کد خبر: ۹۱۶
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۵
پپ
گفتگوی صمیمانه با «یلنا جهانی»، تازه مسلمانی روسی
صفحه نخست » گفتگو



فاطمه اقوامی

اکثر ما عاشق سفر کردن هستیم. دوست داریم چمدان‌ها را ببندیم و راهی شویم... حالا این‌که کجا و چطور به چیزهای مختلفی بستگی دارد. اصلا تا به حال دقت کرده‌اید که همه چیز در زندگی ما از همین سفر شروع شد؟! آن هم از این مدل سفرهای خاص مأموریتی و پر هیجان که مشابهش را در فیلم‌ها دیده‌ایم... یعنی هر کدام از ما در روز و ساعتی مشخص مأموریت‌مان آغاز شده و راهی سرزمینی ناشناخته شدیم... البته همه وسایل و امکانات سفر را هم در اختیارمان گذاشتند تا راه را گم نکنیم و از مسیر اصلی خود را به انتهای سفر برسانیم... البته که این جزو اسرار مگوی سفر است و خبر نداریم کی این مسافرت به پایان می‌رسد... به نظر من تا همین جایش هم خیلی عجیب و ترسناک و پر مسئولیت است... بعضی از ما به محض آغاز سفر این توفیق نصیب‌مان می‌شود که افراد خوبی که قبلا مسیر درست را پیدا کرده‌اند در کنارمان قرار می‌گیرند... ما هم دیگر زحمت گشتن مسیر را نمی‌کشیم، مأموریت‌مان را شروع می‌کنیم... برخی دیگر هم که انگار عاشق بیراهه رفتن هستند و تا ابد اصلا تلاشی برای پیدا کردن مسیر نمی‌کنند... اما دسته دیگری ممکن است سال‌ها راه را اشتباه بروند اما بالأخره پس از کلی گشتن مسیر اصلی را می‌یابند و راهشان را با سرعت ادامه می‌دهند...

شنیدن داستان زندگی افرادی که جزو دسته سوم جذاب و شیرین است... افرادی مثل «یلنا جهانی»... او اهل کشور پهناور روسیه است مهمان این هفته مجله ماست تا برایمان از داستان یافتن مسیر و مسلمان‌شدنش بگوید. با ما همراه باشید.

خوب است صحبت‌مان را از دوران کودکی شما شروع کنیم. این دوران چطور گذشت؟

من در شهر «چلیابینسک» روسیه که در مرکز کشور قرار دارد به دنیا آمدم. فکر می‌کنم کشورم نیازی به معرفی ندارد و همه کم و بیش اطلاعاتی در مورد آن دارند. همین قدر بگویم که شهر چلیابینسک، شهر بزرگی است و کارخانه‌های فراوانی از جمله ذوب‌آهن دارد. در زمان جنگ جهانی دوم در این شهر تانک تولید می‌شد.

خانواده ما چندان بزرگ نیست. من به همراه پدر، مادر و خواهر بزرگترم زندگی می‌کردم. والدینم کارمند بودند و ما از نظر اجتماعی یک خانواده معمولی به شمار می‌آمدیم. پدر و مادرم دوست داشتند من درسخوان باشم و در آینده شغلی خوبی را به دست بیاورم. این مسأله روی من هم تأثیر داشت و من خیلی به کسب علم مشتاق بودم. در دوران مدرسه به خاطر علاقه‌ام موسیقی را دنبال کردم.

پدر و مادرم خیلی به تربیت ما اهمیت می‌دادند و همیشه می‌گفتند باید به بزرگان احترام گذاشت و با دیگران مهربان بود.

کمی برایمان از خصوصیات و ویژگی‌های مردم کشورتان بگویید.

روس‌ها دل بزرگی دارند و مهربانند. اغلب با دیگران احساس همدردی می‌کنند و اگر در توان‌شان باشد، دوست دارند به نیازمندان کمک کنند. البته امکان دارد آن‌ها برای خارجی‌ها عجیب به نظر برسند! چون اغلب با یکدیگر پرخاش می‌کنند ولی ساعتی بعد دعوا را فراموش می‌کنند و کنار هم مینشینند و کاملا صمیمی با هم صحبت می‌کنند! متأسفانه یکی از خصوصیات بد روس‌ها این است که علاقه زیادی به شرب خمر دارند که این مسأله هم برای خودشان و هم جامعه مشکلات بسیاری ایجاد کرده است.

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: