مریم کمالی نژاد
تعداد کودکانی که اول مهر با چشمهای گریان وارد مدرسه میشوند، کم نیست. کوچولوهای شش و هفت ساله که حالا باید جدایی از مادر، خانه، اسباب بازی و... را تحمل کرده و ساعاتی دوری از تمام دوست داشتنیها و وابستگیهایش را تا بیاورد و سختتر اینکه این زمان را باید میان غریبهها باشد. مربی غریبه و همکلاسیها با روحیات متفاوت و غریب! او نمیداند از دوری بنالد یا از بودن در میان غریبهها و فضا و محیط نا آشنا گله کند. همین است که دست و پایش را گم میکند، ترس برش میدارد، گونههایش خیس میشود و میچسبد به مادر و پدر که: «ترو خدا نروید، من را اینجا تنها نگذارید» او میخواهد برگردد به دنیای خودش. آشنایی با دنیای جدیدی که همه چیزش عجیب و جدید است زمان میبرد. برخی بچهها آمادگیاش را دارند. پیش از این در کلاسهای مختلف شرکت کردهاند، با همسن و سالهایشان بلدند کنار بیایند. به واسطه حضور در خانهای که جز خودشان بچههای دیگر هم در آن وجود داشته و صاحب خواهر و برادر بودهاند، میتوانند با همسالانشان کنار بیاید و برخی از آنها از نظر شخصیتی برونگرا هستند و زودتر با محیط انس میگیرند. اما برخی دیگر نه. دچار اضطراب جداییاند. پدر و مادر را میترسانند از حجم گریه و لجبازی و کوتاه نیامدنشان برای مدرسه و مهدکودک رفتن. چه باید کرد؟ با آنها چطور کنار بیایم تا مدرسه را دوست داشته باشند، علاقه پیدا کنند، مستقل شوند و بتوانند حضور در آن را با جان و دل بپذیرند؟ در ادامه به این سؤالات پاسخ خواهیم گفت.
آمادگی قبلی
بالأخره کودک در آستانه یک تغییر جدی و عمیق در زندگی روزمرهاش است. قرار است وظایفی به عهده او گذاشته شود، ساعات خواب و خوراکش تغییر کند، آدمهای جدیدی وارد زندگیاش میشوند و مدل وقتگذرانیاش دیگر به سرخوشی و بیخیالی سابق برنخواهد گشت. در چنین شرایط قطعا او نیاز به آمادگی قبلی دارد و والدین باید او را برای این تغییرات و پذیرش آنها آماده کنند. تغییر ساعت خواب کودک از چند هفته قبل و صحبت کردن با او درباره شرایطی که قرار است در آن قرار بگیرد از جمله راهکارهای کاراست. بد نیست که پیش از شروع مدارس او را به محل مدرسهاش ببرید، نه برای دیدار با مدیر و مربی و قرار گرفتن در اتاق مدیریت که خود به خود بچه را به ترس وا میدارد، بلکه برای آشنایی با محیط کلی مدرسه، حیات، کلاسها، درو دیوار و... با شور و هیجان برایش توضیح دهید که چقدر خاطرات خوب در این مکان میتواند برایش اتفاق بیفتد. این آمادگی به او نشاط میدهد و از ترسش کم میکند، فراموش نکنیم که یکی از مسائلی که ترس را در دل هر آدمیمیکارد شرایط مبهم و غیرقابل پیش بینی است.
ضمن اینکه اگر هنوز فرزندتان به سن مدرسه نرسیده سعی کنید او را برای ساعاتی کوتاه به کلاسهای هنری یا خلاقیت و... بفرستید تا با اصول و قواعد شرکت در کلاس و محیط اجتماعی آشنا شود، کنار آمدن با همسالان و تحمل کردن ساعتی نشستن بر روی صندلی را یاد بگیرد. حتی اگر شما او را مطمئن کنید که پشت در منتظر او هستید و هیچ جا نمیروید تا او بیاید، باز هم اثر خودش را بر روی تحمل شرایط مستقل و گذراندن وقت، بدون حضور شما و با دیگران را، خواهد گذاشت.
آشنایی با لوازم مدرسه
لوازمالتحریر، کیف و کتاب و لباس نو، خود به خود برای بچه جذاب است و تهیه این لوازم او را در برای شروع وضعیت جدید آماده میکند. بچهای که کاغذ و مداد و کتاب برایش غریبه و بیگانه نیست، بهتر با شرایط کنار میآید.
صبور باشید
اگر کودکتان از شما تقاضا میکند که با او تا ساعت آخر مدرسه بمانید، امتناع نکنید. بمانید و مدرسه را ترک نکنید، اگر او با قول ماندن شما و جای خالیتان رو به رو شود، دیگر به شما اعتماد نخواهد کرد و کارتان سختتر میشود. چند روزی را با هماهنگی مربی کلاس، در مدرسه منتظر باشید. مربی نقش بینظیری در علاقه مند کردن بچه ها به مدرسه، کلاس و درس دارد و میتواند با راهکارهایی که اغلب معلمها آن را بلدند، از میزان وابستگی بچه کم کند.
در هر حال سعی کنید صبور باشید با یکی دو هفته مشکل داشتن با مدرسه رفتن بچه، ناامید و دلزده نشده و سرزنش و دعوا کردن او را آغاز نکنید.
قاطع باشید
در عین حال که صبور هستید و کودک را بابت ترس و اضطرابش سرزنش و دعوا نمیکنید، قاطع باشید. از حرفتان کوتاه نیاید و دلسوزی بیجا نکنید. اگر در مدرسه ماندهاید میان بگو مگو با دوستانش نپرید و طرفش را بگیرید. مدام او را با خوراکیهای متفاوت و تنقلات محاصره نکنید. حضور کوتاه شما در مدرسه تنها به این دلیل دادن حس اعتماد به کودک و به عبارتی راه انداختن موتور استقلال اوست و نه مانعی برای ایستادن روی پای خودش.
جملاتی که نباید بگویید؛
به بچه ای که دچار اضطراب جدایی است و یا ترس از مدرسه دارد نباید این جملات را بگویید:
· اگر گریه و زاری راه بندازی و توی مدرسه نمونی دیگه دوستت ندارم؛ این بدترین جملهای است که میتوانید به یک کودک دچار اضطراب و ترس بگویید، چون یک اضطراب دیگر هم به جانش میاندازید و آن هم اینکه شما دیگر او را دوست ندارید، آن هم بابت احساسی که جرم و خطا نیست، فقط یک احساس است و باید درک شود نه انکار.
· «اگر گریه کنی دیگه مامانت نمیشم» این جمله را هرگز به بچه نگویید. همین جملاتی که بابتش کودک را تهدید میکنیم که بله و چشمگوی ما باشد و ساکت یک گوشه بنشیند و صدایش درنیاید، کم آسیبی به روح و روان و ذهن او نمیزند. عدم امنیتی که با این جمله به کودک میدهید برای شما قابل تصور نیست. شما به عنوان والدین تنها دارایی کودک و معشوق و قهرمان و همه چیز او هستید، با این جمله او را تهدید به از دست دادن تمام زندگیاش میکنید. در حالی که کودک باید بی قید و شرط دوست داشته شود. حال اگر این مسأله را به مدرسه رفتن ربط دهید، مطمئن باشید خاطره ناامنی، از دست دادن، تهدید و ربط آن به مدرسه و درس در ذهنش ماندگار میشود.
· «اگه گریه کنی به خانوم معلمتون میگم تنبیهت کنند» ترس از اولیای مدرسه، نتیجه عکس میدهد. بچه شما با این جمله کسانی را که قرار است دوستشان داشته باشد و به آنها اعتماد کند را مثل یک لولوی وحشتناک و دوست نداشتنی تصور میکند.
· «ببین اون بچهها را اصلا گریه نمیکنند» دیگر همهمان میدانیم که مقایسه کردن بچه با دیگر بچههای همسن یا غیرهمسن، چقدر غیرمنطقی و آسیبرسان است. هرگز بچهتان را در درس و مدرسه با دیگران مقایسه نکنید.
· «مثل بچه کوچولوها رفتار میکنی» به جای گفتن این جمله سعی کنید او را درک کنید و کنارش باشید. با این جمله این پیام را به او میدهید که اگر مثل کوچولوها رفتار کند میتواند مدرسه نرود و مفهوم کوچکتر و بزرگتر را به شکل کاملا اشتباهی به او فهماندهاید. در این صورت هر آن ممکن است فرزند شما بازگشت به سن و سال کمتر داشته باشد و ناخودآگاه رفتارهای کودکی مثل شب ادراری و... را تکرار کند.
· «ببین ما چقدر کار میکنیم و زحمت میکشیم تا تو مدرسه بری ولی تو چطور رفتار میکنی» این جملات برای بچه حامل حجم زیادی عذاب وجدان است، بابت چیزی که خطا نیست، گناه نیست و دلیلی ندارد به خاطرش عذاب وجدان داشته باشد.
· «اگه مدرسه نری همه بهت میگن تنبل» به فرزندتان لیبل نزنید.
· «اگه گریه کنی به همه میگم تا آبروت بره» تهدید کردن و شکستن غرور کودک و نشاندن یک اضطراب دیگر به دل کودک، کاری است که شما به وسیله این جمله با فرزندتان میکنید.
· «اگه مدرسه نری بیسواد میمونی باید بری دنبال فلان شغل» ارزشگذاری بر روی شغلهای مختلف و احترام و بیاحترامی به دیگران را درست در همین جاست که به ذهن کودکتان سرازیر میکنید. اجازه دهید او خودش انتخاب کند که چه کاری را دوست دارد.
· «تو مگه مامان و بابا رو دوست نداری؟ پس نباید گریه کنی» این مدل استدلال کردن به ضرر خود و کودکتان است.
· اگه گریه کنی خانوم معلم دوستت نداره اون فقط بچههای خوب رو دوست داره
· «تو با این کارات بچه بدی هستی»، «همه دارند بهت میخندن»، «همه دارند مسخره ات میکنند» و جملاتی از این دست، کودک را مضطربتر، بیاعتماد به نفس، ترسان و بیاعتماد میکند.
چه کنیم؟
بهتر است به جای گفتن جملات بالا، سعی کنید با محبت و عشق با فرزندتان برخورد کنید. به جای تهدید کردن به او اطمینان بدهید که در هر صورت فرزند شماست و شما عاشقانه او را دوست دارید و همیشه مادر (پدرش) میمانید. به نظرتان او در مدرسه روزهای خیلی خوبی خواهد داشت و بسیار موفق خواهد شد. از خاطرات خندهدار و طنز مدرسهای خودتان بگویید. کتابهایی که در این زمینه و برای آشنایی بچهها و علاقه مند کردن آنها با مدرسه نوشته شده است و قالب داستان یا شعر دارد استفاده کنید.