پروفسور حسابی تکه نخی را آماده کرد و به دست پسرش ایرج داد و گفت: بیا و دور سرم را با این تکه نخ اندازه بگیر. خوب دقت کن، بعد از اندازهگیری نخ را گره بزن تا اندازه به هم نخورد و گم نشود.
بعد نزد پسرعمویت که قصد دارد قطعه یدکی وسیلهای را از ایتالیا سفارش دهد برو و این تکه نخ را به او بده. بگو فقط قبل از سفارش از آن کشور با همین نخ دور سر مهندسان ایتالیایی را اندازه بگیرد، اگر سر آنها از سر من و دیگر متخصصین و استادان ایرانی بزرگتر بود در آن صورت میتوان سفارش ساخت قطعه را به آن از ما بهتران بدهد.
...