کد خبر: ۲۹۶
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۰
پپ
صفحه نخست » شما و ما


یک روز سگی از کنار شیر خفته‌ای رد می‌شد. وقتی سگ دید شیر خوابیده، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست!

وقتی شیر بیدار شد متوجه وضعیتش شد و سعی کرد تا طناب را باز کند اما نتوانست.

در همان هنگام خری در حال گذر بود.

شیر رو به خر کرد و گفت: ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می‌دهم.

خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.

وقتی شیر رها شد و خود را از خاک و گرد و غبار خوب تکانید،‌ رو به خر کرد و گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمی‌دهم.

خر با تعجب گفت: ‌ولی تو قول دادی؟

شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می‌دهم، زیرا در جنگلی که سگان شیران را بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: