کد خبر: ۶۲۸
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۱
پپ
صفحه نخست » نمای نزدیک


فائقه بزاز

صدای کبوتر ها من را به یاد روزهای نه چندان می اندازد. آخر های بهار که کم کم هوا رو به گرمی می گذارد و دلت می خواهد در یک روز تعطیل دامنه کش و قوس هایت را بیشتر کنی، بغبغوی کبوترهای پشت پنجره مثل یک تلنگر شیرین تو را به وادی روزهای بلند تابستان دعوت می کند.

این که یک عصر تابستان باشد، باغچه ای آب دهین، روی زمین داغ ایوان فرشی بیندازیم و با آخرین رمق های خورشید خداحافظی کنیم.

این که بوی خاک و اب و برگ های انگور چسبیده به دیوار شامه ات را نوازش دهند و طعم گس دانه های غوره را مزه مزه کنی. صدای خنده همسایه ها را بشنویم و دلگرم باشیم که مردم هنوز هم با صدای بلند به سختی های زندگی می خندند. این که پدر خسته و خیس از عرق از راه برسد و هندوانه های درشت سبز رنگ را قل بدهد داخل حوض و تراوش قطره های نقره ای آب صورتت را قلقلک دهد و بی قرایت برای قاچ کردنش مادر راکلافه کند.

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: