میلاد جلیلزاده
مفهوم پایان تاریخ یا آخرالزمان، به صورتهای گوناگونی در پرده سینما ظاهر شده است. گاه این پایان در نتیجه تحولات و رخدادهای طبیعی صورتگرفته و گاه آخرالزمان محصول اشتباهات انسانی نظیر جنگ، آزمایشهای علمی و برخی اشتباهات پزشکی بوده است. حتی در بعضی قصههای سینمایی، آخرالزمان به مدد عوامل انسانی بهرهگیرنده از سحر و جادو صـورتگرفته که این موارد تخیلی هستند اما با ماوراءالطبیعه مرتبط میشوند. اما در برخی موارد هم عوامل وعده داده شده مذهبی به صورت نزول بلا و عذاب (لژیـون 2009 (Legion باعث فرارسیدن آخرالزمان میشوند. گاهی هم شیطان یا عوامل شیطانی (طالع نحس، کنستانتین و ارباب حلقهها) نقشی پررنگ در شرایط به وجود آورنده آخرالزمانی ایفا میکنند. در آخرالزمان سینمایی که عمدتا هالیوودی بوده است، به نوشتارهای کتاب مقدس و عهد عتیق و جدید و نیز پیشگوییهای نقل شده در کتب مذهبی مسیحی هم توجهی جدی شده است. (کتاب الی، کنستانتین، فرشتگان و شیاطین) الهههای یونان باستان و نیز خدایان مصر باستان هم در تدوین آخرالزمان منقوش بر لوح سینما بیتأثیر نبودهاند. (بابل پس از میلاد، پرسی جکسون، برخورد تایتانها و مومیایی) در مواردی هم آخرالزمان و فاکتورهای آخرالزمانی در برخورد با تمدنی بیگانه و غیرزمینی یا اساسا موجوداتی غیرانسانی در سینما ظاهر شده است. (آواتار، روزی که زمین از حرکت ایستاد، روز استقلال، من ربات و دگرگونکنندهها) منجی هم در چنین سینمایی طیف وسیعی از کاراکترها را شامل میشود. از حضور در قالب ابرمرد قهرمان با قدرتهای استثنایی (سوپرمن، بتمن، مرد عنکبوتی و...) تا فردی با ویژگیهایی کاملا معمولی و عادی که حتی در وهله نخست سعی دارد از زیربار منجی بودن شانه خالی کند ولی به خاطر قرار گرفتن در شرایط خاص و غالبا با انگیزه کمک به خانواده و دوستان، اجبارا تن به شرایط منجی بودن میدهد. در چنین شرایطی منجی پیشفرض در سینمای آخرالزمانی، در شرایطی بسیار متفاوت از گزارههای خاص مذهبی توصیف شده، بهخصوص در اندیشه اسلامی به تصویر کشیده شده است. با توجه به وجود مؤکد منجی در تمامی ادیان، سینمای آخرالزمانی همیشه جذاب بوده و مخاطبان خودش را داشته اما تفسیری که هالیوود بهعنوان علاقهمندترین سینمای جهان به بحث منجی، از این موضوع ارائه میدهد، تفسیر خاصی است که در تمام باورهای الهی یا اسطورهای دنیا پذیرفته شده نیست. تل ماسه تقریبا معجونی از تمام این موارد در مورد منجی است. هم ماجرا به سیارات و کرات دیگر میرود و هم بحثهای مذهبی مربوط به کتابهای آسمانی در آن مطرح هستند. قهرمان آن هم مثل یک فرد عادی است که سعی دارد از زیربار منجی بودن شانه خالی کند و هم دارای نیروهای فوقالعاده است. فضای فیلم هم با آثاری که در آینده دور روایت میشوند و پیشرفتهای تکنولوژیک خارقالعاده را نمایش میدهند همخوانی دارد و هم در یک شمایل باستانی و اساطیری غوطهور است. هم عوامل شیطانی نقشی پررنگ در شرایط به وجود آورنده آخرالزمان ایفا میکنند و هم نیروی طبیعت در ایجاد این وضع مؤثر است. «سفر قهرمان» که یک سلوک معنوی هم بر اثر آن ایجاد میشود، در این روایت وجود دارد اما اینها همه کنار هم چیده شدهاند تا افسونزدایی شوند. در هیچکدام از ادیان و مذاهب دنیا بحث منجی آخرالزمان به اندازه مکتب تشیع پررنگ و تعیینکننده نبوده است و از همین رو نویسنده کتاب تل ماسه نام قهرمان آن را از زبان مردم جاهل شنزارنشین، مهدی خطاب میکند. او خودش یک جا گفته بود که اعتقاد دارد حال و هوای جغرافیای بیابانی، انسانها را دچار توهمات مسیحایی میکند. هربرت بر اساس همین تصور، ادیان ابراهیمی غرب آسیا یا به قول خودشان خاورمیانه را زاییده جغرافیای بیابانی این مناطق میدانست؛ جغرافیای گرم و افسونآفرین شرق.
تل ماسه پرفروشترین رمان علمی ـ تخیلی تاریخ بود اما تمام عقلا اعتقاد داشتند که نمیتوان آن را تبدیل به یک فیلم سینمایی کرد. هرچند تلاشی که در این زمینه صورت گرفت عمدتا شکست خورد و تل ماسه ویلنو هم با اینکه با عبرت از شکستهای قبلی سعی کرده بهتر باشد و تبلیغات رسانهای خوبی هم پشت سرش دارد، درنظر خیلی از مخاطبان سینما که مرعوب جو رسانهای نمیشوند، فیلم خستهکننده و غیرجذابی است. با این حال این فیلم مهم است چون سربهسر بسیاری از پایهایترین باورهای مذهبی جهان میگذارد. غیر از بحثهایی که میتوان عطف به همین فیلم راجع به آزادی بیان در غرب مطرح کرد و مثلا در نظر آورد که چطور کوچکترین پرسشگری یا تردیدی درباره هولوکاست یا همجنسبازان به نابودی گوینده میانجامد اما توهین به مقدسات میلیاردها انسان بدون جزا میماند، بحثهای مهم دیگری هم حولوحوش این فیلم مطرح میشوند. کسی که به فئودالیسم اعتقاد دارد و کسی که میگوید شخصیت منجی در داستان تل ماسه را از لورنس عربستان، یعنی عامل استعمار در غرب آسیا که باعث تجزیه امپراتوری عثمانی شد وام گرفته است، قصد دارد از کنار هم چیدن این عناصر، به چه ترکیبی برسد؟ شاید این جمله عجیب به نظر برسد اما یک جنبه مغفولمانده در رمان تل ماسه و فیلمی که از روی آن ساخته شده، نژادپرستی غلیظ آن است. ناجی سفید (white savior) به دسته فیلمهایی گفته میشود که در آنها یک سفیدپوست شخصیتهای غیرسفید را از شرایط ناگوار نجات میدهد. این ناجی سفیدپوست معمولا بهعنوان مردی که در جامعه خودش جایگاهی ندارد، به تصویر کشیده میشود تا بار مسئولیت نژادیاش را برای نجات اقلیتهای غیرسفید و بیگانگان از رنج برعهده بگیرد.
داستانهای ناجی سفید توسط روانشناسان بهعنوان تخیلهای نمایشی و خودشیفتگی نژادی، برای جبران خسارات و کمبودهای روانی توصیف شدهاند. از «لورنس عربستان» گرفته تا «ماتریکس» و «آواتار» و «لینکلن» و آثاری مثل «جانگوی از بند گسسته» و «12 سال بردگی»، همه در دسته فیلمهای ناجی سفید قرار میگیرند. واژه ناجی سفید در نوشتههای خود غربیها هم باری بهشدت منفی دارد، بهطوریکه آن را یک نوع نژادپرستی موذیانه که اتفاقا سعی میکند ژستی ضدنژادپرستی بگیرد، ارزیابی میکنند. در زمانهای که از سر و روی هالیوود، ادعای مبارزه با نژادپرستی میبارد، فیلمی ساخته شده که امید نهایی مردمی شبیه مردم بینالنهرین را یک سفید پوست انگلیسیزبان نشان میدهد. راستش این است که از سر و روی داستان تل ماسه یک عقدهگشایی سفت و سخت نسبت به مسلمانان و البته سایر ادیان ابراهیمی شرق میبارد. انگار نویسنده در تلافی جنگ عثمانی با انگلستان، دندانهایش را روی هم میفشرده و این داستان را نوشته است و انگار یک نفر آتهئیست ساکن اروپای غربی یا آمریکای شمالی، در تلافی اینکه غرب دو هزار سال است به دعوت یک فلسطینی به نام عیسیبنمریم ایمان آورده، میخواهد این بار قضیه را برعکس کند. غیر از اسلام، نشانههایی از سایر ادیان ابراهیمی هم در این قصه و بهتبع در این فیلم وجود دارد. کسانی که روبروی یک دیوار پیاپی رکوع میکنند، یادآور یهودیان هستند و مادری قدیس و پسر او که منجی است، به ترکیب مریم و مسیح شبیهاند و خب در مورد اسلام هم که علنا از مهدی و لسانالغیب نام برده میشود. معجونی که تمام سویههای آخرالزمانی در داستاننویسی را با هم مخلوط کرده، از همهشان بیشتر طعم یکی از عناصر را میدهد؛ عقدهگشایی.