حسنی احمدی
عرق از چهره علی سرازیر شده بود و نفسنفس میزد بهسختی شمشیر میزد همیشه در هنگام جهاد برای دین و پروردگارش از جان مایه میگذاشت. شمشیر را بالا برد و بر سپر دشمنش کوبید مرد کمی عقب رفت هر دو از هم فاصله گرفتند. مرد که خسته به نظر میرسید نگاهی به شمشیر علی کرد با خودش فکر کرد با علی همکلام شود تا شاید بتواند نفسی تازه کند: ای علی شمشیر خوبی داری کاش آن را به من میبخشیدی! و بعد لبخندی تمسخرآمیز زد.
علی نگاهی به شمشیرش کرد و به بعد شمشیر را به سوی مرد کافر انداخت و گفت: باشد مال تو.
مرد کافر با چشمان از حدقه در آمده به علی و شمشیری که روی زمین افتاده بود نگاه کرد باورش سخت بود علی چه میکرد؟ مرد بلند گفت: آیا در چنین وقتی شمشیر را به دشمن میدهی؟
علی با آستین عرق از پیشانی پاک کرد و گقت: چه میتوان کرد؟ تو دست نیاز دراز کردی و محروم کردن نیازمند از جوانمردی دور است.
مرد کافر احساس میکرد نفساش بهسختی بالا میآید باورش سخت بود در میانه میدان جنگ علی شمشیرش را به او بخشیده بود.
علی طبق معمول کارش را کرده بود و حالا فقط برای ما ذکر میگفت و منتظر بود تا حرکت بعدی مرد کافر را ببیند. مرد دیگر توان مقاومت نداشت و خودش را بر روی پاهای علی انداخت و گفت: آن چه تو را چنین بزرگوار ساخته دین و آیین توست دین تو را میپذیرم و پای تو را میبوسم.
علی مرد را از روی پاهایش بلند کرد و در آغوش گرفت. خوشحال بود که مرد مسلمان شده سر به آسمان بلند کرد و زیر لب الحمدلله گفت.
منبع: سفینه، ج1، ص 570
پاسخ به شبهات
در آیه 17 سوره نساء شرط قبولی توبه، جهل به گناه معرفی شده است. اما طبق آیه ۱۵۳ سوره نساء، توبه بنیاسرائیل، با آنکه عالمانه مرتکب شرک شدند، پذیرفته شد. آیا این دو آیه باهم در تناقض نیستند؟
پاسخ:
جهالت در این آیه تنها شامل نادانی نیست تا این پرسش مطرح گردد که گناه از روی وسوسه و یا غفلت مشمول توبه واقع میشود یا نمیشود؟... بلکه از قرائن استفاده مىشود منظور از جهل در آیه مورد بحث، طغیان غرائز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است، و در این حالت، علم و دانش انسان به گناه، گرچه از بین نمىرود اما تحتتأثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملا بىاثر مىگردد، و هنگامى که علم، اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.
ولى اگر گناه بر اثر چنین جهالتى نباشد، بلکه از روى انکار حکم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گیرد، چنین گناهى مسلما حکایت از کفر مىکند و به همین جهت توبه آن قبول نیست، مگر این که از این حالت بازگردد و دست از عناد و انکار بشوید.
شبهه
شیعیان عاملان بستن آب در کربلا را لعن میکنند در حالی که پیامبر اسلام در بدر همین عمل را مرتکب شده است!!
پاسخ:
چند نکته قابل ذکر است:
اگرچه به دستور پیامبر (ص) چاههای دیگر از سنگ پُر و بسته شده است، امّا این به معنای منع مشرکان از بهرهبرداری از آب آن یک چاه باقی مانده و چاههای دیگر در اطراف نیست، بلکه مورّخان آوردهاند که مشرکان از چاههای اطراف و حتی از همان چاهی که در محدوده لشکریان اسلام بود، استفاده نموده و آب برداشتند.(تاریخنامه طبری ج3 ص322)
هدف مسلمانان از پُر کردن برخی از چاههای بدر عدم دسترسی به آب نبود. نظر به نکته فوقالذکر که هم در اطراف بدر ولو با فاصله دو سه فرسخی آب پیدا میشد و هم از آب چاه مسلمانان استفاده میکردند؛ بر این اساس نمیتوان گفت هدف پیامبر(ص) از بستن چاه، دسترسی نداشتن مشرکان به آب بود. بلکه اهداف دیگری را در این کار دنبال میکردند که از جمله آن محدود کردن دایره جنگ بود.
در هنگامهای که پایههای حکومت نوپای اسلامی هنوز مستحکم نشده بود و مسلمانان تجربه جنگ این چنینی را نداشتند؛ از اینرو نیاز به یک روحیه مضاعفی بود تا آنان را در این راه محکمتر و استوارتر نماید؛ لذا چنین به نظر میرسد این کار بیشر جنبه روانی داشت تا از این طریق روحیه مسلمانان تقویت و مشرکان نیز تضعیف شوند.
مدیریت مادر در توجه به نیازهای کودک
حجتالاسلام والمسلمین تراشیون
ما در روایات داریم مثلا پیامبر گرامی اسلام میفرمایند مادر وقتی به فرزندش شیر ميدهد یک سینه مادر آب است و یکیش نان. یعنی باید کامل به این بچه شیر بدهد که این بچه نیازش رفع شود تازه وارد عرصه فعالیتها و مهارتهایش بشود. ولی امروز میبینیم نه، مادر مثلا به بچه دارد شیر میدهد، پیازداغ او هم روی اجاق گاز است. میبیند بوی پیازداغ بلند میشود، مثلا بینی بچه را میگیرد که این سینه را رها کند، بدود برود پیازداغش را هم بزند. بعد دیگر برمیگردد بچه شیر نمیخورد. بعد این بچه در خوف و رجاء است. نه سیر است، نه گرسنه است. یعنی میبینید دوباره پنج دقیقه بعد گریه میکند که گرسنهاش هست. نمیتواند کارش را خوب انجام بدهد. یعنی همین میشود که از اینجا ما داریم به یادگیری و مهارتآموزی او لطمه میزنیم.دلیلش این است که ما حتی مهارت اینکه ما چگونه به فرزندمان، با چه شاخصها و چه ملاکهایی باید شیر بدهیم را نمیدانیم. بعد نتیجه این میشود که میگوییم اه، چرا این بچه درسنخوان شد. هوشش خوب است. بچه بااستعدادی است ولی خوب درس نمیخواند، دل به درس نمیدهد. نمی دانیم ما از کجا خرابش کردیم. دلیلش میدانید چیست؟ دلیلش همین است که آن تمرکز روی این موضوع نیست. دل ندادیم. ذهنمان جای دیگر بوده است. یعنی در همان طول زندگی و عرض زندگی بوده است نه توجه به عمق، نه توجه به کیفیت زندگی که من وقتی یک فرزندی را دارم باید چگونه او را تربیت کنم؟ یک موقع یک پدر بزرگوار پیش من آمده بود آقای تراشیون من میخواهم بچهام دکتر بشود. چکار کنم؟ من فکر کردم که حالا این مشاوره تحصیلی میخواهد. مثلا بچهاش الآن دوره دبیرستان و اینها است. گفتم بچهی شما چندم است؟ گفت: نه، این هنوز به چندم نرسیده است. گفتم یعنی قبل از دبستان است؟ گفت نه هنوز دبستان و قبلش و اینها هم نیست. گفت ما تصمیم داریم بچه را تازه شکل بدهیم. آیا باید نکاتی را رعایت کنیم برای اینکه این بتواند بعد دکتر شود؟ بعد من او را تحسین کردم از یک جهت ولی از یک جهت هم گفتم ما نباید بچه را براساس خواسته خودمان... ولی اینکه یک نگاه بلند مدت داشته باشیم.
***********************
عدالت اجتماعی در کلام مولا
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی
ما خواهان عدالت اجتماعی هستیم. در نامه 25، حضرتامیر میگوید شترها را داری میآوری، شترهای زکاتی را مثلا از یک منطقهای میخواهی یک منطقه دیگر ببری، شترهای زکاتی را یک جور سوار شود. یک شتری یک ساعت سوار نشود، یک شتر ده دقیقه. عوارضاش این است: «یَعدِل بِینَ صَواحِباتِها فِی ذلِکَ وَ بَینَها». «یَعدِل» یعنی عدالت برقرار شود. «صَواحِباتِها» یعنی صاحب، آن کسی که سوارش شده است. یک جور سوارشان است اگر ده شتر هستند، پنج ساعت سواری است، هرکدام نیمساعت است. یَعدِل بِینَ صَواحِباتِها فِی ذلِکَ وَ بَینَها». عدالتی که تو برای انسانها گفتی حضرتعلی برای حیوانها هم گفته است. ما خواهان حقوق انسانیت هستیم. حضرتامیر میگویید شترها را میخواهی بدوشی همه شیرش را ندوش، مقداری شیر در بدن گاو قرار بده برای گوسالهاش. حق نداری همه شیر را بدوشی. هرچیز روشن فکرهای منافق گفته بودند من همه را شاهدهایش را پیدا کردم، در یک خطبه، در یک نامه. بعد یک وقت دیدم که یک بحثی گذاشتم بین دو بزرگان. حالا اسم نبرم هر دو هم روحانی بودند. یک نفر میگفت باید آزادیهایی باشد، یک نفر میگفت نه، ما فقیه ایجاد کردیم که هیچکس حرف نزند. هر چه آقا گفت انجام بدهیم. یکی میگفت نه، همه باید مشورتی باشد. در هر کاری شورایی باشد یا مثلا تک نفری. یکی میگفت مردم، یکی میگفت خالق. خدا چه میگوید، مردم چه میگویند. خلاصه جمهوری یا اسلامی. هر دو باشد، هم جمهوری هم اسلامی. هم رای مردم بگیرید و هم وصل به غیب و وحی و قرآن باشد. گفت هندوانه بخوری یا خربزه، گفت خردوانه. پیرمردی خدا بیامرزتش، گفتند سرماخوردی خربزه نخور گفت من هم سرما خوردم هم خربزه خوردم. این که یا این، یا این. طلبه از من میپرسد نماز شب بخوانیم یا مطالعه کنیم. هر دو. مگر اینهایی که نمازشب خواندند عقب افتادند؟! ما آدمهایی مثل فیضکاشانی داریم که 200 کتاب نوشته است، با کم و زیادش. نماز شبش را هم میخواند. شما بگو فلان کار را بکنم یا نمازشب. چرا نمازشب را با مطالعه رقیب میکنی که میگویی این یا آن؟