فاطمه اقوامی
یکی از سختترین کارهای دنیا انتخاب کردن است... اتفاقی که بارها و بارها در زندگی هر کدام از ما رخ میدهد و ما را بر سر دوراهیها یا چندراهیهایی قرار میدهد که انتخاب هر کدام از آنها میتواند سرنوشت و زندگی ما را به طور کامل دگرگون سازد... از انتخابهای ساده مثل انتخاب یک لباس برای رفتن به مهمانی گرفته تا انتخابهای مهمتر مثل انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل و...
اما در این میان برخی از انتخابها برد و اثر بیشتری دارد و نه تنها زندگی خودمان که آینده یک جماعتی را حتی تا نسلهای بعد تحت الشعاع قرار میدهد... درست مثل انتخابی این روزها حرفش نقل هر محفلی است... انتخابی که به سرنوشت تکتک ما گره خورده و قرار است ما با یک انتخاب سخت و آگاهانه سکان هدایت ایران عزیز را به مدت 4 سال به دست فردی بسپاریم که احساس میکنیم از عهده کار به خوبی برمیآید... اینکه نام چه کسی از صندوقهای رأی روز 28 خرداد بیرون میآید مسأله بسیار مهم و حیاتی است اما مهمتر این است که ما با مشارکت درخشان و پررنگمان حماسهای دیگر را رقم بزنیم و سرانگشتان جوهری خود را در چشمان تمام بدخواهان این مرز و بوم پرافتخار فرو کنیم....
به مناسبت این روز مهم که به امید خدا به نگینی درخشان در تاریخ ما مبدل خواهد شد، میخواهیم در کنار شما کمی درباره اصل مهم مشارکت در انتخابات بخوانیم... با ما همراه باشید...
یک حق، یک وظیفه
در جوامع مردمسالار آشکارترین نوع مشارکت سیاسی، رأیدهی و مشارکت در انتخابات است. مردم حق دارند و میتوانند بهطور مؤثر و عملی افکار و عقاید خود را در زمینه امور عمومی و اجتماعی و سیاسی اعمال کنند. مردم با مشارکت در انتخابات کلیدیترین مناصب و مسئولیتها را به افرادی که برای آن جایگاه مناسب تشخیص میدهند، میسپارند. یعنی در حقیقت آینده کشور خویش را از این طریق رقم میزنند از این رو شرکت در انتخابات و مشارکت سیاسی جایگاه بسیار مهمی دارد.
میزان مشارکت سیاسی نه تنها در عرصه داخلی مهم و سرنوشتساز است بلکه در عرصه بینالمللی نیز تأثیرات غیرقابل انکاری را درپی خواهد داشت. کمیت و کیفیت این حضور بر بسیاری از اقدامات دیپلماتیک تأثیر مستقیم دارد و میتواند معادلات را به نفع یا ضرر یک نظام سیاسی رقم زند.
میزان مشارکت مردم در انتخابات، منبع مهم قدرت نظام سیاسی است که به پشتوانه آن میتواند برنامههای خویش را در عرصه بینالملل دنبال کند. در واقع انتخابات نمود و تجلی بارز مردمسالاری در حکومتهاست که هر چه میزان و گستره آن وسیعتر باشد به همان میزان کارایی مدیریت اجرایی، قانونپذیری مردم و امنیت ملی کشور افزایش خواهد یافت.
در نظام جمهوری اسلامی ایران مقبولیت مردمی در کنار مشروعیت الهی یکی از ارکان شکلدهنده نظام به شمار میرود که این مقبولیت با میزان حضور و نقشآفرینی مردم در انتخابات گره خورده است. یکی از ثمرات حضور گسترده مردم پای صندوق و در نتیجه تقویت جنبههای مقبولیت نظام این است که توان، جرأت یا بهانه دخالت در امور داخلی کشور را از بیگانگان میگیرد.
از طرف دیگر مشارکت بالا و البته آگاهانه در انتخابات باعث شکلگیری نهادهای قوی و کارآمد در کشور میشود. این مسأله در کنار تأمین امنیت که از مؤلفههای اساسی دستیابی به آن همین حضور آگاهانه است میتواند زمینههای رشد و رونق اقتصادی را برای یک جامعه فراهم کند. در نتیجه اگر هم به حق از وضع اقتصادی امروز ناراحت و دلخور هستیم راهش قهر با صندوق رأی نیست.
این موارد که به اختصار بیان شد در کنار هزاران دلیل دیگر ضرورت مشارکت در انتخابات را به وضوح روشن میسازد و یک وظیفه ملی را بر دوش ما میگذارد. به فرموده رهبر انقلاب «همه کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و به استقلال کشور معتقدند، به آینده کشور اهمیت میدهند، دلشان برای منافع ملی میسوزد باید در انتخابات شرکت کنند.»( 1/1/1392)
در کنار وظیفه ملی، همه ما به استناد آیات و روایاتی چون اطاعتپذیری از ولیامر مسلمین، قاعده نفی سبیل، قاعده انتخاب قول احسن و... یک وظیفه شرعی هم برای رفتن پای صندوقهای رأی بر گردن داریم. وظیفهای که بارها از سوی امام راحل و رهبری عزیز و دیگر علما نسبت به اجرای آن تأکید و توصیه شده است.
البته در کنار اهمیت کمیت و مشارکت بالا کیفیت رأی و اینکه چه کسی قرار است زمام امور سیاسی کشور را به دست گیرد هم از اهمیت فوقالعادهای برخوردارست چرا که سرنوشت و آینده کشور بستگی به آن وابستگی تام دارد.
چند کلام رک و بیپرده
اگر کمی تأمل کنیم میبینیم قانع کردن افراد برای رأی دادن کار سختی است از این نظر که آنقدر جزو بدیهیات است، اصلا انسان نمیداند چه بگوید! مگر میشود به کسی حق داده شود برای آینده و سرنوشت خود تصمیم بگیرد اما آن را پس بزند و بیخیال از کنارش بگذرد؟! رأی دادن حق فرد و هیچ انسان عاقلی از این حق و فرصت را دو دوستی تقدیم دیگران نمیکند که جای او تصمیم بگیرند. اگر کسی ناراضی است باید خودش به میدان آمده و سعی کند وضع موجود را به سوی آنچه دلش میخواهد تغییر دهد نه آنکه پا روی پا انداخته و تصور یک معجزه آسمانی داشته باشد.
وقتی از کسانی که تصمیم گرفتهاند رأی ندهند علت را جویا میشویم برخی میگویند ما اصلا به سیاست کاری نداریم و خوشمان هم نمیآید قاطی آن شویم! این دوستان باید توجه داشته باشند شاید آنها با سیاست کاری نداشته باشند اما سیاست و امور حاکم بر جامعه تمام زندگی شما را تحتالشعاع خود دارد. دوران غارنشینی نیست که هر کس برای خودش تصمیمی بگیرد و اجرا کند اینجا یک جامعه است که نیاز به دارد یک نفر در رأس زمام امور را به دست بگیرد و آن را به جلو پیش براند.
برخی دیگر از مطرح میکنند ما رأی نمیدهیم تا حکومت خسته شود و تغییر کند! اولا باید به این عده بهخاطر چنین مبارزه سخت و نفسگیری دستمریزاد گفت! دوما به نظر میرسد حالا که بیش از چهل سال از عمر این انقلاب و نظام میگذرد و هر مرتبه مردم با حضور پر شور پای صندوقهای رأی نشان دادهاند حتی اگر معترض هم باشند، با اصل نظام مشکلی ندارند و پای آرمانهای آن ایستادهاند، وقتش رسیده این عده هم از دنیای خیال بیرون آمده و یکبار طعم خوش انتخاب سرنوشت را بچشند.
بعضیها هم میگویند از قبلیها چه خیری دیدیم که به بعدیها اعتماد کنیم. در جواب به این دوستان باید گفت اولا برخی از قبلیهایی که خیری از آنها ندیدیم، حاصل انتخاب خود ما بودهاند نه کس دیگری. وقتی مردم تجربه ضربه خوردن از وعدههای توخالی و پوچ را دارند ولی باز به چنین کسی اعتماد میکنند مقصر کیست؟! آیا باید نظام پاسخگوی انتخاب غلط ما باشد؟! یا ما باید به جای قهر با صندوق چشم و گوشمان را درست باز کنیم و آن که شایسته است را انتخاب کنیم؟!
خلاصه کلام اینکه هر بهانه و دلیل و توجیهی برای رأی ندادن کارآمد نیست چرا که هیچ عقل سلیمی با دست خود حق خویش را سلب نمیکند. با وجود همه مشکلات و گرفتاریها و نارضایتیها به قول سعدی: «به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع کوشم»
نظارت استصوابی بهانه همیشگی!
یکی از دستاویزهای همیشگی دشمنان خارجی یا نیروهای کمکی داخلی آنها برای زیر سؤال بردن انتخابات و سرد کردن تنور رقابتها خرده گرفتن به تصمیمات شورای نگهبان در موضوع احراز صلاحیتها و فرمایشی خواندن انتخابات است. موضوعی که بهخصوص در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری و عدم احراز صلاحیت برخی از نامزدهای مطرح بسیار مورد بحث قرار گرفت. توجه به چند نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد؛
ـ نهادی مشابه شورای نگهبان که قبل از انتخابات بر روند آن نظارت دارد و صلاحیت داوطلبان حضور در این عرصه را مورد بررسی قرار میدهد، مختص کشور ما نیست و نظارت بر انتخابات عموما در قوانین اساسی هر کشوری مورد توجه قرار گرفته است. نظام انتخاباتی هر کشور مطابق با اصولی که در قانون اساسی آن کشور درج شده، شیوه نظارتی خود را انتخاب میکند که هدف از تمام این قوانین برقراری انتخابات سالم و مطمئن است. یعنی نظارت بر انتخابات در همه کشورها وجود دارد فقط نوع اعمال نظارت و نهادی که این وظیفه را بر عهده دارد متفاوت است. مثلا در فرانسه شورای قانون اساسی، در آلمان و روسیه دادگاه قانون اساسی، در آمریکا مجلس نمایندگان و در انگلستان مجلس عوام عهدهدار وظیفه نظارت بر انتخابات است.
ـ بحث فرمایشی بودن انتخابات و بیان جملاتی چون اینها خودشون از قبل رئیسجمهور را انتخاب کردند و مسائلی از این دست حسابی نخنما و کهنه شده است. شواهد و قرائن بسیاری هم در طول تاریخ برگزاری انتخابات خلاف این ادعا را به اثبات میرساند. در همان سالهای اولیه انقلاب که شرایط هم بسیار بحرانی بود، فردی چون بنیصدر بر مسند ریاستجمهوری تکیه زد که هیچ سنخیتی با امام و نیروهای انقلابی نداشت و دردسرهای بزرگی هم برای کشور به وجود آورد اما از آنجا که با رأی و نظر مردم و انتخاب آنها روی کار آمده بود، تا زمانی که میشد نظام پای این انتخاب ایستاد. در انتخاباتهای دیگر هم نمونه چنین چیزی را داشتیم، بارها اسامی شخص یا اشخاصی به عنوان برنده رقابتهای انتخاباتی با خواست و اراده اکثریت مردم از صندوق رأی بیرون آمده که دارای افکار و عقاید متفاوت یا گاها متضاد با آنچه باید داشتهاند.
این در حالی است که اگر به قوانین و روند برگزاری انتخابات در کشوری مانند آمریکا که ادعای دموکراسی دارد و همیشه ما را به انتخابات فرمایشی متهم میکند، نگاهی بیندازیم متوجه میشویم آنچه در آنجا رخ میدهد با دموکراسی واقعی و کامل فاصله دارد و رأی و نظر مردم از ارزش چندانی برخوردار نیست. گاهی کسی که توانسته رأی اکثریت مردم را به دست آورد، نمیتواند پیروز رقابتهای انتخاباتی باشد. توضیح دقیق آنچه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا براساس قوانین این کشور رخ میدهد فرصت مفصلی میطلبد فقط در همین حد اشاره میکنیم که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پس از پایان رأیگیری از مردم و فارغ از اینکه اکثریت مردم آمریکا به چه کسی رأی دادهاند، تعیین کاندیدای پیروز بر عهده اعضای مجمع الکترال است. بر همین اساس ممکن است یک کاندیدا که رأی اکثریت مردم را کسب کرده در آرای مجمع الکترال، به عنوان نامزد شکست خورده معرفی شده و فردی که آرای مردمی کمتری داشته، به عنوان کاندیدای پیروز معرفی شود! اتفاقی که تاکنون 4 مرتبه در این کشور رخ داده است.
پس معلوم است انگهایی که به روند انتخابات ایران وارد میشود صرفا دستاویزی است برای دشمنی با ایران از طریق زیر سؤال بردن انتخابات و کاهش مشارکت.
ـ روند احراز صلاحیتهای این دوره از انتخابات ریاستجمهوری اظهارنظرهای مختلف و گاها تند و تیزی درپی داشت که بسیار خوب است بعد از فروکش کردن تب و تاب انتخابات در فضایی آرام و بدون از هیاهو مورد بحث کارشناسان ذیصلاح قرار بگیرد تا گرههای فکری احتمالی مردم عزیز برای انتخاباتهای آتی باز شود. اما همین حد بگوییم که نهاد شورای نگهبان یک نهادی است که باید براساس یکسری قوانین مدون و تصویب شده در مجلس شورای اسلامی و گزارشاتی که از سوی نهادهای مربوطه به دست اعضای محترم آن میرسد صلاحیت افراد برای نامزدی انتخابات ریاستجمهوری را احراز کند یا به عدم آن رأی دهد. بالا بردن مشارکت، وجود نامزدهایی از سلایق گوناگون در بین نامزدها و ... در حیطه وظایف این شورا نیست و در صورت نیاز باید از طرق دیگری دنبال کرد.
رأی بی رأی!
هر بار که شور و حال انتخابات به راه میافتد و ایران عزیز خود را برای خلق یک حماسه دیگر پای صندوقهای رأی آماده میکند، دشمنان دست به کار شده و با فراخوان نیروهای خود، با تمام قوا وارد میدان میشوند تا به هر طریق ممکن سدی شوند بر راه مشارکت حداکثری مردم. درست مثل همین روزها که انتخابات پر اهمیت و سرنوشتساز ریاستجمهوری را پیشرو داریم. اینبار آنها کمپین جدیدی به راه انداختهاند به نام «رأی بی رأی» و با کمک بوقهای تبلیغاتی و رسانهای خود سعی دارند با بزرگنمایی مشکلات و برخی سوء مدیریتهای مسئولین، آیندهای سیاه و تاریک در برابر مردم به تصویر بکشند و آنها را از رفتن پای صندوق رأی مأیوس کنند تا به خیال خامشان با ایجاد فاصله و شکاف بین مردم و حاکمیت راهی برای نفوذ پیدا کرده و چون موریانه به جان پایههای مستحکم این انقلاب بیفتند.
متأسفانه آنهایی که به هر دلیل با انتخابات قهر کرده و قصد دارند شناسنامه خود را سفید نگه دارند چه بخواهند چه نخواهند در زمین این جماعت و کمپین خائنانهشان بازی خواهند کرد. کمپینی که در رأس لیدرهای آن نام «مسیح علینژاد» به چشم میخورد. کسی که کارنامه بسیار روشنی در مخالفت با جمهوری اسلامی دارد به همین خاطر همیشه از سوی سیاستمداران آمریکا مورد تشویق قرار گرفته و از حمایت آنها برخوردار است. او کسی است که دوسال پیش با طرح شکایت در محاکم آمریکا، خواستار دریافت 500 میلیون دلار غرامت از محل داراییهای مسدود شده ایران شد! علینژاد به اذعان و اعتراف خودش برای تحریم بیشتر ایران اقداماتی انجام داده است! و او کسی است که با درج ایموجی رقص و پایکوبی در صفحه شخصی خود به شهادت سردار دلها واکنش نشان داد!
نگفته پیداست فشار اقتصادی ما را ناامید و خسته کرده باشد و یا به هر دلیل دیگری از وضع موجود کشور ناراضی باشیم راهش قهر از صندوق رأی و اعتماد به حرفهای بیپایه و اساس کسانی چون مسیح علینژاد، خاندان فروپاشیده پهلوی، اپوزیسیونهای خارجنشین خستهحال که جز رجزخوانیهای آبکی کار دیگری بلد نیستند، شبکههای مزدوری چون بی.بی.سی فارسی، اینترنشنال و کلمه و... نیست! تغییر وضع موجود فقط به واسطه سرانگشت جوهری ما و البته انتخاب صحیح و آگاهانه ما ممکن میشود که اگر اینگونه نبود این دشمنان قسم خورده ملت ایران اینقدر خود را به در و دیوار نمیکوبیدند!
جوهر انگشت ما خون علمدار ماست
زخم کاری و عمیقی که صبح تلخ سیزدهم دیماه بر دل ما نشست هنوز تر و تازه است و هیچگاه التیام نمیابد.... همان روزی که مرد تکرار نشدنی ما در میانه آتش و خون قهقه مستانه سر داد و عاشقانه به دیدار معبود شتافت و ما ماندیم با یک دنیا غم فراق. همه ما ـ مگر عدهای اندک که فی قلوبهم مرض ـ ادعای عشق او را داریم و فریاد خونخواهی خون به ناحق زمین ریخته او سر میدهیم اما از قدیم گفتند به عمل کار برآید به سخندانی نیست... ما اگر ادعای عشق داریم باید مرد میدان عمل باشیم همان طور که او مرد میدان بود و برای دفاع از دین معبود و معشوقش سالها تلاش کرده بود، آن طور که خودش میگفت: «در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.»
او که پرورش یافته مکتب پیر خمین بود و افتخارش سربازی نایب او، راه و میدان عمل را برای همه ما روشن ساخته است: «خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه دادهاید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشقبازی به سوق فروش آمدهاید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.
امروز قرارگاه حسینبن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدیصلیاللهعلیهوآله»
حالا این حرم برای آنکه همچنان استوار و پابرجا و پر قدرت بماند و در عالم بدرخشد و و برای اینکه صالح و منزه باشد تا باز هم افرادی مثل او را به خود ببیند، نیازمند حضور و مشارکت ماست؛ چرا که به قول حاج قاسم«جامعهای صالح میشود که افراد صالح بر آن حاکم شود. افراد منزه جامعه را منظم میکنند...»
او برای انتخاب این افراد صالح هم به ما کمک کرده است. به این صحبت حاج قاسم با سیاسیون کشور دقت کنید، معیارهای خوبی به دست ما میدهد که چه کسانی با چه طرز رفتاری در دایره فکری او جا دارند و چه کسانی خارج از این دایره هستند: «نکتهای کوتاه خطاب به سیاسیون کشور دارم: چه آنهایی [که] اصلاحطلب خود را مینامند و چه آنهایی که اصولگرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینکه عموما ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزشها را فراموش میکنیم، بلکه فدا میکنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم میکنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظرههایتان بهنحوی تضعیفکننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید. اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است:
ـ اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او بهعنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد...
ـ اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و
ارزشها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.
ـ بهکارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملت، نه افرادی که
حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره خانهای سابق را تداعی میکنند.
ـ مقابله با فساد و دوری از فساد و تجملات را شیوه خود قرار دهند. در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند و خود خدمتگزار واقعی، توسعهگر ارزشها باشند، نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کنند.
ـ مسئولین همانند پدران جامعه میبایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بیمبالاتی و بهخاطر احساسات و جلب برخی از آرای احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانوادهها را از هم بپاشاند. حکومتها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند.
اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.»
با این صحبتها اگر من و شما پای صندوق رأی حاضر نشویم معلوم است فقط لاف عشق زدیم وگرنه کدام عاشقی است که حرف معشوق بر زمین بگذارد؟!