عاطفه میرافضل
حضرت هودعلیهالسلام اولین پیامبر پس از نوحعلیهالسلام است. قوم او، به نام «عاد» معروفند. عادها متعلق به زمان ما قبل تاریخ و از نژاد عرب بودند و در جزیرهالعرب زندگى میكردند. قوم هود به لحاظ نیروى بدنى، كمنظیر بودهاند. افرادى مترقى، داراى ساختمانهاى مجلل، زمینهاى حاصل خیز و نخلستانهاى قابل توجه بودند. خداوند، حضرت هودعلیهالسلام را براى هدایت آنها فرستاد. حضرت هودعلیهالسلام گفت: خدا را بپرستید. معبودى جز او نیست. اى قوم من، من از شما براى این (رسالت) پاداشى نمیطلبم. آنان به هود گفتند: تو میخواهى، ما را از عبادت بتها باز دارى، در حالى كه پدران و اجداد ما بدان وابسته بودند. ما معتقدیم كه بعضى از خدایان ما به تو غضب كردهاند، و تو را گرفتار یك نوع بیمارى روانى ساختهاند كه این سخنان را بر زبان میرانى و ادّعاى پیامبرى میكنى. و بهانه میآوردند که؛ اگر خدا میخواست پیامبرى را، به سوى ما بفرستد، فرشتهاى میفرستاد تا پیام او را به ما برساند. ما هرگز دعوت تو را قبول نخواهیم كرد. تو هم آن عذابى را كه همواره ما را از آن میترسانى، بیاور. ما را از عذاب خداى تو ترسى نیست.
سرانجام، لجاجت قوم هود غضب الهى را به همراه داشت. قوم عاد با خشكسالى سختى مواجه شدند. آنها پیوسته منتظر باران بودند. روزى براى نخستین بار، ابرى را مشاهده نمودند. خوشحال شده و به یكدیگر میگفتند كه این ابر، باران دارد. ولی حضرت هودعلیهالسلام فرمود: خیر، این ابر، همان عذابى است كه خودتان خواسته بودید. باد سردى و شدید، وزیدن گرفت. طوفانى بر پا شد. شنها را بر سر و صورت قوم عاد میپاشید. مردم به درون خانههاى محكمی كه ساخته بودند، پناه بردند. طوفان، شدیدتر از آن بود كه میپنداشتند. درختها از ریشه در میآمد. کافران را به هوا میبرد و بر زمین میكوبید. ساختمانها را ویران و همه چیز را درهم میكوبید. هفت شبانه روز پی در پى، باد وزید. طومار زندگى، قوم گمراه درهم پیچیده شد. در آن احوال، حضرت هودعلیهالسلام و مؤمنان در شكاف كوهى به سر میبردند. در آن جا از طوفان، خبرى نبود. نسیمی آرام میوزید. آنان، سرنوشت قوم را تماشا میكردند. بعد از آن، طوفان آرام شد. اوضاع، به حالت عادى بازگشت. از آن مردم، جز قطعات استخوان و خانههاى خالىشان چیزى به جا نماند.
...