کد خبر: ۶۵۳۲
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۳
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

آلاله رازدان

در آستان جانان

سر بر زانو

قصه ظهور تو را

با چلچراغ پرتو عشقت

تا مثنوی می‌سرایم

و پرنده‌های شعرم

در حیاط جمکران

نیاز این دست را به ناز تو پیوند می‌زنند

حواسم پر می‌کشد به دوردست‌ها

به حاشیه غروب جمعه

که تب تند خورشید را فروکش می‌کند

یا صاحب‌الزمان!

در همان وقت بی‌اختیار دقیقه

همان جا که یک واژه با ردای سبز

نشانیت را از آبی خیس دریا

روی شن‌های سرد می‌گیرند

شکوه سلامی صامت

آیینه را به ظهورت بشارت می‌دهد

غرق در ذکر العجل، العجل...

فارغ از واژه‌های غریب

نگاهم را به دوردست نگاه پرنده‌ای

که لحن زیبای صدایش

شبیه باران است

گره می‌زنم

شمیم ظهورت

به مانند رنگین‌کمان است

که عشق می‌زاید از رنگی به رنگی

که لطیف است و زیبا

**************

‌دریای عشق

صدای نفس‌های مرطوب عشق

به گوش قلم می‌رسد

در این فصل شور و نوا

قلم می‌سراید از منجی عالم

از توصیف و تمجید دریای عشق

شبانگاه بی ماه شهر را

با عنایت خویش نورباران می‌کند

عرش، فرش

فرشتگان می‌سایند بال خویش را

بر ردای خضرایت

تا یابند آرامشی ژرف

در بی‌قراری وسوسه ابلیس

می‌خواهم پر بکشم

در آسمان آبی ظهورت

در نجوای محرابت

آقا جان!

در بحبوحه مرثیه غیبتت

تن خسته ژولیده‌ام

به برکت (و عجل الفرجهم)

جام سرمستی سر می‌کشد

ریحانه احمدخانی

***************

حبیب آل عشق

گنبد سبزت

نشانی، بی‌نشان آورده بود

پابه‌پا، منزل به منزل

تا به شهر اَت آمدم

دل به دست و چشم بر ره

سر به عشقت آمدم

دور تا دور حیاط جمکران

گشته‌ام دیوانه‌وار

من برای لحظه‌ای

دیدارِ رویت

مرد میدان آمدم

جان ناقابل دهم

گر در به رویم وا کنی

من به سویت جان مادر

خاطر پریشان آمدم

ای حبیب آل عشق

دست من خالی‌ست

پایم ناتوان

جان به قربانت

گدایت را نران

من به امیدی

به محفل آمدم

فرحناز توفیقی اصل

********************

چشم من‌

چشم‌هایت را به من بده

چشم من باش

نابینای زمانم

و

پاگیر زمین؛

چشمان منتظر مرا

تنها

تو یارای دید داری

چشمانی از حدقه در آمده

در گیر‌ودار بحران زمان و زمین

ای امام همام!

ای منتظر! به فتح «ظ»

من همچنان منتظر توام،

چشم دوخته؛ به راه آمدنت

تا از در در آیی؛

با موکب عدل...

زینب باباجانی گرجی

*************************

صحن سبز

راه می‌سپارم در امتداد نور

نشانی جمعه را

با دلی بی‌قرار

چشمی به انتظار

از ستار‌ه‌ها می‌گیرم

به انعکاس یک پرتو

به پای عشق، آن دورها

شوق انتظار سایه می‌گستراند

دل باور دارد

به شکفتن ستاره از دل تیره خاک

در طلوع جمعه

بی هیچ وهمی!

دو رکعت نماز تحیت

قامت به قیام سبزت

با داوودی‌های سپید

دل راهی جمکران می‌شود

روی گنبد سبز

گنجشک دل

مبتلا به دلتنگی‌ست

دخیل می‌بندد

ورق‌ورق

آرزوهایش را

رأس ساعت گلدسته

نرم‌نرمک نفس می‌گیرد

به شوق ظهورت آقا جان!

منصوره مهجور

******************

شوق وصال

آقا ظهور کن به عدم مبتلا شدیم

در شاه راه سبز

ما کج قدم زدیم

آلوده با گناه

عمری رقم زدیم

دل در مسیر نوکریت دست بسته است

آقای سبزپوش

دست مرا بگیر

با واژه ظهور، چشمان منتظر

نمناک می‌شود

تنگ غروب جمعه دلم روضه‌خوان شده

هرجای این جهان

در گوشه و کنار

دست ضعیف منتظر دست ناجی‌ات

ما را مدد کنی

با نور و پاکی‌ات

از غربت بقیع

تا صحن جمکران

عطر حضور اوست

تا آخرالزمان

ما در شعاع نور

یک عهد بسته‌ایم

آقا ظهور کن

ما دل‌شکسته‌ایم

نگار احمدخانی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: