کد خبر: ۶۲۰۷
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۸
پپ
صفحه نخست » ایوان هنر

سهیل صفاری

فیلم «شریر» (unholy)، محصول 2021 ساخته کارگردان یونانی‌تبار اِوان اسپیلوتوپولوس، یکی از تازه‌ترین محصولات شاخص هالیوود در ژانر «وحشت» است. فیلمی به‌شدت تأثیرگذار و هوشمندانه در ساختار که در خدمت یک هدف بسیار «شریرانه» قرار گرفته است.

فیلم با اعدام یک زن متهم به جادوگری طی یک مناسک آیینی در سال 1845 در دهکده کوچک «بَنفیلد» ماساچوست آغاز می‌شود. بعد از سوزاندن جسد این زن، خاکسترش را در یک عروسک می‌ریزند و دور عروسک را با زنجیری می‌بندند تا روح شریر زن نتواند آزاد شود. عروسک زیر همان درختی که اعدام انجام گرفته دفن می‌شود. سپس فیلم به زمان حال می‌آید که یک خبرنگار بدنام به نام گری‌فِن، با سابقه جعل داستان در گزارش نویسی، برای پیگیری یک داستان بی اهمیت درباره‌ قطع عضو دام‌های اهالی محل، به بنفیلد می‌رود و به‌طور اتفاقی، پای همان درخت، آن عروسک را پیدا می‌کند و برای اینکه داستان دیگری جعل کند، عروسک را می‌شکند، غافل از این که با این کار یک نیروی شریر بسیار قدرتمند را آزاد می‌کند. ادامه داستان فیلم ماجرای دختری به نام آلیس است که مدعی است پای همان درخت، با مریم مقدس دیدار کرده و قدرت معجزه یافته است. در طول فیلم ریشه این قدرت‌های معجزه‌وار رازگشایی می‌شود.

مسئله‌ دیدار با حضرت مریم‌سلام‌الله‌علیها، در تاریخ معاصر کلیسای کاتولیک دست‌کم در سه مورد مورد تأیید واتیکان قرار گرفته است: 1858 دختری فرانسوی به نام برنادت سوبیرو مدعی شد که در غاری بیرون از شهر لورد فرانسه با مریم مقدس دیدار کرده است.

در 1917، در روستای «فاطیما» در پرتغال سه کودک چوپان مدعی شدند که بانویی نورانی بر آنان ظهور یافته است. ادعای آنان بعد از بررسی توسط واتیکان، از سوی پاپ وقت تأیید شد و فاطیما به یکی از اماکن مقدس کلیسای کاتولیک تبدیل شد.

در 1981 شهر سجوگوری بوسنی نیز 6 شاهد مدعی دیدار و ملاقات با «بانوی مقدس» شدند.

در این میان، معروف‌ترین داستان البته داستان سه کودک چوپان در روستای «فاطیما» است که سال‌ها قبل، در اوایل دهه 70، ابراهیم حاتمی‌کیا مستندی در این مورد ساخت که از سیمای جمهوری اسلامی هم پخش شد. البته تصور اولیه حاتمی‌کیا این بود که تجلی آن بانوس مقدس»، به واسطه برخی قرائن، از جمله این که در هنگام ظهور بر سه کودک چوپان، «تسبیح» داشت، بانوی دو عالم حضرت زهراسلام‌الله‌علیها بود، لیکن بعدا مشخص شد که این برداشت، درست نبوده است.

فیلم «شریر» به نحوی بسیار دقیق و حساب شده و اصطلاحا «نقطه زن» به‌دنبال تخطئه داستان «ظهور مقدس» و البته نمونه‌های معروف آن در تاریخ معاصر مسیحیت است.

آلیس، دختر 18 ساله‌‌ای که دچار ناشنوایی مادرزاد است، بعد از فوت پدر و مادرش، نزد عموی کشیش خود در کلیسای بانوی مقدس در بنفیلد بزرگ شده است. او زمانی که با معجزه دیدار «بانو» زبان باز می‌کند، به گری فن می‌گوید که تمام عمرش به مریم مقدس باور داشته و به درگاه او دعا و در واقع خود را وقف «بانو» کرده بود. یکی از پیام‌های ناخودآگاه فیلم همین است که وقتی دختری پاک و بی‌گناه که تمام عمر در کلیسا و فضای عبادی رشد کرده، چنین آلت دست ارواح شریر قرار می‌گیرد و بازیچه شیطان می‌شود، پس اصولا باید به هر نوع کرامت و معجزه و یا اصولا هر نوع الهام الهی باید شک کرد.

اما مقصد و غایت اصلی فیلم، قائل شدن قدرت «معجزه» برای شیطان و اصالت‌بخشی به آن است. آلیس، دختر کر و لال مادرزاد، توسط یک روح ماورایی که آلیس او را مریم مقدس می‌پندارد و در واقع یک روح شیطانی است، شفا می‌یابد و نه تنها قادر به سخت گفتن می‌شود، که با آوایی چون آوای فرشتگان در کلیسا آواز می‌خواند و همگان را متأثر می‌سازد. او حتی با مسح سینه‌ عموی کشیش خود، قلب او را که در آستانه‌ بازایستادن است، احیاء و توده‌های سرطانی ریه او را کامل پاک می‌کند. اما یکی از معجزات آلیس، شفا دادن یک پسر فلج مادرزاد است! کسی که اندکی با سرگذشت زندگی و معجزات حضرت عیسی‌علیه‌السلام و کتاب عهد جدید آشنا باشد می‌داند که هم شفای کر و لال در دکاپولیس و هم شفای فلج در کفرناحوم از معجزات معروف عیسی مسیح‌علیه‌السلام است. به‌علاوه، گری فن در یکی از کابوس‌های واقع‌نمای خود، موجودیت حقیقی روح شیطانی را می‌بیند که روی آب راه می‌رود و به سمت او حمله‌ور می‌شود. این هم باز ارجاعی خبیثانه به معجزه‌ی معروف دیگر عیسی، یعنی راه رفتن روی آب است.

روح شیطانی که در تجسم حضرت مریم‌سلام‌الله‌علیها بر آلیس ظاهر می‌شود، همان زن اعدامی سال 1845 است که در اواخر فیلم درمی‌یابیم که نام او «مریم اِلنور» بوده است. طبق کتابچه‌ای که پدر هیگن (عموی آلیس) در لای جرز دیوار کلیسا می‌یابد (دستنویس اسقف منطقه در سال 1845)، مریم النور معروف به «عروس شیطان» بوده است. حتی نام و نام خانوادگی این زن شریر و بدکار که خادم شیطان بوده، بسیار با دقت و نمادین انتخاب شده است. «النور»(Eleanor) برگرفته از لغتی یونانی به معنای «نورانی» و «درخشان» است که خود از واژه‌ی عربی «النور» مشتق شده است. یعنی نام او «مریم نورانی» بوده است! این بازی زیرپوستی با واژه «نور»، اشاره به نام لاتین ابلیس در فرهنگ مسیحی یعنی «لوسیفر» دارد که به معنای «دارنده‌ی نور» است، چراکه لوسیفر را نام دیگر ستاره صبح (زهره) می‌دانند. نویسنده و کارگردان احتمالا کابالیست فیلم رندانه کدهایی در فیلم می‌گذارد که به مخاطب خاص یادآوری کند که قهرمان واقعی فیلم شرورانه او کیست.

مریم النور، که در زمان اعدام صورتکی گداخته شبیه چهره حضرت مریم بر چهره‌اش کوبیده شده، به نمایندگی از شیطان معجزاتی انجام می‌دهد که سه اصل آزمون واتیکان برای تأیید معجزه را که در قرن هجدهم توسط پاپ بندیکت چهاردهم وضع شد، در بر دارد:

بیماری لاعلاج را شفا می‌دهد.

درمان او آنی و فوری است.

درمان او کامل است.

و این شاید نخستین بار در تاریخ ژانر ترسناک در هالیوود باشد که این چنین صریح و عیان، معجزات «اصیل» به شیطان و اولیاء او نسبت داده می‌شود که این اندازه نافذ و قدرتمند است که نماینده‌ کاربلد و کارآزموده واتیکان، یعنی پدر مان سینیور دلگارد را هم فریب می‌دهد. این که تازه یکی از اولیای شیطان (و نه خود او) حائز چنین قدرتی باشد که این چنین مستقیم در عالم مادی تصرف کند و «معجزه» صورت دهد، یقینا از تفکرات سیاه کابالایی (از نوع حسیدی) سرچشمه می‌گیرد. در تفکر کابالای حسیدی، با «جادو» می‌توان، نعوذ بالله، بر اراده‌ی الهی سایه افکند و کابالیست‌های حسیدی برای برخی از خاخام‌های مورد تقدیس خود چنین قدرتی قائل بودند! کابالیست‌ها که خود مهم‌ترین متهم انحراف و تحریف کتاب‌های مقدس یهودیت و مسیحی محسوب می‌شوند، اعتقاد دارند که «شر هم بخشی از وجود خداوند است» و در تفکر کافرانه و گمراه‌کننده‌ خود، شیطان را(نعوذ باالله) تجسم همان بخش شرور الهی می‌دانند و تقدیسش می‌کنند. این پیامی است از زبان یکی از اهالی بنفیلد، که در حال جمع کردن وسایل خود و فرار از شهر است، به رخ کشیده می‌شود. به این بخش مهم که در واقع یکی از القائات اصلی این فیلم «شریر» است، توجه کنید:

«از وقوع معجزه‌ها خوشحال نیستم. وقتی خدا سر در کار خودش داره، یعنی اون بالا است(در آسمان) خوبه. وقتی خدا میاد این پایین، اتفاق‌های بدی میفته. سیلاب‌ها، حمله ملخ‌ها و... خدای عهد عتیق خشمگین و عصبانیه. اگه چیزی عصبانیش کنه چی؟»

و این اظهارات کفرآمیز و شیطانی، دقیقا در ادامه فیلم محقق می‌شود!

حتی روح شیطانی مریم النور، در قالب زنی در اتاقک اعتراف کلیسای پدر هیگن ظهور می‌یابد و خطاب به کشیش، اظهاراتی طاغیانه و گردن‌کشانه علیه خداوند و مؤمنان به خداوند به زبان می‌آورد و از زبان ابلیس می‌گوید:

«نام خدا را مصادره کردم. طمع‌کار شدم، افکار ناپاک داشتم. زندگی‌ها را نابود کردم. ارواح بسیاری را به تباهی کشاندم.»

او می‌افزاید:

«من شما را شفا دادم و به‌جای ایمان آوردن، با تردید به من تلافی کردید.»

او سپس با تمسخر به پدر هیگن می‌گوید:

«شیطان به من قدرت داد تا «معجزه» کنم. به درگاه مریم مقدس دعا کن تا تو را نجات دهد، تا ببینیم چه کسی قوی‌تر است.»

و پدر هیگن که در برابر اراده شیطان مغلوب و مسلوب‌الاختیار تصویر می‌شود، به فرمان او خود را از سقف کلیسایش دار می‌زند. این اندازه قدرت و نیروی «قاهره» برای شیطان و تجسمات او قائل شدن، حتی در هالیوود که ید طولایی در به سخره گرفتن مسیحیت و سایر ادیان الهی دارد، کم‌سابقه است.

در جای دیگری، از زبان اسقف بخش می‌شنویم:

«جهان را تباهی، قحطی، جنگ، کشتار و ویرانی گرفته و شیطان در حال پیروز شدن است و تنها «ایمان» جلوی او را می‌گیرد.»

از قضاء، کل طراحی فیلم «شریر» مخدوش کردن همین مفهوم «ایمان» به قدرت الهی است.

همه مسئله فیلم در دوگانه‌ «ایمان» و «تردید» خلاصه می‌شود. مردمی عمیقا مذهبی با سابقه‌ای طولانی در تقابل با شیطان (مردم شهر کوچک بنفیلد) که مسیحیانی با ایمان هستند، نمی‌خواهند در ایمان خود به معجزه‌ مریم مقدس شک کنند، اما فیلمساز ثابت می‌کند که «اشتباه» می‌کنند و گول می‌خورند، چراکه به‌زعم کارگردان یونانی‌تبار، شیطان هم قدرت قاهره دارد و هم «معجزات» اصیل ارائه می‌کند! فیلم در نهایت خباثت و با آگاهی تام، بذر «تردید» می‌کارد و ایمان را هدف می‌گیرد. اینجا است که معنای انگیزه‌ اولیه گری‌فن در آن شهر کوچک، یعنی نقص عضو «گاوها» روشن می‌شود و در واقع فیلم‌ساز مردم بنفیلد را به «گاو» تشبه می‌کند!

گرچه اسپیلتوپولوس کلیت کار خود را در لایه‌ و لعابی از «دلسوزی» برای ایمان می‌پیچد و منافقانه قصد دارد خود را دلسوز مسیحیت و مردمان باورمند به آن نشان دهد و حتی فیلم با کلامی از انجیل «متی» در نفی پیامبران دروغین و کذابان پایان می‌یابد، لیکن این صرفا یک تاکتیک هوشمندانه برای جذب و ایجاد همدلی در مخاطب مسیحی است، وگرنه حرف اصلی را پدر هیگن از زبان مارتین لوتر می‌زند:

«هرجا خداوند کلیسایی بنا کند، شیطان نمازخانه‌ای در جوار آن می‌زند. هرجا خدا هست، «شریر» پشت اوست.»

و از قضا، درست زمانی که آلیس، ظاهرا به طرفیت از «بانوی مقدس»، قلب در حال مرگ پدر هیگن را شفا می‌دهد، او پشت سر آلیس دست شیطان را می‌بیند. مارتین لوتر که پدر هیگن از او نقل قول می‌کند، همان کشیشی است که با بنا نهادن جنبش پروتستانتیسم، کار کلیسای کاتولیک را ساخت و آن را به موجودیتی تشریفاتی بدل کرد که تقریبا از حیات اجتماعی غربی‌ها در قرن بیستم حذف کرد و آیین‌ها و تشریفات کهن مسیحی را به شهرهای کوچک و روستاهای دورافتاده تبعید کرد.

حال اسپتوپولوس، به طرفیت از یک جریان مشکوک که ظاهرا در هالیوود دست برتر را دارد، در فیلم خود به سراغ مردمان باورمند و هنوز «مؤمن» شهرهای کوچک آمریکا می‌رود تا با زیر سؤال بردن مفهوم «معجزه» الهی و نسبت دادن قدرتی مهارنشدنی به شیطان در انجام معجزه، بذر تردید در دل‌های ایشان بکارد و زیرآب یکی از مقدس‌ترین ماجراهای تاریخ کلیسای کاتولیک را، یعنی معجزه ظهور «بانوی مقدس» در دهکده «فاطیما» پرتغال بزند.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: