کد خبر: ۳۳۴۳
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۹
پپ
چند روایت از ینگه دنیا
صفحه نخست » ینگه دنیا

گردآوری و تنظیم: مریم سیادت

پیدا کنید آب پرتقال را

آزاده؛ پزشک فارغ‌التحصیل دانشگاه علوم‌پزشکی تهران، ساکن آمریکا

از اولین ویژگی‌های آمریکا که تو همون روزهای اول توجهم رو جلب کرد، تنوع بود. از تنوع آدم‌ها بگیر تا نوع پوشش و خوراکی.

ما همان روزهای اول رفتیم سیب‌زمینی بخریم، پنجاه نوع سیب‌زمینی بود: زرد، قرمز، قهوه‌ای، شیرین، ریز، گنده... پنیر که دیگه واویلا؛ از پنیر کپک‌زده‌ بسته‌بندی گرفته تا پنیرهایی که شبیه ماست ‌گندیده بودن! باور کنین دونه‌های کپک عین کنجد پاشیده شده رو پنیر؛ جالبه بعدها از دوستای آذری‌ام شنیدم که شبیه این پنیر کپکی‌ها توی ارومیه و آذربایجان هم توسط محلی‌ها درست می‌شه. کره دارن بانمک و شووور، کره دارن بی‌نمک... خلاصه که بسیار ذهن‌های بازی دارن برای پذیرش و امتحان ‌کردن چیزهای جدید.

ولی برای من، این تنوع همیشه جزو سخت‌ترین قسمت‌های خرید کردن بوده است. حساب کنید مغازه‌هاشون هم که بقالی و سوپرمارکت نیستند. مغازه‌هاشون همه مغازه‌های زنجیره‌ای مثل شهروند و هایپرمارکت‌های ماست ولی گاهی چندین ‌برابر. اینه که مثلا وقتی قرار است بروی و یک بسته ماکارونی بخری می‌ری ماکارونی بخری، ناگهان می‌بینی کالسکه‌ بچه و جوراب و تلویزیون خریدی اومدی خونه ولی ماکارونی یادت رفته.

تازه اگه یادت مونده باشه هم، میری می‌بینی ماکارونی گرد و صاف هست، با سبوس و بی‌سبوس هست، با گندم و بدون گندم هست، نازک و ضخیم هست، از هر کدام هم هفتصد تا برند مختلف هست! سردرد می‌گیری تا انتخاب کنی چی برداری، آخرشم شک نکن رب‌گوجه‌اش یادت میره! نگم براتون که رب‌گوجه هست، کمپوت گوجه هست، گوجه‌ اسلایس ‌شده‌ تو شیشه هست. ترشی گوجه هست... یعنی اگر این قوطی رو انتخاب کنی ولی بغلی‌‌اش را از تو قفسه برداری ناگهان می‌بینی اونی که برداشتی پوره‌ گوجه ا‌ست و رب نیست.

این همه گفتم که بگم دیروز بابایی گفت دخترکم را نگه می‌دارد تا من برای مهمونی صبحانه‌‌ام تنها بروم خرید. منم بعد از پنج ‌ماه، تنهایی رفتم خرید مدل خوش‌خوشان. ولی خب دلم پیش دخترک و بابایی‌ا‌ش بود و دل تو دلم نبود که چی می‌شه. بگذریم که بیشتر از دو ساعت برای خودم گشتم و خرید کردم، ولی باور کنین اینجوری نبود که استرس نداشته ‌باشم. خواستم آب‌ پرتقال بردارم، بازم شش صد تا انتخاب پیش‌ رویم بود. حوصله نداشتم بالا پایین کنم. یکی را برداشتم و آومدم.

حالا که مهمانی تموم شده، نشستم یه لیوان آب‌ پرتقال ریختم برای خودم و می‌بینم مزه پودر ‌پرتقال میده! یه پودرهایی بود زمان بچگی ما دهه‌ شصتی‌ها، می‌ریختی تو آب رنگش می‌شد نارنجی فسفری، یه مزه‌ای می‌داد که بیشتر شبیه اسانس پرتقال صابون‌ مایع‌ها بود تا آب ‌پرتقال! حالا این آب‌ پرتقالی که من خریدم هم همین بود. البته من مزه‌شو نوستالژیک‌ طور دوست دارم. رفتم روشو خوندم دیدم نوشته کمتر از یک‌درصد آب‌ پرتقال داره! تو این مایه‌ها که به‌ خدا ناراحت می‌شیم اگر فکر کنین بهتون آب پرتقال فروختیم!

خلاصه اینم از ماجراهای شیرین ما و تنوع‌های این ‌سر دنیا که جناب سعدی شیرین‌سخن در این باب و این‌جور کلاه‌ها که سر همه‌ تازه مهاجرها می‌رود می‌فرمایند: چندین که برشمردم، از ماجرای عشقت/ اندوه دل نگفتم، الا یک از هزاران

پی‌نوشت انتهایی هم این‌که یعنی بدتر از این نمی‌شد شعر به این قشنگی رو حیف‌ومیل کرد.

شیشه شکست!

سپهر، دانش‌آموخته‌ استنفورد، ساکن کلفرنیا

متأسفانه پدیده‌ دزدی از ماشین‌ها در بیاریا ( (Bay Areاز سال‌ها پیش وجود داشته و اخیرا به طرز فجیعی زیاد شده است. به طوری که تقریبا امکان ندارد که کیف خود را در ماشین در معرض دید بگذارید و وقتی بر می‌گردید شیشه‌ ماشین سالم مانده باشد.

چند وقت پیش موقع خوردن ناهار در یک رستوران شاهد بودم که چطور یک نفر از ماشین پیاده شد و شیشه یه ماشین دیگر را شکست و یک کوله‌پشتی را قاپید و رفت. تقریبا مطمئن هستم که یکی قبلش پیاده، دید می‌‌زده و گرا می‌داده و یکی با ماشین آمده و کار را تمام کرده. امروز هم دو نفر از دوستان خبر دادند که شیشه ماشین‌شان را شکسته‌اند و کیف‌شان را از داخل ماشین دزدیده‌اند.

این هم از همان داستان‌هایی‌ست که بعضی وقت‌ها در تعجب فرو می‌روم. با این‌که در سیلیکون‌ولی (silicon valley) هم این مشکلات وجود دارد، چرا کسی کاری نمی‌کند به جز این‌که در اکثر مراکز خرید کلی تابلو نصب است که وسایل خود را در ماشین نگذارید. واقعا همین فقط؟ با تشکر از پلیس و فرهنگ‌ مردم متمدن

منبع: مشاهدات و روز نوشته‌های دانشجویان و دانش‌آموختگان مسلمان ایرانی از آمریکا

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: