م. سرایی فر
قسمت اول
سرم حسابی شلوغ است. مواد اولیه دلمه کدو بادمجان یک طرف، کیک اسفناج یک طرف، بیف استروگانف و کوفته تبریزی هم یک طرف... اصلا وقت سرخاراندن ندارم. امروز قرار است قبل از ظهر ریزهکاری تهیه این غذاها را بگذارم تو گروهها. رو کم کنی منیره خانم، اول من باید عکس بگذارم تا اینقدر ادعای کدبانوگری نکند. شعلهخانم میگفت از روزی که من تو گروه اضافه شدهام، منیر خانم حسابی کم آورده... وای! رنده را کجا گذاشتم...اینجاست.
راستش من آشپزیم زیاد هم تعریفی نداشت. شما که غریبه نیستید، در حد پلوخورشت درست کردن، آن هم خورشتهای معمولی همیشگی مثل مرغ و قورمهسبزی و قیمه و اینها. یعنی هرگز از فر اجاق گازم در این مدت 14سال استفاده نکردم... پیازداغم سیاه نشود. باید طلایی شود مثل توی کتاب. لپهها فکر کنم دیگر آماده است. زیرش را خاموش کنم. میدانید، این چهارمین بار است که کوفته درست میکنم. اگر تا حالا درست کرده باشید حتما به من حق میدهید که آن چند بار قبلی، کوفتههایم وارفته باشد، احتمالا مثل دفعههای اول خود شما(!)
امروز باید به سؤالات خانمهای گروه «کدبانوگری» جواب بدهم. احتمالا درباره میزان و نسبت مواد زیاد خواهند پرسید. من خودم دو نوع ترازو خریدم برای این کار، یکی با دقت کیلوگرم و یکی با دقت گرم. در هر حال باید این بار طبق دستور کتاب جلو بروم. به دستورهای اینترنتی زیاد نمیشود اعتماد کرد. هر کدام یک چیز میگویند... این از گوشت گوساله و گوسفند و این هم از سینهمرغ. همین دیشب خریدم تا خمیرمایهام حسابی چسبناک و تازه باشد. کوفته وارفته اصلا ارزش خوردن ندارد. حق داشتند بچهها. پسرم دهان کجی کرد به غذا. دخترم گفت برایش نیمرو درست کنم. به پرویز نشان ندادم غذا را. آبروریزی میشد. همان یکبار که طبق برنامه گروه «خانمهای محله» تهچین درست کردم و شفته شد و پرویز تنها یک قاشق از غذا خورد، برایم کافی بود. آن روز پسرم غذا را حتی از دهانش خالی کرد و دخترم مرغ لابلای پلو را جدا کرد و خورد... آخ! اسفناجها دارد ته میگیرد. نباید سیاه شود. باید کاملا سبز بماند. این هم از این. حالا باید گوشتها را رشته رشته کنم برای بیف استروگانف. امیدوارم همه غذاها تا ظهر آماده شود...