فاطمه اقوامی
آن قديمترها سرنخ همه اتفاقات بزرگ و سرنوشت ساز را که مي گرفتي و مي رفتي در نهايت به يک جا مي رسيدي... آنجا که بايد هم دين مردم را مي ساخت و هم دنيايشان را... آنجا که برپا شده بود تا محلي امن باشد براي نگهداري يک ميراث بزرگ و عظيم با قدمتي حدود 1400 ساله... از همان روزگار دور تا به امروز انسانهايي در آنجا پرورش يافتند که تاريخ هيچ گاه نميتواند نامشان را از ياد ببرد... در آنجا افرادي رشد کردند که رنج سفر کشيدند تا يک قطعه گمشده در عمق تاريخ براي اثبات حقانيت حق را بيابند... در آنجا افرادي رشد کردند که بار سختي و حتي گرسنگي بر دوش کشيدند تا دستاوردهاي عظيم راه حقيقت گذشتگان را گرد آورند براي آيندگان... در آنجا افرادي رشد کردند که يک تنه به جنگ سياهيها رفتند و فرياد عليه اباطيل سر دادند و جسمشان بر دار رفت اما صدايشان تا ابد در گوش جامعه ماند و باعث بيداري شد... و در آنجا فردي پرورش يافت که با يک انقلاب نه تنها مردم کشور خود بلکه انسانهايي هزاران کيلومتر دورتر را دچار دگرگوني کرد....
مطمئنا تا اينجاي صحبتم متوجه شديد که درباره حوزههاي علميه سخن ميگويم... محلي که قرار است دست جامعه را براي رشد و تعالي بگيرد.. و حال اگر اين طلبهها بانواني باشند که در دامنشان نسل آينده جامعه پرورش مييابند به طور حتم قضيه بينهايت مهم ميشود... براي آشنايي با فضا و آنچه در حوزههاي علميه خواهران ميگذرد، چند ساعتي را در «حوزه کوثريه» از حوزههاي فعال تهران گذرانديم. گزارش پيشرو نتيجه اين همنشيني چند ساعته است.
خيابان وحدت اسلامي جزو آن محلات پر رفت و آمد و شلوغي است که هنوز حال و هواي روزگار قديم خود را حفظ کرده است. در دل يکي از کوچههاي اين خيابان ساختماني چند طبقه به چشم ميآيد که از همان دور رفت و آمد مکرر خانمها که معمولا هم کتاب و دفتري به همراه دارند خبر ميدهد که آدرس را درست آمدهام. جلوتر که ميروم تابلوي مدرسه علميه خواهران کوثريه بر سر در ساختمان خودش را نشانم ميدهد. خودم را معرفي ميکنم وارد ورودي ساختمان ميشوم. اول از همه رديف کفشهاي جفت شده در جاکفشي ورودي ساختمان توجهم را به خود مشغول ميکند. چشم ميچرخانم تا از کسي جويا شوم چطور مي توانم به فضاي اصلي حوزه و سر قرارم بروم که خانمي با روي گشاده خوشآمد ميگويد و راهنماييام مي کند که بعد از تعويض کفشهايم با دمپايي مي توانم از پلههاي روبرو به محل قرار برسم. با پا کردن دمپاييها معماي کفش هاي جفت شده هم در ذهنم حل ميشود و ميفهمم براي رعايت بهداشت همه موظف به انجام اين کار هستند.
محوطه دلباز، نور فراواني که از سمت نورگيرهاي سقفي به دورن ميتابد، گدانهايي که وسط محوطه چيده شدهاند، فضاي تميز و خوشرنگ ساختمان و خلاصه همه چيز حکايت از آن دارد که اينجا محيطي دلچسب براي تحصيل بانوان فراهم شده است. همه هنوز سر کلاسها هستند و بر محوطه حوزه يک سکوت کامل حکمفرماست. وقت را تلف نميکنم و با راهنمايي يکي از مسئولين گفتگوهايم را شروع ميکنم.
...