کد خبر: ۶۵۵۹
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۱
پپ
به روایت مرحوم حجت‌الاسلام حسینیان
صفحه نخست » زیرگذر تاریخ

عاطفه میرافضل

جمهوری اسلامی ایران، بحران‌ها و فتنه‌های فراوانی را تجربه کرده است؛ تحریم‌های بین‌المللی با محوریت شیطان بزرگ، جنگ تحمیلی، کودتای نقاب، حادثه طبس، ماجرای شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، فتنه تجزیه‌طلبی، تهاجم فرهنگی، ترورهای سازمان‌یافته خون‌بار، فتنه شبه‌کودتای سبز ۸۸، آشوب‌های کردستان ۹۶، بحران ارزی ۹۷ و... و ده‌ها مسئله کوچک و بزرگ دیگر که با عنایت الهی و مدیریت رهبری و حضور همیشگی و هوشیارانه مردم، تاکنون هیچ بحران و فتنه‌ای نتوانسته کشور را از پای درآورد یا به بن‌بست بکشاند. اما دهه شصت را می‌توان یکی از برهه‌های مهم تاریخ انقلاب دانست. از سویی جنگی نابرابر بر ملت ایران تحمیل شده است و از سویی منافقین قدرت طلب که مورد بی‌اعتنایی و طرد مردم قرار گرفته‌اند، در خیابان‌های تهران و شهرستان، مردم را به شهادت می‌رسانند تا شاید انتقام خود را از آنان بگیرند!

در همان روزهای پرآشوب قائم مقامی منتظری، یکی از مهم‌ترین تصمیمات سال ۶۴ در روند سیاسی جمهوری اسلامی بود. انتخابی که به فرجام مورد نظر نرسید و به استعفای عزل‌گونه آقای منتظری ختم شد.

پس از تیتر یک روزنامه کیهان مبنی بر قائم‌مقامی آقای منتظری در آذر ماه ۶۴ که توسط یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بیان شده بود، بیت منتظری و شخص وی مورد توجه و طمع بسیاری قرار گرفت. کسانی که منتظری را پل پیروزی‌ها و کسب موقعیت‌های بعدی خود می‌دیدند. ارتباط نهضت آزادی‌ها با وی که از قبل از انقلاب وجود داشت، تقویت شد و جولان باند سید مهدی هاشمی و منافقین زخم خورده بیشتر. حاصل این همگرایی‌ها، انتقادات غیرمنصفانه و تند منتظری در نامه‌هایش به امام‌ره در مورد اعدام سیدمهدی هاشمی قاتل، جنگ و نهادهای انقلابی مانند سپاه شد.

می‌توان اوج این بی‌انصافی‌ها را در عوض شدن جای شهید و جلاد در تابستان ۶۷ دید که در بیان منتظری، «منافقینِ» بی‌منطق و تروریست اول انقلاب به «مجاهدینِ» با منطق و تفکر تبدیل شدند و اجرای حکم الهی در مورد آن‌ها، مورد طعن و نیش آقای منتظری قرار گرفت! منتظری که خود روزی در کسوت نمازجمعه تهران و قم، راه نقلاب و امام‌ره را می‌ستایید، در ده فجر ۶۷، تندترین انتقادات را به راه امام‌ره و سیاست‌های انقلاب و جنگ وارد کرد؛ در حالی که خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مسئولینی بود که بیشترین اختیارات را داشت! اما در پاسخ به افرادی که به‌خاطر اهداف ویزه خود دنبال تطهیر چهره منتظری و مظلوم‌نمایی هستند صحبت‌های مرحوم روح‌الله حسینیان از اهمیت برخوردار است.

زیروبم‌های اعدام هاشمی

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اعدام سید مهدی هاشمی در 6 مهر 1366 به‌ظاهر یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های امنیتی قضائی در دهه اول انقلاب را خاتمه داد، اما به عقیده برخی این موضوع سرآغاز اختلافات آیت‌الله منتظری با امام‌خمینی بود. تا امروز نیز جنگ روایت‌ها بر سر پرونده مهدی هاشمی ـ برادر داماد آیت‌الله منتظری ـ ادامه دارد.

از سویی اصرار امام بر پیگیری‌ جنایت مهدی هاشمی؛ و از سوی دیگر مانع‌تراشی‌های منتظری در کسوت قائم‌مقام رهبری برای برخورد برادر دامادش، بیش از پیش کار را برای وزارت تازه‌تأسیس اطلاعات سخت و پیچیده می‌کرد. اما با دستور امام و تصمیم وزیر اطلاعات سه نفر مأمور رسیدگی اولیه به این پرونده شدند: روح‌الله حسینیان، جواد علی‌اکبریان و غلامحسین محسنی‌ اژه‌ای.

بدین ترتیب روایت این سه نفر از بحث‌برانگیزترین پرونده دهه شصت می‌تواند درخور توجه و تأمل باشد. در این میان مرحوم حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان از جمله افرادی است که به‌طور اجمال روایت خود از نحوه پیگیری جنایات مهدی هاشمی و نقش آیت‌الله منتظری را بیان کرده است.

مرحوم حسینیان در این رابطه می‌گوید: بنده به‌عنوان قائم‌مقام دادستان انقلاب اسلامی تهران در وزارت اطلاعات با پرونده‌های بی‌شماری سر و کار داشتم، ولی آن چیزی که اهمیت موضوع پرونده سید مهدی هاشمی را بیشتر کرد، دخالت شخص امام بود. حساسیت حضرت امام و پیش‌بینی‌هایی که ما واقعا و تنها در زندگی سیاسی حضرت امام می‌بینیم. از این پرونده یک مسئله بااهمیتی جلوه‌گر شد و خصوصا موانعی که می‌خواستند به این پرونده رسیدگی نشود، یعنی شخص آیت‌الله منتظری به‌عنوان قائم‌مقام رهبری بود که تلاشش بر این بود که پرونده مسکوت بماند و رسیدگی نشود.

به نکته‌ای اشاره کردم و درباره آن توضیحی می‌دهم؛ اولا موضوع اصلی، حساسیت حضرت امام بود. یکی از خاطرات فراموش‌ناشدنی من این است که یک روز آقای ری‌شهری با امام ملاقات داشتند. بعد از بازگشتشان من و آقای محسنی اژه‌ای و آقای اکبریان را که مدت‌ها معاون وزارت اطلاعات بود، خواستند. رفتیم و ایشان فرمودند امام فرموده‌اند که روی سیدمهدی هاشمی و باند او کار کنید. یادم هست که وقتی این حرف را شنیدم شوکه شدم، چون ذهنیتی که از سید مهدی داشتم، یک طلبه انقلابی و یک مقداری افراطی و رادیکال بود و تعجب کردم که امام چرا این چنین حساسیتی را نشان می‌دهند. در منزل آقای اکبریان جمع شدیم و بحث کردیم که باید چه کار کنیم. تصمیماتی هم گرفتیم، ولی موضوع را خیلی جدی نگرفتیم.

یک ماه بعد دوباره آقای ری‌شهری برای ارائه گزارش خدمت امام رسیدند و اولین سؤالی که امام مطرح کرده بودند این بود که برای پرونده سیدمهدی هاشمی چه کار کردید؟ چون ما به آقای ری‌شهری گزارشی نداده و چیزی نگفته بودیم، ایشان گفته بودند که اجازه بدهید بررسی و در ملاقات بعدی خدمتتان عرض کنم. مجددا ما را خواستند و به دفتر ایشان رفتیم و ایشان از ما پرسیدند که چه کار کردید؟ من شروع به صحبت کردم و گفتم واقعیت این است که کار جدی‌ای نکرده‌ایم. علتش هم این است که موضوع برای ما حل نشده که امام چرا این‌قدر روی این قضیه حساسیت به خرج می‌دهند؟

ما از همان جا برگشتیم و نشستیم و با این سه نفر از دوستان جلسه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم اولین کاری که می‌کنیم، پرونده قبل انقلاب سیدمهدی را از دادگستری اصفهان درخواست کنیم. وقتی که من به‌عنوان جانشین دادستان به رئیس دادگستری اصفهان نامه نوشتم، پرونده بلافاصله آمد که من خیلی هم تعجب کردم. معلوم بود که اصفهانی‌ها هم به خاطر فشارهایی که به آن‌ها آورده بودند، دنبال این بودند که هم پرونده را رد کنند و هم کمکی برای بررسی این پرونده شده باشد.

پرونده را مطالعه کردم و دیدم قضیه کاملا جدی اسـت و آن چیزی که در ذهن ماست که ساواک آقای شمس‌آبادی را به قتل رسانده، ذهنیت درستی نبوده است. اعترافات سیدمهدی و همکارانش و قرائن و شواهد نشان می‌داد که قتل کار سیدمهدی و دوستانش است. بعد هم یک‌سری از افراد مثل شیخ قنبرعلی صفرزاده را که روحانی بسیار ساده روستایی بود که شهریه آقای خوئی را پرداخت می‌کرد، این بنده‌خدا را هم با طناب داخل یک قنات آویزان کرده و کشته بودند. موقعی که این‌ها اعتراف کردند و مأمورین رفتند و جنازه را آوردند، به طناب خشک شده و اسکلتش باقی مانده بود. هیچ دلیلی هم برای کشتن چنین فردی وجود نداشت. یا بعد از انقلاب کشتن حشمت و پسرش که آن‌ها را داخل گونی انداخته و در باغ یکی از مریدان مهدی هاشمی دفن کرده بودند. خودشان می‌گفتند که هنوز زنده بودند.این نشان داد که پیش‌بینی امام و بصیرت ایشان نسبت به افراد و اشخاص بسیار نافذ و عمیق است.

امام باطن او را درک کرده بودند

بد نیست این خاطره‌ای را که الان به ذهنم رسید بیان کنم. یک بار خدمت آقای خاتمی در وزارت ارشاد بودیم. وزیر ارشاد (خاتمی) علیه دادسرای ویژه مصاحبه‌ای کرده بودند. آقای ری‌شهری از من خواستند که آنجا بروم و آقای خاتمی را توجیه کنم. من رفتم و بحث به سیدمهدی و جریانات او رسید. ایشان گفت من معتقدم که امام باطن افراد را تشخیص می‌دهند و دلیلش هم این بود می‌گفت فرماندهان سپاه خدمت امام آمده بودند و امام سیدمهدی را تا آن موقع ندیده بودند. بعد که رفت، با اینکه چند تا روحانی در آنجا حضور داشتند، امام پرسیدند این سیدمهدی بود؟ آقای خاتمی می‌خواست بگوید که امام باطن سید مهدی را درک کردند که او چه جور شخصیتی دارد.

ما اگر به چنین چیزی هم اعتقاد نداشته باشیم، ولی نافذالبصیره بودن امام کاملا برای ما روشن شد و به شکل جدی شروع کردیم به بررسی و اطلاعات بسیار خوبی به دست آمد. از جمله یک انبار اسلحه بود که در یکی از خانه‌های تهران دفن کرده بودند و این انبار توسط بچه‌های اطلاعات کشف شد و رفتند و این اسلحه‌ها را که زیاد هم بودند آوردند.

منتها من مأمور به خدمت در سیستان‌وبلوچستان و دادستان آنجا شدم و رفتم و در پایان پرونده مجددا برگشتم. {بعد از برگشتن من }بعضی از اعضای باند سیدمهدی هاشمی باقی مانده بودند که در بررسی پرونده‌های آن‌ها کمک کردم. از جمله کسی به نام حسن ساطع و یک نفر که مرتکب قتل یک نفر دیگر شده بود.

کُشت که کُشت!

اینکه می‌خواهند القاء کنند که آقای منتظری در این قضایا دخالت نداشته، دروغ محض است. همان روزی که بنده به‌عنوان دادستان سیستان و بلوچستان عازم آنجا بودم، با آیت‌الله خوئینی‌ها بودم که دادستان کل بودند و برای معرفی بنده با من به سیستان‌وبلوچستان می‌آمدند و در هواپیما در کنار ایشان نشسته بودم. ایشان گفتند که آقای منتظری به من می‌گوید سید مهدی را صبح بیاورید و او را بازجویی کنید و بعدازظهر آزادش کنید که برود منزلش. گفتم با این اوصاف، او اطلاعاتی پس نمی‌دهد. تا شب او را نگه نداریم و از بیرون قطع امید نکند حرف نمی‌زند. اصرار آقای منتظری بر این بود که سیدمهدی حتما بازداشت نشود.

آقای ناطق هم در خاطراتشان دارند که وقتی به آقای منتظری تذکر داده می‌شود که شما چرا این‌قدر اصرار دارید که به این پرونده رسیدگی نشود، ایشان می‌گوید من تحت فشار خانواده هستم. بنابراین خیلی تلاش کرد و بدبینی و کینه‌ورزی آقای منتظری نسبت به امام هم از همین پرونده آغاز شد. بنابراین حرف آقای منتظری نه منطقی بود و نه عادلانه.

دوستانی رفته بودند که برای ایشان توضیح بدهند و نسبت به پرونده، ایشان را توجیه کنند، آقای منتظری در پاسخ دوستان گفته بود: «حالا مگر آقای شمس‌آبادی انقلابی بوده؟ حالا او را کشت که کشت.» مگر اگر کسی انقلابی نبود، می‌شود او را به همین راحتی کشت؟ بنابراین آقای منتظری نه حساسیتی به قتل‌ها داشت، نه حساسیتی به جنایت‌هایی که این‌ها مرتکب شده بودند و تلاش هم می‌کرد که این پرونده مسکوت بماند و به آن رسیدگی نشود.

نکته: سال 1398 کتابی با عنوان «روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت» از سوی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای منتشر شد که در آن برای نخستین‌بار خاطراتی از رهبر انقلاب مربوط به مقاطعی حساس از دهه 1360 قید شده بود. این کتاب رویدادهایی همچون تعیین حضرت امام‌خمینی‌ره به رهبری نظام اسلامی، تعیین آیت‌الله منتظری به رهبری آینده و سپس برکناری ایشان، و نهایتا تعیین حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای به رهبری را واکاوی کرده است.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: