گردآوری و تنظیم: مریم سیادت
سرویس رایج مدرسه کودکان در هلند
برایم خیلی عجیب و دور از انتظار بود که ببینم بچهها را به این شکل به مدرسه میبرند.
واقعیت هزینههای سنگین این جایگزینها را تعریف کرده است.
برخی به این شکل دستی توسط یک نفر حرکت میکند. برخی هم به یک دوچرخه متصل است که راننده باید پا بزند تا این چرخ حرکت کند.
هیچ ایمنیای وجود ندارد.
بچهها کلاه ایمنی ندارند.
فشرده و در جای تنگ قرار دارند.
اصلا نمیدانم دوزانو نشستهاند یا چه شکلی. (بهخصوص در این ایام کرونا)
در خاطر دارم یک صحنه مشابه در یکی از روستاهای ایران منتشر شده بود و طبق معمول صدای آه و واویلاها بلند شده بود که در ایران امکانات نیست و بچههای بیگناه در محرومیت.
این سرویس مدرسه در شهرهای مرکزی هلند رایج است. نه در روستاهای کم درآمد.
و متأسفانه در خبرها دیدم یکی از همین سرویسها با واگن قطار شهری برخورد کرده و هر ۴ کودک کشته شدند... (پیوند خبر در پیام بعدی)
اما خب شما هرگز در شبکههای فارسی زبان که اخبار جهان را به شما منتقل میکنند، چنین حوادثی را دریافت نمیکنید.
و حقیقت این است که از بیخبری مردم ما کمال سوءاستفاده را میکنند.
Eitaa/Bale/@ninfrance
تجارت دانه
ـ به نظرم یکی از بیزینسهایی که تو ایران خیلی بهش توجه نشده و از اون برندهای
معروف نمیشناسیم، تجارت در حوزه بذر با بستهبندیهای شکیل و زیباست.
ـ البته شرکتهایی وجود دارند ولی من
چیزی شبیه این را در مورد بذر ندیده بودم. اینجا فروشگاه معروف به «ریجکتشاپ» در
سیدنی اسرالیا هست و شما میتونید چیزهایی مختلفی را از آن تهیه کنید منجمله این
بذرهای سبزی.
ـ البته بذرهای گل هم به همین صورت در
کنار بذر سبزی وجود دارند. روی بسته بذرها نیز اطلاعات مختصر و مفیدی در مورد نحوه
کاشت و نگهداری آنها وجود دارد که خوب برای آماتورها کار رو تا حد زیادی آسان میکند.
ـ همچنین خاکهای مناسب برای کاشت گل و گیاه با برندهای گوناگون و دیگر تجهیزات
باغبانی و غیره نیز در همین فضا قابل دسترس هست و شما بهآسانی میتوانید آنها را
فراهم کنید.
ـ شاید این نیز در ترویج کاشت گل و
گیاه و حفظ طبیعت مفید و منجر به عادتهای خوب فرهنگی در حوزه طبیعت و طبیعت دوستی
بشود.
insta / az_farang
************
من و ریچل و نقل مکان!
تو
استرالیا اسبابکشی داشتیم. فشار کار زیاد بود.
باز کردن جعبهها و چیدن وسایل در خانه جدید یک طرف، تمیز کردن خانه قبلی از طرف
دیگر حسابی خسته مان کرد.
* اشتباه کردم که قبول کردم خودم خانه قبلی را تمیز کنم! البته تقصیر ریچل شد.
خانم ریچل در واقع یکجور کارشناس املاک است به قول خودمان بنگاهی و نماینده صاحبخانهمان
است.
*
نماینده صاحبخانه یعنی اینکه هر مسئلهای که به خانه مرتبط میشد باید به ریچل میگفتیم
و او هم از طرف صاحبخانه مسئول بررسی خانه بود.
* اینجا برای
اجارهخانه پول رهن لازم نیست ولی موقع قرارداد بستن مبلغی تقریبا معادل هزینه یک
ماه اجارهبها، پول پیش میگیرند (به اسم بوند) که اگر خسارتی به خانه وارد شده
بود از آن مبلغ کسر گردد.
* طبق قرارداد
هر سه ماه یک بار کارشناس به خانه مستاجر میآید و زیر و روی خانه را بررسی میکند
تا مطمئن شود همهچیز صحیح و سالم و تمیز است.
* این بررسیهای سهماهه برای ما پروژهای بود. دقیقا مثل خانهتکانی قبل از عید،
شیشهها و در و دیوار و داخل و بیرون اجاق و فر را تمیز می.کردیم تا ریچل مثل
مادرشوهرهای وسواسی بیاید و به هر گوشهای سرک بکشد و در لیستش گزینه ها را یکییکی
تیک بزند!
* موقع تحویل
خانه که شد ریچل گفت: من سه ماه پیش خونه شما رو چک کردم تمیز بود. فقط موکتها را
بشویید و رسیدش رو به من بدید. بقیه خونه رو هم خودتون تمیز کنید برای نظافت خونه
رسید نمیخوام. ولی حواستون باشه درست و حسابی تمیز کنید.
ما هم خوشحال شدیم که این وسط یک هزینه ای صرفهجویی میشود. چون برای تمیز کردن
نهایی خانه شرکتهایی هستند با عنوان «بوندکلینینگ» که خانه را تخصصی تمیز میکنند
و هزینهای حدود یکسوم پول بوند را برای این کار میگیرند.
خانه را مثل خانه تازهعروسها تمیز کردیم. شیشهها، ریل پنجرهها، دستشویی و
حمام، فیلتر هود، قرنیزها، داخل چاهک ظرفشویی و دستشوییها و راهآبها، کابینتها
و کمددیواریها، خلاصه هر جایی که به عقلمان میرسید برق انداختیم. له شدیم!
میدانستیم رد مبل و صندلی و تخت هم نباید روی موکتها بماند که خوشبختانه
مسئولیت آن با آقای «کارپت کلینر» (فرششوی) بود.
ریچل برای بازدید آمد. در دلم خوشحال بودم که الان از تمیزی
خانه تعریف میکند اما بعد از بررسیهای لازم گفت. به نظرم بهخاطر اسبابکشی خسته
بودید و فرصت نکردید خونه رو خوب تمیز کنید. من شماره یه بوندکلینر رو بهتون میدم
که بیاد کار رو تموم کنه!
انگار صد کیلو بار روی دوشم گذاشته بودند! بهش گفتم: پس نکاتی که برای تمیزی کردن
مدنظرت هست رو بگو که به کارگر شرکت بگم.
ریچل گفت: درز موزاییکهای ورودی خانه، گردِ دریچه پنل کولر، دیوارهای داخل
کمددیواری که سایه لباسها افتاده، رد چسبی که به سقف زدید (برای تزیین اتاق تسنیم
چندتا بادکنک به سقف زده بودیم!) یک خراش روی دیوار که باید لکهگیری بشه و جای
زردی روغن داخل کابینت که بهاندازه یه سکه کوچک بود.
من با حالت اعتراض گفتم: اون زردی که از قبل بوده. ریچل گفت: خب چرا وقتی خونه رو
تحویل گرفتید نگفتید؟ من: فکر نمیکردم مهم باشه که گزارش بدم! ریچل: باید توی فرم
مینوشتید. حالا به پای شما حساب میشه!
موقعی که خانه را تحویل گرفتیم ریچل یک فرم به ما داد تا اگر مشکلی داخل خانه هست
بنویسیم و امضا کنیم. ما هم چندتا مشکل کوچک مثل شل بودند پیچ شیر آب و پارگی گوشه
پرده را ذکر کردیم ولی از لکهها صرفنظر کردیم.
ریچل اضافه کرد: دیوارها هم باید شسته بشه ولی چون تا حد زیادی تمیزه به نظرم
لازم نیست از شرکت بخواید کسی رو بفرسته خودتون اسفنج جادویی بگیرید و جاهایی که
لکه دار هست رو پاک کنید! من فردا دوباره برای بازدید میام.
اشک ما درآمد! به خودم گفتم کاش از اول به یه شرکت گفته بودیم برای تمیزکاری
بیاید.
در نهایت خانه طوری تمیز شد که انگار نوساز است و انگار تا به حال هیچ مستأجری
نداشته است.
وقتی کلید خانه را تحویل میدادم یاد یکی از اقواممان افتادم که هروقت کلید
آپارتمانش را از مستأجر میگرفت تا یک هفته مجبور بود طویلهای را که تحویل گرفته
بود تبدیل کند به منزل مسکونی تا آماه اجاره دادن به مستأجر بعدی شود.
حتی یک بار یک مستأجر لامپها را هم باز کرده بود و با خودش برده بود. باید یک
ریچل پیدا میشد تا محافظ منافعش باشد.
شاید من از تمیز کردن خانه قبلی حسابی خسته و اذیت شدم ولی ته دلم خوشحال بودم
امانتی را که به دستمان داده بودند طوری بازگرداندم که حقی به گردنم نماند و صاحب
مال رضایت داشت.
چون یقین دارم این آخرین تعامل ما با هم نبود و روزی خواهد آمد که کسی سختگیرتر
و دقیقتر از ریچل فرمهای ما را تیک خواهد زد.
چسبی که روی سقف جا مانده بود، اسم این چسب بلوتک است مثل خمیر میماند و به راحتی جدا میشود.
ـ عکس دوم:
رد چوبلباسی داخل کمد دیواری
ـ عکسسوم:
جای لکه روغنی که گزارش نداده بودم.