کد خبر: ۳۳۵۷
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۲
پپ
صفحه نخست » ویژه نامه نوروز

سید مهدی درفشانکی

آورندگان آورده‌اند که غول چراغ جادو، در سه‌شنبه آخر سال، از میان دود و آتش بیرون می‌آید و هر بار تعجب می‌کند که اگر امروز سه‌شنبه است، پس چرا اسمش چهارشنبه‌سوری است؟ آورده‌اند که اتفاقا اصلِ مزه چهارشنبه‌سوری، به همین تعجب‌کردنِ جماعت از «سه‌شنبه‌بودنِ آن» است.

می‌گویند در گذشته، مراسم چهارشنبه‌سوری، در ژانر خانوادگی و درام اکران می‌شده؛ اما اکنون با ژانر اکشن دچار افتتاحیه می‌شود و با ژانر وحشت به سرانجام نامعلومش پرتاب می‌گردد. عقیده بر این است که فرش قرمز مربوط به چهارشنبه‌سوری، سرخی آتش است؛ که جماعت باید مرتاض‌وار از روی آن راه بروند؛ یا اگر طاقتِ متانت‌به‌خرج‌دادن را ندارند، از آن بدوند؛ و اگر هنوز در ابتدای مدارج سلوک مرتاضی‌اند، به پرش قناعت کنند.

برخی معتقدند که چهارشنبه‌های کنونی، کلاسیک نیستند و پایان باز دارند و معلوم نیست در انتهای آن‌ها چه بلایی سرِ

چه کسی بیاید و کدام چشم از زحمت دیدن خلاص شود و کدام گوش از رنج آلودگی صوتی دوران معاصر رهایی یابد و کدام پوست پروانه‌وار دل به دریای آتش سپارد و کدام تن به یکی از درجات چندگانه سوختگی مفتخر گردد.

عقیده بر این است که چهارشنبه‌سوری، چنان مزایایی دارد که نگو. این چهارشنبه‌سوری است که آمادگی آتش‌نشانان را بالا نگه می‌دارد؛ طوری که اگر بفرستند آتشفشان خاموش کنند، از فورانِ گدازه و جوششِ سنگِ مذاب هم کک‌شان نگزد. مانورهای مصنوعی آتش‌نشانان سایرِ نقاطِ دنیا کجا و تمرینات واقعی چهارشنبه‌سوری آتش‌نشانان ما کجا؟! تا جایی که برخی معتقدند چهارشنبه‌سوری، مانور آمادگی آتش‌نشانی برای کل سال نیست؛ بلکه آتش‌نشان‌ها در کل سال با انواع دیگر آتش‌سوزی‌ها تمرین می‌کنند تا این‌که بتوانند از عهده چهارشنبه‌سوری بربیایند. این است شکوه حماسه این خودزنی جمعی، که پهلو به جنگ شهری می‌زند.

پزشکان هم همه‌ساله در چهارشنبه‌سوری، یک روز فشرده مهارت‌افزایی سوانح سوختگی دارند. جگردار هم می‌شوند؛ طوری که یک فیلمِ ترسناک‌بین حرفه‌ای با دیدن انواع زامبی و دراکولا و جانی و روانی آدمکش سادیسمی چنین زَهره‌اش را در مقابل ترکیدن تقویت ننموده است. هر چه باشد فیلم، فیلم است؛ اما پزشک و پرستارِ چهارشنبه‌سوری، اصل جنس را بدون جلوه‌های ویژه شاهدند. این قلنداران عرصه طاقت، هر چه در دوران دانشجویی تمرین داشته‌اند، با موش و قورباغه بوده؛ اما دامپزشک که نیستند؛ پس لازم است پزشکیِ انسانی را درست و حسابی لمس کنند و از این بابت مدیون چهارشنبه‌سوری‌اند.

چهارشنبه‌سوری، درسی برای مادران نیز هست. اینان که تا دیروز بچه را از زیاد کارتون دیدن منع می‌کردند، حالا می‌آموزند که همین تماشای کارتون، که می‌گویند چشم را ضعیف می‌کند، اتفاقا در چهارشنبه‌سوری می‌تواند بچه را در خانه میخ کند و مانع نابینایی‌اش با از خودبی‌خودشدگیِ فشفشه یا ترکشِ ترقه‌ای شود.

از منافع چهارشنبه‌سوری برای عموم مردم نیز همین بس که می‌گویند چنان مصائبی از دود و آتش به پیش چشم جماعت رژه می‌رود که قدر عافیت سال جدید و خوشی و آرامش دورهمی نوروز را خوب می‌دانند.

**********************

آورده‌اند که مرغ در طولِ سال پادشاهِ سفره است و چه در عزا و چه در عروسی پای مرغ است که در میان است. اما در نوروز، ماهیان بر ماکیان پیشی می‌گیرند. بله، در عید، این فرزندان دریا هستند که بر نوادگان آسمان چیره می‌شوند و این شناوران آب‌هایند که بر آن بادسواران غلبه می‌یابند. عید، با عزای مرگِ ماهیِ سبزی‌پلو آغاز می‌شود؛ با اسارت ماهی قرمز سپری می‌گردد و با آزادی این ماهی که حالا رنگ از رخش پریده به پایان می‌رسد.

*****************

آورده‌اند که خانه‌تکانی به این شکلی که رایج است، اصولا رفتاری طبیعی به حساب نمی‌آید. این‌که بشر، دقیقه نود خانه‌تکانی می‌کند، به هیچ وجه طبیعی نیست. بشر باید طبیعی‌بودن را از طبیعت بیاموزد. بله، طبیعت مثل بچه آدم در طول سال تکالیفش را انجام می‌دهد و همه را تلنبار نمی‌کند دمِ عید. وی تکاندنِ خانه را در طول سال تقسیم کرده و به مرور انجام می‌دهد. تابستان میوه‌هایش را از شکاف تنگ شکوفه‌ها به بیرون تراوش می‌دهد و بعد که حسابی قلنبه شدند، می‌تکاندشان تا شرشان را کم کنند و شاخه‌ها سبک شوند.

طبیعت، در پاییز برگ‌هایش را می‌ریزد و اگر شد یک آب و جارویی هم می‌کند؛ که البته جاروبرقی‌اش باد است که طرز کارش مکیدن نیست، بلکه فقط فوت می‌کند؛ مثل آرایشگری که با سشوار خرده‌موها را از معرکه براند. این‌طوری برای سوپور هم کارآفرینی می‌شود و می‌تواند موقع عیدی‌گرفتن از مدیرساختمان‌ها ادله کافی داشته باشد.

زمستان هم هر چه رمق در رگ و ریشه جماعت هست می‌زداید و چپ و راست به رخ‌ها با سرما سیلی می‌نوازد؛ تا وقت بهار که شد، قدرش را بدانند و مثل گذشته ناشکری نکنند.

اما بشر، تا بیخ عید دست به سیاه و سفید نمی‌زد، مبادا به آیین خانه‌تکانی تهِ سال بربخورد!

خانه‌تکانیِ بشر، فقط رنج جسمانی ندارد؛ بلکه از فشار ذهنی و روحی هم برخوردار است. وقتی با روزنامه می‌افتی به پاک‌کردن شیشه‌ها و در و دیوار، ناخواسته اخبار ماه‌های پیشین را در انواع روزنامه‌های بر جای مانده از کل سال مرور می‌کنی و هر چه درد و بلا هست، یادآوری می‌شود.

برخی معتقدند طبیعت در بهار مبلمانش را نو می‌کند؛ پس بشر هم باید هر چه دارد بدهد، جایش نو بگیرد؛ غافل از این‌که جناب طبیعت، قبلی‌ها را دور نمی‌ریزد که جایش اثاث جدیدی جایگزین کند، بلکه همان قبلی‌ها را بازیافت می‌کند. وی، در همان شاخه‌های خشکیده درختان زمستان جوانه می‌کارد و شکوفه کشت می‌کند. طبیعت هیچ‌وقت دسته‌بیل برنمی‌دارد روبان‌پیچ کند برای سالِ نو.

**************

آورده‌اند که فرش خانه، خاطرات یک سال را در دلِ دریایی خویش یدک می‌کشد. فرشِ خانه در آخرِ سال، بدجوری کله‌اش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد. البته از هیکلش هم عطر دیزی بلند است. خورشت کرفسی هم که ماه‌ها پیش رویش ریخته، الان باید هم بوی قیمه مانده نیم‌پزِ گربه‌لیسیده بدهد. آروغ بچه فامیل هم خاطره‌ای شیرین است که گذشت زمان شمیمِ ترشیدگی به آن بخشیده. فرشِ آخرِ سال، فرشِ اول بهار نیست. نه همان رنگ را دارد، نه همان بو را. چنان در طول سال رنگامیزی شده که انگار به جای بته‌جقه و لَچَک‌تُرنج و گل و شاخه‌های افشان، تابلویی از پیروان پیکاسو را تداعی می‌کند؛ که با ساعت‌ها خیره‌شدن باید کم‌کم کشف کنی چه تصویر مبهمی می‌بینی.

دل گنده‌ای باید داشت دل‌کندن از این‌همه خاطره و سپردن همه آن‌ها به آب. هرکول اگر رود را انداخت به اصطبل‌ها و تمیزشان کرد، خاطره نمی‌شست. جگر می‌خواهد با این همه وابستگی، خاطرات را با دستِ خود از فرشِ زیرِ پا زدودن. اینجاست که قالیشویی‌ها خدمت بزرگی می‌کنند. یادگاری‌های یک سال‌تان را چنان از فرش و موکت شما به فنا می‌دهند، که هیچ برای‌تان یادآوری نمی‌شود که چه خاطراتی را دارید از دست می‌دهید؛ پس هوایی نمی‌شوید و بی‎تابی نمی‌کنید و کار به شیون و سکته نمی‌کشد.

******************

آورده‌اند که در قدیم امکانات نبود و خطرات فراوانی وجود داشت. آن روزگار، هنوز وای‌فای کشف نشده بود و در زندگی مشقات صعب‌العبوری دیده می‌شد. لشکرِ مهمان که می‌آمد، آجیل و شیرینی و میوه را به محاصره خودش درمی‌آورد. بعد ناگهان، جلوی چشم میزبان و بدون رودربایستی حمله‌‎ور می‌شد و تنقلات را یکی پس از دیگری از پا درمی‌آورد و می‌انداخت بالا و می‌داد پایین و به طرفه‌العینی یک شکمِ پر به غنیمت می‌برد.

دوره کنونی، وضع بهتر شده. مهمان که می‌آید، همان دم در، رمز وای‌فای را تقدیمش می‌کنی و بعد دیگر تا آخر مهمانی سرش توی گوشی است و به پذیراییِ بی‌دفاعِ میزبان یک نگاه خشک و خالی هم نمی‌اندازد؛ اگر هم انداخت، با یک نگاهِ زیرچشمی خجالت‌زده‌اش می‌کنی؛ چون جماعتِ سردرگوشی، بیرونِ فضای مجازی که باشند، در موضع ضعف بوده و حالتِ منزوی داشته و جرأت هماوردطلبی ندارند.

وقتش که رسید و به اندازه کافی که از جلوس مهمان گذشت، برایش در شبکه اجتماعی پیام می‌فرستی که: ناهار بذارم؟! تعارف نکنین ها، بمونین.

بعد از اینکه پیام را دید، وای‌فای را قطع می‌کنی و مهمان سر از گوشی بیرون می‌آورد و می‌گوید: نه دیگه مزاحمتون نمی‌شیم. زیاد نشستیم. رفع زحمت می‌کنیم.

******************

آورده‌‎اند که از قدیم می‌پرسیده‌اند: علم بهتر است یا ثروت؟ اکنون معلوم شده «کیمیاگری» بهتر بوده. در روزگار نوروز، کیمیاگری بیزینسی است در حد آجیل!

شما فکرش را بکن. کشمش هم دُم دارد و نمی‌شود دم‌بریده دانستش؛ اما نخودچی حتی آن را هم ندارد و با این حال، در عرصه کیمیاگری، جادو می‌کند. بله، این زردِ تپلِ منقاردار، طلاست.

آجیل چقدر می‌ارزد؟ حالا، همین نخودچی می‌تواند آجیل شما را چندبرابر کند و سرمایه جواهراتتان را تصاعدی افزایش دهد. اگر هم کار به جایی کشید که آجیلِ اصل و گرانمایه از بیخ منقرض شد، برای خودش تنوعی‌ست. مردم می‌توانند به جای دید و بازدید از همدیگر و ناخنک‌زدن‌های تنش‌زا به پذیرایی‌های یکدیگر، بروند از موزه آجیل و تنقلات دیدن کنند و به یادِ آجیلِ منقرض‌شده، یکی دو دقیقه الی دو سه ساعت، آب دهان قورت دهند و در خاطرات گذشته‌ها شناور باشند.

نخودچی حتی کیمیاتر از این حرف‌هاست. آن را آرد کن و شیرینی نخودچی بپز و با اِندِ قیمت بفروش به خلق‌الله. به محض این‌که در دهان گذاشته شود، آب می‌شود و باید بیایند دوباره بخرند. کیمیاگری بهتر از این؟!

نخودچی سیرکنِ خوبی هم هست. مشت مشت بردار بریز به بشقاب مهمان و با اصرار مجبورش کن میل کند. چنان از مهمانی سیر می‌شود که سریع دوزاری‌اش می‌افتد باید بلند شود رفع زحمت کند.

********************

آورده‌اند که الهی خدا این چین را خیر بدهد؛ از بس به فکر مشتری است. هر چقدر مشتری می‌خواهد و حتی نمی‌خواهد، این چین برایش قیمت را پایین می‌آورد. فروشنده از این مردم‌دارتر و مشتری‌مدارتر؟! اگر از کیفیت اجناس هم کم می‌کند که مهم نیست؛ عوضش بر کمیت آن‌ها می‌افزاید. این به آن در.

چین حتی برای جذب مشتری، به رایگان‌فروشی هم روی آورده و فرهنگ توتم‌گرایی‌اش را مفت در اختیار جهانیان گذاشته. همین اسم حیوانی سال، مگر حاتم‌بخشی کمی از چینیان است؟! همان‌طور که غرب لطف کرده و حضور فیزیکی سگ و گربه را در خانه‌های ایرانیان رقم زده، شرق هم حضور معنوی جانوران را به فرهنگ ما تزریق نموده.

*************

آورده‌اند که سیزده‌به‌در واقعا حکیمانه است. مرگ یک بار، شیون هم یک بار. تا کی مدام نگران انقراض طبیعت باشیم؟! چرا یک‌بار برای همیشه کار را یکسره نکنیم؟! اینجاست که سیزده‌به‌در، به عنوان حمله‌ای هماهنگ و سراسری علیه طبیعت زبان‌نفهم به کار می‌آید؛ تا با همتی جمعی، این دندان لق را بکَنیم و دور بیندازیم و خلاص. پرت کردن سبزه پلاسیده به دامان مادرش هم در جهت زدودن همه‌گونه آثار طبیعی از زندگی شهرنشینی در همین راستا مفید است. ماهی‌قرمز را هم اگر در رودخانه رهاسازی کردیم و رفت اکوسیستم را به هم زد، چه بهتر! هم ماهی‌قرمز و رود و اکوسیستمش، همگی جزو طبیعتند و خودشان می‌دانند با خودشان. چه خیال کرده‌اند؟! الکی که نیست!

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: