نیلوفر حاجقاضی
دختر خاله جانم، خانم جوان شجاعیه که جدیدا عطای شهرنشینی را به لقایش بخشیده و ساکن شهرستان خوش آب و هوای دماوند شده. یکی از رسومات قدیمی رایج در این منطقه ییلاقی، تقسیم آب رودخانه به نوبت در زمینها و باغهای مردمه. دختر خاله تعریف میکرد: «چندوقت پیش نزدیکهای ساعت 3 و 4 صبح نوبتمان بود تا ته باغ برویم و آب را از نهر باغ بغلی، به داخل جوی داخل باغمان هدایت کنیم. ساعت زنگ زد و بلند شدم، شوهرم خواب بود و دلم نیامد بیدارش کنم، خودم بیل را برداشتم و رفتم ته باغ. همه جا تاریک بود و جز صدای جیرجیرکها و جریان خوش آب صدایی نمیآمد. بعد از این که سنگ و کلوخهای جلوی نهر را جا به جا کردم بیل را در زمین فرو کرده، کنارش نشستم و مشغول چرتزدن شدم. ناگهان با صدای مهیبی از خواب پریدم! انگار یک آدم قدبلند، تمام قد جلوی پایم زمین خورده بود. هولکی چراغ قوه را برداشتم و جلویم را نگاه کردم، بیلم بود که جلوی پایم روی زمین افتاده بود! هنوز تنم میلرزید، بلند شدم که بیل را بردارم، تا یک قدم عقب رفتم صدای فشّی از زیر پایم بلند شد، فکر کردم مار پشت سَرَمه، فریاد کوتاهی زدم و با چراغ قوه زیر پایم را نگاه کردم، یک قوطی خالی مایع ظرفشویی بود که داخلش آب جمع شده بود و زیر پایم صدای فشفش میداد، عین صدای مار! نفس بلندی کشیدم، بیلم را برداشتم و با تنی ضعف کرده از ترس، سلانه سلانه و خواب آلود به طرف ساختمان برگشتم. بیل را در ایوان گذاشتم و به محض این که در اتاق را باز کردم، گربهای که از پنجره داخل خانه آمده بود، ونگ بلندی کشید و توی شکمم پرید!»
لبخند بزن فردا روز بدتریه!
جدیدا اصطلاحی میان مردم به خصوص جوانترها شایع شده، این که «امروز روزت نیست!» برای ما هم بارها اتفاق افتاده؛ برخی مواقع از همان صبح که بلند میشویم، دست به هر کاری میزنیم گره میخورد و برای دلداری دادن به خودمان میرویم سراغ شانس و بدبیاری! در همین رابطه، چند وقتی هم قانونی به نام مورفی در شبکههای اجتماعی دست به دست شده است؛ این که بدبیاریها ماحصل نظریهای است که یک مهندس هوافضا به نام مورفی آنها را ارائه داده است.
نظریه مورفي در سال 1949 در یک پايگاه نيروي هوايي شکل گرفت. سرگرد ادوارد مورفي، مهندس هوافضا بود که روي يک پروژه کار ميکرد. در يکي از سختترين آزمايشهاي پروژه، يک تکنسين به طور اتفاقی سيمها را برعکس وصل کرد و آزمايش خراب شد. مورفي هم درباره اين تکنسين گفت: «اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه، اون همون يه راه رو پيدا ميکنه» و اين اولين قانون مورفي بود که ابتدا در فرهنگ فني مهندسين رواج پيدا کرد و بعد به فرهنگ عامه راه پيدا کرد. بعدا قوانين ديگري هم بعد از کسب رتبه لازم از بنياد مورفي! در زمره قوانين اصلي قرار گرفتند. یعنی در حالی که منطقی است برای رسیدن به موفقیت قوانینی در راستای امید، حال خوب، اطمینان و توکل به بطن جامعه تزریق شود، مورفی بنیادی تشکیل داد و سایر قوانین منفیبافانه و ناامیدانه خود را برای افکار عمومی این گونه ردیف کرد:
*قانون صف:
اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد.
*قانون بینی:
بعد از اين که دستتان حسابي گريسي شد، بيني شما شروع به خارش خواهد کرد.
*قانون کارگاه:
اگر چيزي از دستتان افتاد، قطعا به پرتترين گوشه ممکن خواهد خزيد.
*قانون اثبات:
وقتي ميخواهيد به کسي ثابت کنيد که يک ماشين کار نميکند، کار خواهد کرد:
*قانون بيومکانيک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با ميزان دسترسي آن نقطه نسبت عکس دارد.
*قانون قهوه:
قبل از اولين جرعه از قهوه داغتان، رئيستان از شما کاري خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشيد.
*قانون ترافیک:
وقتي در ترافيک گير کردهاي لايني که تو در آن هستي ديرتر راه ميافتد.
*قانون وسایل نقلیه:
وسايل نقليه اعم از اتوبوس، قطار، هواپيما و... هميشه ديرتر از موعد حرکت ميکنند مگر آن که شما دير برسيد، در اين صورت درست سر وقت رفتهاند.
*قانون کار
اگر به نظر ميرسد همه چيزها خوب پيش ميروند حتما چيزي را از قلم انداختهاي.
*قانون نتیجه:
احتمال بد پيش رفتن کارها نسبت مستقيم با اهميت آنها دارد.
*قانون جستجو:
هر وقت دنبال چیزی میگردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو میکنید آن را پیدا میکنید.
*قانون خرید:
اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی
بگردید، به محض اینکه آن را خریدید آن را در مغازه دیگری ارزانتر خواهید یافت.
*قانون ضایع شدن:
احتمال آنکه کاری را که انجام میدهید دیگران ببینند نسبت مستقیم دارد با میزان احمقانه بودن آن کار
*قانون دسترسی:
هرگاه چیزی را دور بیاندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
*قانون صبحانه:
همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیدهاید
روی زمین میافتد
قانون یا خرافه؟
اگرچه نظریات بالا بارها برای ما هم اتفاق افتاده و در این رابطه شوخیهای زیادی هم در فرهنگ شفاهی جامعه وجود دارد و خوشبختانه به جای صورت قانون به خود گرفتن در حد همان شوخی باقی میمانند. برای ما هم پیش آمده که دیرمان شده و میبینیم تمام چراغهای راهنمایی خیابان قرمز هستند یا لحظهای که وارد ایستگاه مترو میشویم، مترو حرکت میکند و جا میمانیم. یا حتی وقتی به خانه میرسیم و دستشویی داریم، کلید را در کیفمان پیدا نمیکنیم! ضمن این که این قوانین در دنیای غرب هم مخالفان زیادی داشته و دارد و خیلی از نظریهپردازان دیگر از این امور تنها با نام خرافه نام بردهاند. آن هم یکی از خرافههای فراگیر دنیا!
چرا قانون مورفی اشتباه است؟
طبق قانون مورفی اگر چیزی میتواند منجر به اشتباه شود، حتما خواهد شد. اما نکتهای که مردم در نظر نمیگیرند این است که در بسیار از موارد هم تمام روز ما سرشار از موفقیت است و تمام کارها خوب پیش میرود اما معمولا آنها را به یاد نمیآوریم چون برایمان عادی شدهاند. برای همین تنها اتفاقات مانع یا به قولی بدبیاریها به یادمان میمانند.
از طرفی دیگر نظریهپردازان مخالف مورفی میگویند که ادوارد مورفی یک مهندس در نیروی هوایی آمریکا با تخصص ایمنی بود. او عقیده نداشت که نمیتوان جلوی یک اتفاق بد را گرفت، بلکه به نظرش باید شرایط و تمام حالاتی را که ممکن است پیش بیاید، شناخت تا بتوان جلوی خطر را گرفت. به همین دلیل است که جمله «هر چیزی که بتواند دچار خطا شود، حتما دچار خطا میشود» را گفته است. اما متاسفانه این جمله در سرتاسر دنیا به برداشتی اشتباه تبدیل شده است.
نگاه دین و روان شناسی
در دین اسلام موضوعی به نام شانس وجود ندارد و هر اتفاقی میافتد بر اساس عواملی است که ما قادر به درک آنها نیستیم فقط به ظاهر مینگریم در صورتی که در پنهان عواملی وجود دارد .در واقع تمام رویدادها از ریزترین تا بزرگترین مرهون روابط علت و معلولی است. از سویی دیگرهر اتفاقی که میافتد بر اساس عواملی است که ما قادر به درک آنها نیستیم. به همین دلیل چون ما خبری از این اتفاقی که برای ما میافتد نداریم نام خوش شانسی یا بد بیاری را بر رویدادها میگذاریم.
حتی عرفا و بزرگان ما وقتی برای آنها اتفاقی پیش میآمد سریع آن را پیگیری میکردند که چرا به آنها اینچنین گوش زد میشد. مثل حکایت شیخ رجبعلی خیاط؛ روزی از کنار چند شتر رد میشد که ناگهان شتری سمت شیخ لگدی زد ولی به او برخورد نکرد، شیخ گفت: خدایا چرا؟ رساندند که تو فکری مکروه کردی و این اتفاق به آن دلیل بود! شیخ گفت: گناه که نکردم. گفتند: آن شتر هم لگد که نزد!
در نهجالبلاغه خطبه 91 داریم که حضرت امیرعلیهالسلام میفرمایند: «خداوند روزیها را مقدر فرمود و آن گاه آنها را زیاد و کم و به تنگی و فراخی عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و از این طریق سپاسگزاری و شکیبایی توانگر و تهیدست را به آزمایش گذارد.»
در زندگی ما خیلی اتفاقات میافتد که مرتبا ما در مقام توجیه آنان بر آمده و برای آنکه از خود سلب مسئولیت کنیم، میگوییم: «ما شانس نداریم» ولی غافل از آنیم که در قرآن ذکر شده همه آنچه از بدیها به ما میرسد، دستاورد عمل خودمان است. (سوره نساء، آیه 79)
مثلا فرض کنید در حال پیاده روی هستید، بین راه پایتان میلغزد و پایتان میشکند. ممکن است با بگویید: «کاش از این مسیر عبور نمیکردم، ما که شانس نداریم!» در حالی که انسان متوکل و مصلحتاندیش که خداوند را در راس همه امورمیبیند همین را هم به فال نیک گرفته، با خود میگوید: «شاید اگر پایم نمیشکست و به مسیر خود ادامه میدادم ممکن بود کمی جلوتر تصادف میکردم و اتفاق بزرگتری برایم میافتاد.» در واقع این اتفاق کوچک از مصیبت بزرگتر پیشگیری کرد.
ریچارد وایزمن روانشناس نیز در زمینه شانس میگوید :
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را « شانس» میخوانند، ده سال قبل شروع شد. میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضیها را میزند، اما سایرین از آن محروم میمانند. بالاخره بعد از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدم که ما چیزی به نام خوششانسی یا بدشانسی نداریم همه افراد میتوانند خوششانس باشند در صورتی که 4 نکته را در زندگی خود عملی کنند:
· به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
· با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
· هر روز چند دقیقهای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.
· پیش از یک دیدار یا یک تماس تلفنی مهم، آن را برای خود مجسم کنید و خود را در آن موفق ببینید. بخت و اقبال اغلب همان چیزی است که انتظارش را دارید.