کد خبر: ۱۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۸
پپ
صفحه نخست » کنز


حسنی احمدی

احمدبن اسحاق در دل با خود می‌اندیشد که چه کسی بعد از حبیبم حسن بن علی امام است. هنوز در اندیشه است که به اتاق فرزند رسولم وارد می‌شود و سلام می‌کند، حسن با مهربانی پاسخش را می‌دهد و قبل از این‌که احمدبن اسحاق زبان بگشاید، می‌گوید: ای احمد خداوند زمین را از وجود محبت خالی نمی‌گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می‌گرداند، باران می‌بارد و برکات بر زمین ظاهر می‌شود.

احمدبن اسحاق که در شگفت است، می‌گوید: یابن رسول‌الله، امام بعد از شما کیست؟

حسن عسکری به سرعت از جا برمی‌خیزد و داخل اتاقی دیگر شد و در حالی که کودکی سه ساله را در آغوش دارد، باز می‌گردد و می‌گوید: ای احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان نمی‌دادم. او هم نام رسول خداست که زمین را پر از قسط و عدل می‌کند. همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده است. ای احمد! مثل او در این امت، مَثل حضرت خضر و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می‌کند که هر کس جز آن‌که خداوند او را بر امامتش ثابت و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است از اعتقاد به او منحرف می‌گردد.

اسحاق می‌گوید: مولای من آیا نشانه‌ها دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟ هنوز جمله اسحاق پایان نیافته است که کودک زبان باز می‌کند: «من بقیه‌الله‌ در زمین و انتقام‌گیرنده از دشمنان خدا هستم.»

شور و شعف وجود اسحاق را در بر می‌گیرد و از خدمت فرزند حبیبم محمد مرخص می‌شود.

روز بعد باز اسحاق باز می‌گردد و می‌گوید: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرورم، اما سؤالی دارم سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟

حسن نگاهی به سوی آسمان می‌کند و می‌گوید: طولانی شدن غیبت او...

آری، مهدی غیبتی طولانی خواهد داشت تا ما مقدر کنیم که زمین را از عدل و داد پر کند...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: