سهم بانو
عاطفه میرافضل
گاه تصورمان این است که تنها کشورگشایی یا رویدادهای عجیبی مثل فتوحات جغرافیایی یا ابداعات و اکتشافات است که در دل تاریخ ثبت میشود. اما مردانی که فتحالفتوح ممالک جزو سرشت مردانه شان است شاید حتی به میزان اندکی نتوانستهاند از پس مدیریت امورات عاطفی با همس و فرزندانشان برآیند. از این سو به نظر میرسد پشت و پناه اکثر مردانی که به واسطه درایت و دانش یا آثار گرانسنگ شان در قلب تاریخ ماندگار شدند زنانی صبور و اهل مدارا چون کوه ایستاده بوده است. همان عاملی که سبب شد تا اکثر این بزرگمردان دینی، ادبی، فرهنگی و... از همسرانشان بسیار به نیکی یاد کنند. بر همین اساس و به نقل از خبرگزاری فارس نگاهی داریم بر اینکه چهرههای مذهبی شناختهشده در خانه رابطهشان به همسر و بچههایشان چگونه بوده؟ بزرگانی مثل علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، علامه جعفری و...
اینجا رئیس مادر است
بالأخره در خانه یک عالم بزرگ دینی هم میتواند بحث و حرفوحدیثهایی باشد مثل هر خانه دیگر و خود آیتالله بهجت درباره اختلافنظر و سلیقه بین زوجین بارها گفته بود: «هماهنگی کامل و موافقت صددرصد بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ برای غیر انبیاء و اولیای الهی دستنیافتنی است.» پسر آیتالله میگوید که هر وقت در خانه بحثی پیش میآمد ایشان اهل جواب دادن نبوده، گلایهها و ناراحتیها را میشنیده اما هیچوقت ندیدهاند که او هم لب باز کند به گله و خشم حرفی بزند و میگفت: «در محیط خانواده حاضرجوابی و رو کم کردن جواب نمیدهد.» وقتی میگفتند چرا حرفی نزده و مگر حرف زدن خلاف است؟ هم میگفت: «مگر با حرف تمام میشود؟» اطرافیان از علاقه و حرمت آیتالله به همسرش میگویند. اینکه در خانه پر رفتوآمد و با بروبیای ایشان که هرکس به امیدی در خانه این اولیای الهی را میزد و ساعاتی مهمان آن خانه میشد، خیلی مراعات احوال همسرشان را میکردند.
مرور خاطره بسیاری از افرادی که با آیتالله دیدار داشتهاند پر ازجملههایی مثل این است: دیروقت رسیدیم، آقا پرسید شام خوردهاید؟ گفتیم: نه اما زحمت نمیدهیم. با همان کهولت سن از پلهها پایین رفتند. صدای به هم خوردن ظرفها میآمد و کمیبعد بوی غذا. مرد بزرگ خدا با همان دستان مبارک برای ما چای و غذایی ساده تدارک دیدند و خاطرههایی ازایندست کم نیست. آیتالله مقید بوده کارها را خودش انجام دهد و زحمت پذیرایی از مهمان را به گردن همسرش نیندازد. پسرش میگوید: «بابا به خودش سخت میگرفت به ما نه! برای خرید پارچه لباس رفتیم بازار. پارچه خوب را برای ما گرفت و پارچه سادهتر را برای خودش. میگفت: شما کشتی میگیرد و بازی میکنید باید پارچه محکم باشد تا پاره نشود از طرفی شمالیها هم برای بچههایشان لباس خوب میخرند. به خودش سخت میگرفت به ما نه!» سکوت آیتالله به حکمتی بوده؛ مردی که راه بندگی و رستگاری را به بندگان خدا نشان میداد، میگفت: «مبادا با حرفی کوچکدل کسی را بشکنید همین برای سقوط و سیاهی دل کافی است.»
رشتهای بر گردنم افکنده دوست...
اگرچند کتاب باشد که بزرگان عرفان و اسلام دلشان میخواست که کاش نویسنده آن اثر ماندگار و ارزشمند بودند «تفسیر المیزان» علامه طباطبایی حتما یکی از آنهاست. کتابی که خیلیها آرزو داشتند در نوشتن سطری از آن سهیم باشند. حالا علامه خودش با دست و زبان خودش نهتنها این کتاب که تمامکارهای علمیو کتابهایش را نصف، نصف با یک بانو سهیم شده؛ با همسرش. بانویی که از اقوام او و بزرگزادگان تبریز بوده است. زندگی مرفه و خوبی در خانه پدری و حتی مدتی در خانه همسر تجربه کرده اما برای اینکه همسرش از معارف و دانش دور نماند به سکونت در اتاقی در قم رضایت داده است. اتاقی که با یک پرده از وسط نصف شده بود. یکطرف اتاق مادر و فرزندانش زندگی میکردند و طرف دیگر کلاس درس و بحث علامه طباطبایی و شاگردانش برپا میشد.
مهندس «عبدالباقی طباطبایی»، پسرشان هم خاطره جالبی از دلدادگی، مهر و صفای بین مادر و پدرش میگوید که مربوط به مهاجرت از تبریز؛ خانه وزندگی خوب و مرفه به قم وزندگی در یک اتاق است. سفری که نزدیک سال نو رقم خورد: «وقتی به مادرم گفتم که مادر جان شب عید وقت مسافرت نیست و خواستم گله کنم که چرا از تبریز با این امکانات قرار است برویم قم گفت: رشتهای بر گردنم افکنده دوست / میکشد هر جا که خاطرخواه اوست / رشته بر گردن نه از بیمهری است / رشته عشق است و بر گردن نکوست...»
همسر شهید مطهری(دختر علامه
طباطبایی) درباره این بانو که دختر یکی از تجار تبریزی اما زنی قانع و فهمیده بوده
اینطور روایت میکند: «خانم حتی لباسهایش را خودش میدوخت. پیراهنشان قدیمیشده
بود و کهنه باید یکی میدوخت، به علامه سفارش کرد تا موقع برگشت پارچه بخرند. وقتی
پارچه را آوردند دیدم چندان پارچه خوب و مناسب پیراهن نیست. وقتی به خانم گفتم و
گفتند: پارچهای که علامه بخرند حتماً خوب است.» نزدیکان و فرزندان بانو
«قمرالسادات مهدوی» خاطره جالبی درباره رسیدگیهای او به این عالم بزرگ و همسرش
مرور میکنند. اینکه ساعت را بهوقت نماز شب کوک میکرده و علامه را که گاه تا دیروقت
برای خواندن و نوشتن بیدار بوده و تازه به خوابرفته بود را بیدار. رأس ساعتهای
مشخصی بیسروصدا بدون اینکه حواس علامه از تحقیق و مطالعه پرت شود در اتاق را باز
میکرده تا هم هوایی عوض شود هم طبق معمول یک استکان چای کمرنگ برایشان میبرده و
برمیگشته.» بارها از علامه شنیده بودند که میگفت: «این خانم به حدی به من کمک میکند
که گاه اطلاع از چگونگی تهیه قبای خود ندارم.» یعنی خودش پارچه میخریده و میدوخته
و قبای آماده را به همسرش پیشکش میکرده است. سال 1344 که اجل آمد و یار علامه فوت
شد تا مدتها دلودماغ درس و بحث علامه سرد شد و کلاس درس موقتا تعطیل. صدای گریههای
بلند علامه جگرسوز بود و در وصف این هجران گفته بود: «وقتی این بانو از دنیا به
سرای آخرت شتافت، زندگی من دگرگون شد. شریک من در کارهای علمیبوده و هرچه کتاب
نوشتهام نصفش مال این خانم است.»
علامه پولی به آشنایی سپرده بود تا شبهای جمعه به نیابت از همسرش به زیارت حضرت
فاطمه معصومهسلاماللهعلیها برود.» علامه اواخر عمر برای معالجه به خارج از کشور
رفته بود و پزشکان گفته بودند این مغز بهاندازه 700 سال کارکرده و تمام چروکهایش
بازشده و علاجی برای درمان نیست. اگر بین این عاشق و معشوق چرتکه بیاندازی همهچیزشان
نصف، نصف است. 350 سال از این هفتصدسال سهم بانو قمرالسادات است.
کار کردن مرد در خانه جهاد است
یکی از چهرههای معروف مذهبی معاصر و البته فقید آیتالله «محیالدین حائری» است. عالمیکه ابایی نداشت فیلم و عکسهایش از کار در خانه منتشر شود و دیگران ببینند. از پاک کردن سبزی گرفته تا جارو زدن خانه و بازی با نوهها. رابطه خیلی خوبی با همسرش داشت و وقتی دست اجل بین آنها جدایی انداخت غمش را پنهان نکرد. در یک نشست رسمیو بزرگ خبرنگارها برای پوشش برنامه آمدند. برنامه به پایان رسید و قرار شد با بستههای خوراکی از آنها پذیرایی کنند به هرکدام یک بسته داده شد اما آیتالله حائری آمد، جلو و گفت: «نفری دو بسته به آنها بدهید. یکی برای خودشان یکی هم برای اهلبیتشان. من میدانم بدون اهلبیت به آدم چه میگذرد.» خبرنگارها کمیکه پرسوجو کردند، متوجه شدند همسر آیتالله مدتی قبل به رحمت خدا رفته است. همیشه به شاگردانش و در منبرهای سخنرانی به آقایان تأکید میکرد: «مرد باید سختیهای کار همسرش را در خانه ببیند باید خودش را جای او بگذارد. زن که خدمتکار نیست به قول مولایمان امامعلیعلیهالسلام زن گل است. مرد وقتی در خانه کار کند مثل جهاد است. کمک زنش باشد ظرفها را بشوید، خیاطی کند، بچهداری و جارو کند. تمام اینها عمل به وظایف شرعی است.»
مرد حرف و عمل بودن را عکسهایش ثابت کرده بود. همان عکسی که پایین آن به نقل از خودش نوشته بودند که افتخار میکنم در خانه کارکنم.
چهل سال هم کاروانم رفت
مرد آذریزبان خم شد و درِ گوش بانویی که لحظههای احتضار را میگذراند، جملهای گفت و پرسید: «جمیله خانم منی حلال الیئیسن؟» به زبان آذری یعنی جمیله خانم من را حلال میکنی؟ زن با اینکه نای حرف زند نداشت اما برای آنکه سؤال همسرش را که نگران، چشم دوخته بود به لبهای او بیپاسخ نگذارد به هر زحمتی شده سری تکان داد که یعنی بله آقا! بعد چشمهای مردی که خیلیها به او لقب فیلسوف معاصر دادهاند، پر از اشک شد. ازیکطرف خوشحال بود همسرش از او راضی بوده و از طرفی چشمانش خیس بود که دیداربهقیامت افتاده. اینها وصف علامه «محمدتقی جعفری» است مردی که سختترین و پیچیدهترین مفاهیم فلسفه و عرفان را با سادهترین و شیرینترین روایتها همهفهم میکرد تا هم آن دانشجوی فلسفه بهره ببرد هم پیرمرد سبزیفروش محله بتواند یک پله به خدا نزدیکتر شود.
شخصیت مذهبی و علمیاو روشن است و مهمانان بسیاری از چهارگوشه دنیا برای دیدار با او نوبت میگرفتند و مشتاق بودند تا حرفهایش را بشنوند. از بین خاطرات فرزند علامه درباره رابطه پدر و مادرش شاید بتوان این خاطره را در یک جمله کوتاه چکاند و خلاصه کرد؛ «صمیمیت تا پای مرگ...» جمیله خانم همسر علامه یا همان فیلسوف معاصر به گفته پسرش سواد چندانی نداشته اما همینکه میدیده همسرش مردی است که خیلیها به کارهای علمی، عرفانی و فلسفه او دلخوش کردهاند و حاصل تحقیق و تألیفهایش چراغ راه خیلیها شده خودش را ملزم میدانست شرایط خانه را طوری مدیریت و اداره کند که وقت این مرد بزرگ برای خواندن، نوشتن و تدریس باز باشد. بچهها اگر مشکلی و احتیاجی داشتند خودش رفع میکرد و همین سبب میشد علامه فداکاریهایش را ببیند و هرچه میگذشت جمیله خانم در چشمش بزرگتر و عزیزتر میشد. وداع و بدرقه فیلسوف معاصر با همسرش فقط جدایی مردی از همسرش نیست. همین که از حفظ دعای عدیله را خوانده دهانش را پیش گوش همسرش برده و آن سؤال را پرسیده یعنی مردی به این بزرگی دغدغهاش این بوده که همسرش، شریک زندگیاش از او راضی است؟ وقتی شام غریبان همسرش از او خواسته بودند سخنرانی کند حتی اگر شده کوتاه، گفته بود: «این زن در زندگی دغدغهای برای من ایجاد نکرد و چهل سال با من هم کاروانی کرد. ما هر روز مهمانان بسیاری داشتیم ولی این خانم لحظهای شکایت نکرد و من از او در پیشگاه خدا طلب عفو میکنم.»