من فقط مراقبم
یاسمین رضوی
در هر برهه از زندگیتان ممکن است تحت نفوذ و کنترل یک شخصیت کنترلگر قرار گرفته باشید. افرادی که به اسم عشق یا محافظت، تمام رفتارها و برنامههای شما را زیر نظر دارند و کنترل میکنند. اگر خلاف خواسته یا پیشبینی آنها بخواهید رفتار کنید، به هم میریزند و رابطه را به تنش میکشانند. آنها میتوانند دوست، والد، همسر یا رئیستان باشند. در هر حال شخصیتهای کنترلگر آسیبهای بدی به اطرافیان و حتی خودشان میرسانند. اما گاه نه خودشان متوجه میشوند که رفتارهایشان از چه چیزی نشأت میگیرد و نه اطرافیان از تحت سلطه یک کنترلگر بودن، آگاهند. آنها ـ هر دو طرف ـ آسیب میبینند و آزرده میشوند اما همهچیز را ذیل: دوستی، عشق، تربیت و ریاست تعریف میکنند. ما در این نوشتار میخواهیم ویژگیهای اشخاص کنترلگر را برشماریم تا هم خودمان و هم روابطمان را بتوانیم بازبینی کنیم. با ما همراه باشید.
کنترلگرهای ایرادگیر
افراد کنترلگر اهل بهانهگیری هستند. گویا که هرگز رضایتخاطر نصیبشان نمیشود. هر کاری که بکنید، آنها شاکی و ناراضی و ایرادگیرند. این رفتار در والدین بسیار دیده میشود. خاصه آنهایی که نهتنها کنترلگرا که کمالگرا هم هستند. فرزندان این خانوادهها هرطور که باشند مورد انتقادند و هر راهی که بروند بهشان ایراد میگیرند و گویا همیشه راهی درستتر و کاری بهتر وجود داشته که به ذهن این افراد نرسیده است.
افراد کنترلگر، ایرادگیرند تا اعتماد به نفس طرف مقابل را کاهش دهند و به آنها بقبولانند که بهتنهایی از پس تصمیمات و زندگی شان بر نمیآیند و وجود دخالتهای مدامشان را در زندگی طرف مقابل توجیه کنند و تحت کنترل خودشان درآورند. اگر آدم ایرادگیری هستید و همه شما را به این خصوصیت میشناسند، خوب است که بار دیگر رفتارتان را از زاویهای جدید ببینید.
من، تمام زندگی تو هستم
شخصیت کنترلگر، تحمل ارتباطهای دیگر فرد تحت کنترلش را ندارد. مثلا اگر مادر است، نمیتواند ببینید که فرزندش با دوستانش ارتباط نزدیکی دارد. حتی ممکن است در ازدواج فرزندش هم دچار مشکل شود. اگر همسر است، سعی میکند که شخص تحت کنترل، با دوستان صمیمیاش قطع رابطه کند یا کارش را رها کند. هر چیزی که به شما قدرت بدهد و یا شما را از سلطه کنترل آنها کمی دور کند، باعث بههمریختگی و دستبهکار شدن فرد کنترلگر میشود.
سر بریدن با پنبه
همیشه هم کنترلگرها از ابزار خشم و تشنج استفاده نمیکنند. گاهی شما را در حصار محبت، توجه و مراقبت مداوم گیر میاندازند. آنقدر محبت میکنند تا در شخصیترین بخشهای زندگیتان دخیل شوند و تمام زندگیتان را تحت کنترل درآورند. اینکه دوست جدیدتان مثل یک راننده مدام در اختیارتان هست تا شما را ببرد و برساند و برگرداند، باید کمی هوشیارتان کند، شاید او میخواهد رفتوآمدهایتان را کنترل کند.
شک دارم
کنترلگرها کاری میکنند که به خودتان شک کنید. به آنچه فهمیدهاید و مطمئنید شک کنید. به تصمیمهایتان شک کنید. شما به خودتان میگویید: من مطمئنم که از این رفتارش ناراحتم و آسیب میبینم. اما آنها تلقین میکنند که: «تو زیادی حساس و زودرنجی» و بهخاطر همان علاقهای که قبلا آن را ایجاد کردهاند، شما مدام به خودتان شک میکنید که نکند من حساسم و یا درست متوجه نشدهام.
عدم تعادل در رفتار
کنترلگرها تعادلی در رفتارشان ندارند. یک روز با جملات محبتآمیز و هدیههای بیمناسبت شگفتزدهتان میکنند و روزی دیگر با خشم و عصبانیت یا کممحلی، به فکر فرو میبرندتان که مگر من چه کاری کردم؟ مسئله این است که شما کار خاصی نکردهاید، عدم تعادل رفتاری، از ویژگیهای رفتاری کنترلگرهاست.
تو گناهکاری
به هر حال این فرد کنترلگر است. چه بداند و چه نداند سعی میکند کاری را بکند و به روشهایی متوسل شود تا شما را تحت کنترل خودش درآورد. این کار میتواند وارد کردن عذاب وجدان و احساس گناه به شما باشد. ممکن است کاری کند که گمان کنید چقدر خشن و بدجنس یا بیاحساس هستید. با این کار و ایجاد عذابوجدان و احساس گناه شما را تحت کنترل خودشان نگه میدارند. کم نیستند والدینی که از این حربه استفاده میکنند. البته میشود گفت که درصد بالایی از والدین ناخودآگاه از این روش استفاده میکنند. مادر پیری را تصور کنید که با گریهوزاری و نقش مظلوم را بازی کردن، سعی دارد تا فرزندش را از همسرش دور کرده و به حیطه کنترل خودش برگرداند.
پرخاشگری
فرد کنترلگر اغلب دچار پرخاشگری است. به هر حال او هم آدم است. اما چه چیزی باعث پرخاشگریاش میشود؟ اینکه شما بخواهید راه خودتان را بروید و اجازه دخالت و یا کنترل کردن را بهش ندهید. در این صورت او میتواند به خودش و به شما آسیبهای جدی وارد کند.
دروغ میگویند
فرد کنترلگر، معمولا به دروغ متوسل میشود. آنچه برای آنها مهم است کنترل کردن است وقتی که اوضاع از کنترلشان خارج شود، ناخودآگاه به هر کاری دست میزنند و دروغ گفتن در دسترسترین کاری است که میتوانند انجام دهند.
چرا آدمها کنترلگر میشوند؟
دلایل زیادی وجود دارد که میتواند در نهایت منجر به شخصیت کنترلگر شود. از جمله احساس ناامنی. فردی که از کودکی حس امنیت نداشته و در خانوادهای متشنج و ازهمگسیخته زندگی کرده، از نظر احساسی ناامن بوده و امنیت روانی را تجربه نکرده است، مدام نگران از دست دادن است. او احتمالا در کودکی یکی از نزدیکانش را به وسیله جدایی یا مرگ از دست داده. دورههای طولانی فراغ و تنهایی را تجربه کرده و حال از ترس تجربه مجدد از دست دادن، به کنترلگری مداوم رو میآورد. این فرد میتواند دوست دبیرستان یا همسر شما باشد.
عدم اعتمادبهنفس هم یکی دیگر از این دلایل است. فرد ممکن است به دلیل نداشتن اعتمادبهنفس کافی برای حضور در جمع، دیدن شدن، مورد توجه قرار گرفتن و... را صرفا با چسبیدن به شما جبران کند. این فرد هم برای از دست ندادن جایگزین اعتمادبهنفسش که شما هستید، کنترلتان میکند.
مسئولیتهای زیاد و نابجا هم میتواند ناگهان شخصیت افراد را به سمت کنترلگری سوق دهد. زنی را تصور کنید که در جوانی همسرش را از دست داده، او هم ترس مجددا از دست دادن دارد هم به دلیل مسئولیتهای زیادی که بهتنهایی باید به دوش بکشد، چارهای جز کنترل کردن همه افراد، خاصه فرزندان و همه جوانب زندگی را به ذهنش نمیرسد. او میترسد که فرزندانش را از دست بدهد، پس مدام آنها را کنترل کرده و رفتوآمد و روابطشان را پیگیری میکند. خود را مظلوم و قربانی میبینید و از این روش نیز استفاده میکند تا فرزندان را در اختیار داشته باشد و...
در مقابل افراد کنترلگر چه کار کنیم؟
با آنها بحث و جدل نکنید. مطمئن باشید که دعوا کردن گرهی از مشکلاتتان باز نمیکند بلکه شما را به ورطه بحثهای طولانی و بیفایده میکشاند. چون آنها همیشه خود را بر حق میدانند، قدرت همدلی ندارند و سعی میکنند خودشان و بیگناهیشان را اثبات کنند.
اعتمابهنفستان را تقویت کنید. حتی بیش از آنچه که تا الان داشتهاید. چون این افراد تلاش میکنند که حدومرزهای شما را بشکنند و روی خط قرمزهایتان پا بگذارند و شما برای دفاع از حریم تان نیاز به اعتمادبهنفس زیادی دارید.
هرچه سریعتر فاصلهتان را با این افراد تنظیم کنید. اگر میبینید که در ارتباط با برخی افراد احساس حقارت و ناچیزی به تان تزریق میشود، بدانید که احتمال تحت سلطه یک فرد سلطهگر قرار گرفتهاید، بهتر است که هرچه سریعتر از این فرد فاصله بگیرید.