فاطمه اقوامی
به نظر من که یکی از سختترین کارهای دنیا چشم انتظار بودن است... انگار حتی عقربهها هم کندتر حرکت میکنند و جان انسان به لبش میرسد... حالا هر چه این چشم انتظاری برای خبری مهمتر باشد که این سختی صدبرابر میشود... مثلا شما حال مادری را فرض کنید که 9 ماه تمام در انتظار آمدن عزیزدردانهاش به این دنیاست... هیچ مقیاسی را نمیتوان برای سنجش حال و احوال او پیدا کرد... مدام استرس دارند که ای وای من بچهام در چه حال است و چه میشود و کی وقت آمدنش از راه میرسد... اما روزگاری است که این مادران چشم انتظار دیگر مثل قدیمها تنها نیستند و یک فرشته مهربان در کنارشان هست تا آنها را کمی از این دلشورههای مادرانه برهاند... به آنها بگوید حال این نازدانهها خوب است و آنها هم برای دیدن روی ماه مادر و پدرشان لحظهشماری میکنند... وقتی زمان آن میرسد که این مهمانان کوچولو از سفر بیایند این فرشتههای زمینی مهربانانه به استقبالشان میروند و قبل از مادر در آغوششان میکشند... بخت یارمان بود و توانستیم میزبان یکی از این فرشتههای مهربان باشیم... این هفته دکتر «مریم آقایی» متخصص زنان و زایمان برایمان از زندگی و شغل زیبا و پر از استرسش برایمان تعریف کرده است... نگاه پر مهرتان را همراهمان کنید.
بگذارید صحبتمان را از دوران شیرین کودکیتان شروع کنیم. چطور گذشت؟
ما 5 تا خواهر و برادر هستیم. من بچه اول خانودهام و با بچه آخر 15،16 سال تفاوت سنی دارم. من بچه آرامی بودم و خیلی شیطنت نداشتم. کار مورد علاقهام مطالعه بود. اگر عکسهای بچگی من را ببینید در اکثر آنها کتاب دستم است. تابستانها وقتی مدارس تعطیل میشد بهترین سرگرمی من این بود که کتاب بخوانم. یادم میآید کلاس پنجم دبستان تعداد صفحات کتابهایی که خوانده بودم را حساب کردم که نزدیک به 2000، 3000 هزار صفحه شد. در همان دوران از معلمهایم سؤالات خاصی میپرسیدم مثلا چرا گوش انسان پیچ در پیچ ولی گوش حیوانهای دیگر صاف است؟ خوشبختانه معلمها هم خوب برخورد کرده و تشویقم میکردند که خودت باید بخوانی و بیایی به ما جواب بدهی. همه اینها به من انگیزه میداد. البته بازی و سرگرمی هم داشتم اما کتاب خواندن مهمترین آنها بود. بعدها که بزرگتر شدم کارهایی مثل خطاطی و گلدوزی یا هنرهای دیگری که دختران دوست دارند را هم تا حدی یاد گرفتم.
...