فائقه بزاز
«من نعش آن بزرگوار را بر سرِ دار همچون پرچمي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانهایم.» جلال آل احمد با آن کلام خالص و نابش چه درست درباره بر دار شدن شیخفضلالله نوری گفته است. عین ماجرا همین بود. قرار بود نظام سلطنت و پادشاهی فشل قاجار پایان یابد و دولتی مردمی بر پایه مشروطه مشروعه شکل گیرد اما در امتداد رسیدن به مقصد نهایی دستخوش انحراف شد. شیخفضلالله نوری هم از مشروطه منحرف زاویه گرفت و به قول خودش؛ مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد، نمیخواست.
حتی پس از فتح تهران که مشروطهخواهان به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادي
محمدعلي شاه را سرنگون کردند با هدایت عناصر نفوذی بیگانه منزل شيخ فضلالله نوري را
محاصره کردند. يک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ايشان خواست که به سفارت روسيه
پناهنده شوند. اما شيخ روی در هم کشید و مخالفت کرد. آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر
نميشويد بياييد لااقل پرچم را بالاي در خانه نصب نماييد باز هم شيخفضلالله جواب
داد که «اسلام زير بيرق کفر نميرود» و فرمود: «آيا رواست که من پس از هفتاد سال که
محاسنم را براي اسلام سفيد کردهام حالا بيايم بروم زير بيرق کفر؟»
آن وقت پیکر شیخ با همان ردای روحانی روی دار به اهتزاز
درآمد و نماد مقاومت و پاسخ منفی به سرسپردگی به بیگانه شد.
اقدام شیخفضلالله علیه ترویج یک دیکتاتوری قومی به نام روشنفکری که نحلهای غربزده به شمار میآمد بهعنوان یکی از فرازهای بلند تاریخ معاصر به شمار میرود. اینکه آینه عبرتی فرارویمان شود و در روزهای پرغبار این روزهایمان نان وطن را به خوشرقصی بیگانه نفروشیم و در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، ورزشی زیر پرچم بیگانه مانور ضد وطن ندهیم.
رویدادها در دل تاریخ ثبت می شوند اما دامنه ای تکرار پذیر دارند. در هر عصر و زمانه ای با چهره ای متفاوت اما با باطنی مشترک به دنیا رخ مینمایانند. اما آنچه بهجا میماند نام نیک است.