حسین هاشمی نژاد
هزار جمعه رسید و نگار ما نرسید
هنوز وعده دیدار یار ما نرسید
شکسته قلب و دل ما ز هجر غمبارش
ز حد گذشت غم و غمگسار ما نرسید
سیاهتر ز سر زلف اوست عالم ما
چه شد سپیده این شام تار ما نرسید
زبان حال غلامانِ آستانه اوست
که جان رسید به لب شهریار ما نرسید
نوای قلب و دل بیقرار ما اینست
دوای قلب و دل بیقرار ما نرسید
خزان هجر تو پژمرده کرده گلها را
گذشت عمر گران و بهار ما نرسید
به صبح جمعه برآورد هاشمی فریاد
هزار جمعه رسید و نگار ما نرسید
*****
به مناسبت سالروز عملیات افتخارآفرین مرصاد
شیران غیور
قاسم نعمتی
یادتان هست آتش فتنه
شعلهورگشت پنجم مرداد
حملههای منافقین پست
شیرمردان تنگه مرصاد
ذکر یا صاحبالزمان آن روز
رمز فتحالفتوح ما گردید
سیلی محکمی بصیرت ما
بر دهان منافقین کوبید
خبری بین بچهها پیچید
ای رفیقان غلامعلی هم رفت
چون شفا در ته پیاله بود
هرکه نوشید از دلش غم رفت
حرف غربت میانمان آمد
یاد گردان مسلم افتادیم
صحبت از شیرمرد مرصاد است
یاد سردار عشق صیادیم
بعد از آنکه امام روحالله
جام آن زهرنامه را نوشید
باشکوهی که شد به پا مرصاد
مرهمی بر دل امام، رسید
حضرت عشق این چنین فرمود
نرود زیر بار ننگ ایران
پس گرفتیم خاکمان باخون
کشور سرفراز جنگ ایران
هرکجا مردم غیور ما
شهره هستند در وفادار
عَلَم عشق را خمینی داد
وه بنازم به چه علمداری
ماه مرداد بود و گرما بود
چقدر تشنگی اذیت کرد
خوش به حال کسی که خونآلود
شاهِ لبتشنه را زیارت کرد
کربلا شاه با لبی تشنه
مادر خویش را صدا میزد
ته گودال با تنی مجروح
زیر هرضربه دست و پا میزد
خواهر آمد ولی چه دیر رسید
قاتل از قتلگاه بر میگشت
بین شمشیر و نیزه دور بدن
داشت زینب، دنبال سر میگشت
*******
به مناسبت ولادت حضرت امام رضاعلیهالسلام
طواف خورشید عرفان
علیرضا قزوه
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دریا میشود با گامهای تو
به دست ابرها، تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقاخانهات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
********
گنبد نور
اصغر عظیمی مهر
از عیانی عنایت، عینِ اعیان میشود
دست خالی هر که راهی خراسان میشود
از کبوترهای دستآموز گنبد بشنوید:
خوش به حال هر که بر این سفره مهمان میشود
ارزش یک عمر دارد ساعتی در این حرم
در مصاف عشق اغلب عقل حیران میشود
اشک میریزند بر گِرد ضریحش عاشقان
گاه حتی بیدعای نوح، طوفان میشود
ارزش انگور گاهی کمتر از یاقوت نیست
ریگ در دستان او لعل بدخشان میشود
سرمه چشم ملائک بوده خاک پای او
صخره زیر گام او تخت سلیمان میشود
اقتدار شاه یعنی گاه تعداد اسیر
بیش از گنجایشِ محدودِ زندان میشود
آنکه میگیرد شِفا سمت طبیبش برنگشت!
خوش به حال آنکه دردش سخت درمان میشود
رفته رفته سخت خواهد شد دل بیمرحمت
سینهای که دست رد خوردهست سندان میشود
بینفس میافتم از پا در میان خوابها
هرکجا میبینم آهویی هراسان میشود
من پناه آوردهام امشب به تو ای وای من!
آهویی در خانه صیاد پنهان میشود