یاسمین رضوی
تاریخ اسلام با هجرت شروع شده است و مهاجرت از جایی که دین انسان در خطر است، ضرورت محسوب میشود. در عصر معاصر که بهواسطه حضور خطوط ارتباطی و شبکههای مجازی، روابط انسانی، از هر مکانی قابل دستیابی است، مهاجرت هم شکل جدیدی به خود گرفته است. با این حال مفهوم «خانه» جایی است که به دنیا آمدیم و در آن بزرگ شدیم، جایی که خاطراتمان را در آن ساختهایم و همهچیزش برایمان آشناست. دور شدن از چنین مکانی که ریشههای ما را در خودش جای داده، گاهی سخت و طاقتفرساست. اما به دلایل مختلف، گاه مجبور میشویم که خانه را رها کنیم و برویم. دختر و پسر جوانی که در دانشگاه شهر دیگری قبول میشوند. کسی که بهواسطه ازدواج راهی خانه ای جدید و شهر تازه شده، تا زندگیاش را بسازد. مردی که برای شغلش لازم است مدتها در جایی بهجز خانه فعالیت کند، همه با غم غربت دستبهگریبانند. البته مهاجرت از یک شهر به شهری دیگر در مرزهای وطن به مراتب قابل تحملتر از مهاجرت به خارج از کشور است، اما سختیهای خودش را هم دارد که ما در این نوشتار میخواهیم به آن بپردازیم. منظور از مهاجرت در این مطلب، مهاجرت های درون کشور است.
غم غربت
غم غربت الزاما زمانی به سراغ آدم نمیآید که خانه و زندگیاش را به دوش کشیده و برده آن سر دنیا یا در شهری دیگر، حتی زمانی که یک اردوی کوتاه یا سفر چند روزه هم میرویم، ممکن است دچار غم غربت شویم. این هم میتواند این غم به دلیل دور شدن از تمام چیزهایی است که میشناسیم و به ما احساس امنیت و آرامش میدهند؛ خانواده اولین و مهمترین نکته ای است که دوری از آن باعث ایجاد غم غربت میشود. کسانی هستند که با شرکت کردن در یک مهمانی چندساعته هم دچار تشویش و پریشانی میشوند، هرچه سنوسال افراد کمتر باشد، معمولا، زمانهای کوتاه دوری هم میتواند آنها را دچار غم غربت کند.
غم غربت
غم غربت یکشبه میآید، اما یکشبه از بین نمیرود. تصور کنید که بهواسطه ازدواج، به شهری جدید مهاجرت کردهاید. خانوادهتان کیلومترها دورتر زندگی میکنند، سیستم حمایتیای که همیشه از آن برخوردار بودید، کنارتان نیست. خیابانها جدیدند و آدمها و لهجهشان را نمیشناسید و مسائلی دیگر که بهمرور زمان کمرنگ میشود اما برای بعضیها ممکن است طولانی شده و یا هرگز بهطور کامل حل نشود. برای رهایی از غم غربت و کنار آمدن با آن لازم است که خودمان هم کارهایی را انجام دهیم؛
شهر زیباست
به هر شهری که مهاجرت کنید، مطمئن باشید که زیباییها خودش را دارد. مکانهایی هیجانانگیز که میتوانید آنها را کشف کنید. لیستی از مکانهای جذاب و دیدنی شهر تهیه کنید. درباره ی تاریخچه جایی که بهتازگی در آن قدم گذاشتهاید، بخوانید و بدانید. اگر از همان روز اول خودتان را غریب و تنها ببینید و بخزید درون خودتان و خانه را رها نکنید، کارتان سخت میشود. از خانه بیرون بزنید و در قدم اول، به کشف مکانهای دیدنی شهر اقدام کنید. خوب است که ابتدا با مکان های دیدنی، خیابان ها و کوچهپسکوچههای شهر ارتباط برقرار کنید. مکان که آشنا شود، بهتر میتوانید خودتان را با شرایط هماهنگ کنید.
کشف فرهنگ
حتی اگر صد کیلومتر از محل زندگیتان دور شوید، میبینید که لهجه و فرهنگ و نوع زندگی مردم، متفاوت میشود. باید صبور باشید و بهجای موضع گرفتن جلوی هر چیز ناآشنایی که به نظرتان غریب است، به شناختن و کنار آمدن با آن دست بزنید. غذاهای محلی را امتحان کنید. سعی کنید زبان یا لهجه مردم شهر را بفهمید. از جمعیت و اجتماع خودتان را کنار نکشید. در واقع هر چیزی که به شما بیشتر غم غربت میدهد، لازم است که با همان بیشتر روبرو شوید تا برایتان آشنا شود. بازارها مکان خوبی برای شناخت هستند. به بازارهای سنتی شهر بروید و حسابی در آن گشت زده و مردم و نوع معاشرتشان را ببینید.
خانه امن
چیزی که میتواند غم غربت را تا حد زیادی التیام ببخشد، درست کردن یک خانه امن و چیدن وسایلی است که به آنها انس دارید. آدم با دیدن و سروکار داشتن با چیزهایی که به آنها عادت دارد، احساس امنیت میکند. بخشی از غم غربت ناشی از حذف چیزهایی است که به آنها عادت داشتهایم. پس داشتن یک قاب عکس الهام بخش، کتابهای مورد علاقه، سرگرمیخاصی که در مواقع فراغت، خودتان را با آن سرگرم میکردید و یا استفاده از رایجههای آشنا در خانه، میتواند به شما تا حد زیادی کمک کند.
محل کار
تمام کسانی که مهاجرت میکنند قرار نیست تا ابد در خانهشان بمانند و غصه بخورند، بیشتر این افراد مجبورند از همان روزهای اول، سر کارشان حاضر شوند و زندگی حرفهایشان را در مکانی جدید شروع کنند. حتی بسیاری از ما در شهر خودمان هم ممکن است محل کارمان را عوض کنیم و در مکان جدید احساس غربت داشته باشیم. برای اینکه محل کارتان، به اضطراب و عدم امنیت دامن نزده و تمرکز کار کردن را ازتان نگیرد، خوب است که از نشانههای آشنا در محل کار جدید استفاده کنید. مثلا میتوانید گلدان، لیوان، قاب عکس یا کتاب مورد علاقهتان را با خودتان ببرید و روی میزتان قرار دهید. گاهی بعضی قدمهای کوچک، میتواند معجزه آسا حالتان را خوب کند. در محل کارتان لازم است که مبادلات اجتماعی داشته باشید. خوب نیست که خودتان را کنار بکشید و با اخمهای در هم فرو رفته، بقیه را مقصر یا متهم جلوه دهید. کسی مسئول زندگی ما نیست. مهاجرت چیزی است که خودمان انتخاب کردهایم. همه مردم، بندههای خدا هستند. اگر با این دید با افراد روبرو شوید، کمتر دچار غم غربت خواهید شد و ارتباطات اجتماعیتان را ادامه میدهید.
کلاسهای خانگی
اگر خانه دارید و به مکانی جدید مهاجرت کرده اید، میتوانید درون خانهتان کلاسهای خانگی برگزار کنید. البته برای انجام این کار باید جانب احتیاط را هم کمی نگه دارید. خاصه در موقعیتی که بیماری کرونا، شرایط معاشرت را محدود کرده است. با این حال میتوانید کلاس آشپزی، قرآنخوانیهای دستهجمعی، روضه خانگی و هر برنامهای که باعث معاشرت با اهالی میشود را در خانه برگزار کنید.
در زندگی آشنایان غرق نشوید
افرادی که مهاجرت میکنند برای رهایی از غم غربت، معمولا از شبکههای اجتماعی و موبایل و تماس تصویری فاصله نمیگیرند. خودشان را در زندگی آدمهای آشنایی که تا پیش از این جزئی از زندگیاش بودند، غرق میکند. روزی چند بار با والدینش تماس تصویری برقرار میکند، عکس دوستانش را هزار بار تماشا کرده و بیش از افرادی که در خانه خودشان هستند، از روابط آنها خبر دارد. این رفتار هم نوعی مکانیسم دفاعی برای پیشگیری از غم غربت است. موبایلتان را کنار بگذارید. کسی قرار نیست شما را مجبور کند که تماما از زادگاهتان فاصله بگیرید و همهچیزتان را رها کنید. شما تا ابد یک شیرازی، تهرانی، ترک، اصفهانی، خوزستانی، بلوچ یا هر آنچه که هستید، میمانید. فرهنگتان را حفظ کنید، اما خودتان را در زندگی بقیه غرق نکنید. هرچه از شبکههای اجتماعی فاصله بگیرید، بهتر میتوانید با مکان جدید کنار بیاید.
فراموش نکنید
بالأخره شما در وطن و شهرتان فعالیتهای روزانهای داشته اید، مثلا هر روز ورش میکردید یا عضو کتابخانه بودید، به کلاس آشپزی میرفتید یا هر کاری که بخشی از زندگیتان بوده است. لازم است که در مکان جدید که خانه دوم شماست، از فعالیتهای روزانهتان دست نکشید. به ادامه آنها بپردازید.
جایی که نقص نداشت
آدمها همیشه گذشته را بینقص میبینند. کافی است به نوستالژیهایی که افراد دارند نگاه بیندازید و ببینید که سختیهای گذشته هم در نظرشان شیرین میآید. گاهی این اتفاق برای مهاجرین هم میافتد. کسی که گرفتار غم غربت است، احساس میکند هرآنچه که در شهر خودش داشته بینقص بوده و الان در یک زندان پر از مشکل گرفتار شده است. واقعبینی را از دست میدهد و مدام در حال مقایسه نابخردانه است.
زهرا، دختری که بهواسطهای ازدواج به شهر دیگری رفته است، میگوید: همشهریهای من خیلی آرام برخورد میکنند، اصلا شما دلت میخواهد توی شهر راه بروی و با مردم معاشرت کنید اما اینجا مردم همه به خودشان مشغولند، کسی کاری به کاری شما ندارد، بداخلاقند و برخوردشان با غریبهها خوب نیست.
زهرا فراموش کرده که توی شهر خودش چند بار هنگام رانندگی، عصبانی شده و همشهریهایش را متهم به بدرانندگی کردن و برخورد بد کرده است. دلش میخواهد برای آرامش گرفتن گذشته و شهرش را بینقص جلو دهد. مراقب باشید که در این دام نیفتید.