زهرا کیایی
«برویم تا ببینیم به کجا میرسیم!» این جمله را تا به حال از چه کسانی شنیدهاید؟ یا شاید هم خودتان آن را به کار بردهاید! آیا تاکنون اینگونه سفر کردهاید که بدون مشخص کردن مقصدتان تصمیم بگیرید سفری را آغاز کنید تا ببینید به کجا میرسید؟ یا کسی را اینگونه سراغ دارید؟ شاید به چنین سبکی از مسافرت بخندید! اما عجیب آنکه همین سبک خندهآور، شیوه بسیاری از ما مردم در تصمیمات بسیار مهم زندگی و مراحل گوناگون آن است! و همین امر سبب میشود هربار به توصیه فرد یا گروهی مدعی، راهی را تا نیمه طی کنیم و بعد بفهمیم اشتباه کردیم و سپس ما بمانیم با انبوه خسارتهای فردی و اجتماعی!
هدف یا مقصود کجاست؟
این نخستین قدم و اصلیترین ابزاری است که در سادهترین تصمیمات باید در نظر داشت. شما هر زمان که از خانه خارج میشوید به دنبال مقصدی روانه هستید؛ یا آن زمان که سفری را تدارک میبینید، نخست مقصد سفر را مشخص میکنید و آنگاه به ملزومات و ابزارهای متناسب با آن مقصد میپردازید. بدون شک سفری زیارتی ابزاری متفاوت با سفری تفریحی دارد و همینگونه است سفر به مقصدی سردسیر یا گرمسیر! اما چگونه است که در چنین اهداف سادهای ابتدا تصمیم میگیریم که مقصد کجاست اما در تصمیمات سرنوشتساز زندگی شخصی و اجتماعی چنین نمیکنیم! آیا پیش از آغاز زندگی مشترک، زوجین به طور مشخص با یکدیگر پیرامون هدف نهایی که از شکل دادن به یک خانواده دارند سخن میگویند؟ یا در زمان بچهداری زوجین با هم هماهنگ میکنند که قرار است کودک خود را به سوی کدام مقصود هدایت کنند؟ تاکنون چندبار از خود پرسیدهایم که هدف ما از زندگی شخصی خودمان چیست؟ خانواده چه هدف و مقصودی دارد؟ و جامعه به کدام سو حرکت میکند؟ آمارها گویای آن است که بیش از 80 درصد مردم به شکلی جدی و عمیق به این اصلیترین سؤال فکر نمیکنند و مصداق «هرچه آید خوش آید» هستند و معنای آن این است که «باری به هرجهت»! اما پیامدهای آن چیست؟!