کد خبر: ۱۸۴۸
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۲
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

حضرت امام خميني‌ره

غم مخور، ايام هجران رو به پايان مي‌رود

اين خماري از سر ما مي‌گساران مي‌رود

پرده را از روي ماه خويش، بالا مي‌زند

غمزه را سر مي‌دهد، غم از دل و جان مي‌رود

بلبل اندر شاخسار گل هويدا مي‌شود

زاغ با صد شرمساري از گلستان مي‌رود

محفل از نور رخ او نورافشان مي‌شود

هر چه غير از ذكر يار، از ياد رندان مي‌رود

ابرها از نور خورشيد رخش پنهان شوند

پرده از رخسار آن سرو خرامان مي‌رود

وعده ديدار نزديك است، ياران مژده باد

روز وصلش مي‌رسد، ايام هجران مي‌رود

به مناسبت بزرگداشت ملاهادی سبزواری

جام جهان بین

ملاهادی سبزواری

شهر پر آشوب و غارت دل و دین است

باز مگر شاه ما به خانه زین است

آینه روست یا که جام جهان بین

آتش طور است یا شعاع جبین است

با که توان گفت این سخن که نگارم

شاهد هر جایی و پرده‌نشین است

شه تویی ای دوست در قلمرو دل‌ها

کشور جان‌ها تو را به زیر نگین است

خسرو عالمم به چشم نیاید

اگر تو اشارت کنی که چاکرم این است

بر سر بالین بیا که آخر عمر است

رخ بنما کاین نگاه باز پسین است

هر که به روی تو دید زلف تو،گفتا

کفر به دین همچو شب به روز، قرین است

نیست چو، بی نور لطف نار جلالت

نار تو خواهم که رشک خلد برین است

در خورم "اسرار " تنگنای جهان نیست

مرغ دلم شاهباز سدره‌نشین است

پرچم الله اکبر

محمود ژولیده

غزه خط اول اردوی آل مصطفاست

پرچم الله اکبر دست نسلی باوفاست

زیر موشک زیر آتش زیر راکد زیر بمب

باز هم فریاد غزه استقامت تا خداست

غزه غزوات فراوان دیده در این نیم قرن

ذره‌ای از پا نیفتاده که خاک انبیاست

یک طرف سنی کشی و یک‌طرف شیعه کُشی‌ست

دست استکبار آلوده به خون در هر کجاست

بغض دیرین یهود از روز بدر و خیبر است

هر که با دین خدا جنگید خصم مرتضاست

باید اسراییل محو از نقشه دنیا شود

این همان فرمایش تاریخی روح خداست

ما همه سرباز آقاییم هر امری کند

حکم تجهیز فلسطین نیز از تکلیف هاست

به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها

ام الشهید

قاسم نعمتی

ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی

از مادر چشم انتظارت دل بریدی

جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را

من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی

تنها نه دلگرمی مادر بوده‌ای تو

بر خاندان فاطمه روح امیدی

بر گردنم انداختی با دستهایت

زیبا مدال عزت،ام‌الشهیدی

زینب کنار گوش من آهسته می‌گفت

هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی

از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر

بر پیکر ما نیست جایی از سپیدی

این تکه مشک پاره را تا داد دستم

فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی

از مشک معلوم است با جسمت چه کردند

وای از زمین افتادن، وای از نا امیدی

باور نخواهم کرد تا روز قیامت

بی دست افتادی، به خاک و خون طپیدی

در سینه پنهان می‌کنم یک عمر رازم

پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم

****

از سوره تین و طور سینین گفتیم

از غربت دیرین فلسطین گفتیم

گفتند سپیده می‌دمد از غزه

با قلب شکسته باز آمین گفتیم

یوسف رحیمی

****

باز با ما سری از ناز گران دارد یار

نکند باز دلی با دگران دارد یار

خنده ارزانی هر خار وخسش هست ولی

گوش با بلبل خواننده گران دارد یار

شهریار

***

گفتم صنما لاله رخا دلدارا

در خواب نمای چهره باری یارا

گفتا که رَوی به خواب بی ما وانگه

خواهی که دگر به خواب بینی ما را

ابوسعید ابوالخیر

**

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام بر هم می‌خورد

از ورق‌گردانی لیل و نهار اندیشه کن

صائب تبریزی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: