چنگ قساوت
خوش باش، کان دوران جانفرسا سر آمد
مهر ظفر از مطلع ایران بر آمد
با فارسان عرصه احزاب و خیبر
ما وارثان تیغ دشمن سوز حیدر
با لشگری هر یک ز حیدر همچو طالوت
آییم چون سیلی دمان بر محو جالوت
بار دیگر ما قطعه خیبر بگیریم
زین مرحبان کفر آیین سر بگیریم
سازیم بر اهریمنان آن قطعه را تنگ
شوییم از دامان تو این لکه ننگ
بر خصم دوم چون شام تاریک است آن روز
ای قدس باور کن که نزدیک است آن روز
محمود شاهرخی