زهرا کیایی
اغلب خشم را واکنشی طبیعی در برابر محرکهای محیط میپندارند و به عبارتی روشنتر عامل و مقصر شکلگیری خشم را آدمها، رخدادها و اشیای محیط بر میشمرند و از همین روی با احساسات منفی پیامد آن یعنی حس سرخوردگی، بداقبالی و بیچارگی مواجه شده و به دنبال آن مبتلا به آسیبهای جسمی و روانی جدی خواهند شد. این افراد نه خشمشان را در کنترل خود، بلکه خود را در کنترل خشم میدانند و با نگاهی خسته و آهنگی ناامیدانه میپرسند: «چگونه میتوانیم خشممان را کنترل کنیم؟»
چقدر میشناسیمش؟
انسان در کنار ابعاد متعدد وجودی خود، بعدی به نام هیجانات و احساسات دارد که از قضا از جمله مهمترین آنهاست. در اهمیت وجود آنها همان بس که میدانیم بدون هیجانات و عواطف، انسان به کامپیوتری گویا یا یک رباط در فیلمهای علمی ـ تخیلی شبیه میشود اما مشکل از آنجایی آغاز شده است که بعد هیجانات انسان از انواع غم و شادی و ترس و غیره و از جمله خشم غلبه مییابد و سایر ابعاد روحی و جسمی انسان را در سیطره خود قرار میدهد! همین نقطه، آغازی بر بیماریهای روحی و بسیاری بیماریهای جسمی! و در مورد هیجان خشم عامل بسیاری از آسیبهای فردی و اجتماعی و مالی و حتی جانی است. خشم، از جمله انگشت شمار هیجاناتی است که بر خلاف سایر هیجاناتی چون غم یا نگرانی و غیره، نه به عنوان نشانی از یک بیماری بلکه خود به تنهایی برابر با عمیقترین بیماری روحی یعنی جنون یا دیوانگی تلقی میشود و تنها تفاوت آنها را در کوتاه مدت بودن خشم و مزمن بودن جنون بر میشمارند! به این ترتیب صفحه حوادث روزنامهها دربرگیرنده متعدد رخدادهای دلخراشی است که محصولی از دقائق کوتاه غلبه خشم مفرط است!
...