گلاب
بانو
مادر بزرگ به روی خودش نمیآورد که ناراحت است. نمیداند چطور عروسهایش را قانع کند. افتاده است وسط دو تا عروس که با هم مسابقه جاریِ بهتر شدن دارند. نمیدانست طرف کدامشان را بگیرد و به کدامشان چه بگوید! سالی یک بار روز مادر میشد و هر کدامشان یک طوری میخواستند مادرهایشان و مادرشوهرهایشان را غافلگیر کنند. از عموهایم قول گرفته بودند که بروند بازار و حسابی خرید کنند. زن عمو ملیحه لیست تمام طلافروشیهای معتبر را در آورده بود. دستان پر از طلا و جواهرش را روی هوا تکان میداد و میگفت: یک شب که هزار شب نمیشود ! میگفت: باید برای مادر و مادر شوهرش یک تکه طلا بخرد. یک تکه طلا را طوری میگفت که عمو داوود ناراحت نشود و دسته چکش را همراهش بردارد و نگران چیزی نباشد و گوشت تنش در اثر بالا بودن قیمت طلا نریزد.
پریدم وسط حرفهای مادر و خاله ریحانه که داشت این چیزها را برایش میگفت. پرسیدم: گوشت تن آدم چطور میریزد؟ مادر گفت: این گوشت که نه! مثلا ! آن گوشت و یادش آمد تشخیص این دو از عهده من خارج است و به جای ادامه توضیح درباره فرایند تفاوت و تغییر و تحول گوشتها گفت: تو برو به درس و مشقت برس که از این چیزها توی امتحان نمیآید. من هم رفتم به درس و مشقم رسیدم. امتحان جغرافیا داشتیم و باید سلسله کوهها را با ذکر مثال حفظ میکردم، اما گوشت بلند شده کنار ناخن شصت پایم حواسم را پرت میکرد و مرا بیاد عمو داوود میانداخت و از کوهها پایین میآمدم و دوباره خودم را تا نزدیک جایی که خاله ریحانه و مادر نشسته بودند میرساندم.
داشتند میگفتند: گوشت تن آدم اینطوری نمیریزد که یک انگشتری ساده برای مادرش بخرد و یک گوشواره کوچک برای مادر زنش که حق مادری بر گردنش دارد. آن هم سالی یک بار، گوشت تن آدم آن جایی میریزد که زنش یک انگشتری سنگین برای مادرشوهرش برمیدارد و یک النگو برای مادرش و به واسطه وجود مبارک آنها یک نیم ست یا ست کامل طلا هم برای خودش. تازه زن عمو تولد و تاریخ عقد و عروسیشان و تاریخ بدنیا آمدن بچههایشان هم که سالی یکبار بود و تکرار نمیشد را با عمو داوود گوشت ریخته بیچاره، به بازارطلا فروشها میرفت تا متوجه شود که او چقدر مرد زندگی و اهل زن و بچه است.
عمو داوود آنقدر یکدفعه لاغر میشد و گوشت تنش میریخت که من فکر میکردم در هر بار نفس کشیدن دندههایش را میتوانستی بشماری و صدای خس خس سینهاش که نفس توی آن میماند و در نمیآمد، شبیه فس فس زودپزی میشد که تا کله پر از نخود و لوبیای آبگوشتی شده و حالا حالاها باید بپزد و بپزد.
…