یاسمین رضوی
قاطع بودن یعنی چه؟ اغلب گمان میکنیم که آدمهای قاطع، افرادی هستند که خشک و جدی که هیچ انعطافی در ارتباطاتشان ندارند. معاشرت با این آدمها کسالتبار است چون حاضر نیستند جز به آن برنامه خشک و غیرقابل تغییر و از پیش تعیین شده زندگیشان تن بدهند و قدرت ریسکشان کم است، بنابراین هیجانی را هم تجربه نمیکنند. تصورمان این است که آدمهای قاطع، سلطهجویانی بدجنس و پرخاشگرند که برای به کرسی نشاندن حرف و نظر خودشان، از روی بقیه رد میشوند. اما آیا واقعیت چنین چیزی است؟ قاطع بودن یعنی چه؟ و چه نقشی در زندگی ما دارد؟ اگر خوب است چطور میتوانیم به آن دست پیدا کنیم؟ با ما باشید تا در این باره بیشتر بدانیم.
قاطع بودن یعنی چه؟
قاطع بودن، یعنی ابراز نظر، عقیده، تصمیم و احساس، به شکل مستقیم و صادقانه و بر سر آن ایستادن.
1ـ شیرینخانم، زنی حدودا پنجاه ساله است، همانند اسمش، شیرین و دوستداشتنی. اهل کار و کمک. اما همیشه و همهجا تحت نظر و فرمان دیگران است. همه شیرینخانم را دوست دارند، چون مطابق میل بقیه زندگیاش را میگذراند. کافی است نیمساعت با او یکجا باشید، میبینید که با هیچچیز مخالف نیست و به همه میگوید: بله شما درست میگویید. اساسا جز «بله» و «چشم» از شیرین خانم چیزی نمیشنوید. البته این روحیه باعث شده که ایشان و فرزندانش بهشدت آسیب ببینند و گمان کنند که بقیه از آنها سوءاستفاده میکنند و زندگیشان تحتالشعاع قرار گرفته است. قاطع بودن در منظومه فکری شیرینخانم مساوی است با از دست دادن نظر مثبت اطرافیان.
2ـ مدتهاست که علی از خواهرش دلگیر است. علی که این روزها زن و زندگی خودش را دارد و سنوسالی ازش گذشته است، هنوز که هنوز است نمیتواند به خواهرش بگوید که چرا از او دلخور است و کجاها باعث شده که زندگی برادرش را رسما خراب کند. علی، کارش خودخوری است، توی دلش با خواهرش بحث و کشمکش دارد اما وقتی با او روبرو میشود انگار زبانش لال شده است. علی با همه همین طور است. با همکار و رئیس و همسر و بقیه.
3ـ مینا، زنی است 35 ساله، ریزنقش. دکترای مدیریت دارد و تخصص زیادی در مدیریت دارد. مینا اما هیچوقت علیرغم داشتن شایستگی و تخصص نتوانسته یک پست مدیریتی دست و پا کند. همیشه کسانی بوده اند که حق او را خوردهاند. دلیلی که معمولا برای مینا میآورند این است که او کلامش قاطعانه نیست و بقیه رویش حساب نمیکنند. مینا نمیتواند صریح، بلند و شمرده و کاملا قاطع صحبت کند. او معمولا آرام، کشدار و غیررسمیو به گفته بقیه با ادا و ناز حرف میزند.
4ـ مریم، با اینکه 38 ساله است اما هنوز نمیتواند «نه»های بلند و قاطعانه بگوید و سر حرفش بماند. اگر گاهی هم بابت رسیدن به برنامههای خودش مجبور شود به دیگران «نه» بگوید دچار عذابوجدان میشود. همین است که مریم مدام از زندگی و برنامههایش عقب است و سرنوشتش به خواست و زندگی بقیه گره خورده است، نه خودش.
مثالهای بالا، نشان میدهند که چطور در موقعیتهای مختلف قاطع نبودن میتواند زندگی ما را تغییر دهد و این مسئله ادامهدار باشد.
حالا میخواهیم بگوییم که چطور میتوانیم تبدیل به یک فرد قاطع شویم، بدون آنکه به دیگران زور بگوییم، پرخاشگری کنیم و یا آدم کسالتباری به نظر برسیم که معاشرانمان ازمان فرار کنند.
1ـ خبر خوب اینکه قاطع بودن کاملا اکتسابی است و میتوانید با تمرین کردن مثل هر مهارت دیگری به آن دست پیدا کنید. کافی است بخواهید و مسئولیتش را بپذیرید، آن وقت خواهید دید که چقدر زندگیتان تغییر میکند.
2ـ به ترستان غلبه کنید؛ ترس از تغییر در همه ما وجود دارد. هر تغییری میتواند زندگی ما و اطرافیانی که بهشان اهمیت میدهیم را دستخوش تغییرات جدی کند. «ترس از تغییر» میتواند زندگی ما را دچار سکون کرده و جلوی برداشتن یک قدم جلوتر را بگیرد و به عبارتی بخاطر ترس از تغییر فلج شویم. تمرین کنید که در برابر تغییرات مقاومت نکنید. به خودتان یادآوری کنید که زندگی مدام در حال تغییر است و گرفتن تصمیمات درست و قاطعانه بر سر آن ایستادن میتواند کنترل زندگی را در دستان شما نگه دارد.
3ـ بشناسید؛ بر چه اساسی میخواهید قاطعانه رفتار کنید؟ مطمئنا اولین و اصلیترین گام برای قاطع بودن این است که خودتان را بشناسید. خواستهها و نیازهایتان را بدانید و قدمهایتان را در زندگی تعریف کرده و به آنها خوب فکر کرده باشید. در این صورت میتوانید خواستهها و نظراتتان را به بقیه بگویید و بر سر آن ایستادگی به خرج دهید.
4ـ به احساسات، شخصیت و نیازهای بقیه هم اهمیت بدهید. قرار نیست قاطع بودن ما، باعث خودخواهی و خودبینیمان شود و بهخاطر پیشبرد زندگی خودمان، بقیه را به خطر و دردسر و حتی دیده نشدن بیندازیم. همچنین بهخاطر خودمان نباید به دیگران مسلط شویم و یا به آنها پرخاشگری کرده و از دایره ادب خارج شویم. مراقب باشید که مرز بین قاطع بودن و پرخاشگر و بیادب بودن را نادیده نگیرید.
5ـ حق و حقوقتان را بشناسید؛ به عنوان یک زن خانهدار میدانید چه حقوقی دارید؟ بهعنوان یک کارمند و حتی شهروند از حقوقتان باخبرید؟ بسیاری از اوقات ما حتی نمیدانید چه حقوقی داریم، چه برسد به اینکه بخواهیم آنها را طلب کرده و یا ازشان دفاع کنید. بدانید که چه حقوقی دارید و چطور میتوانید آنها را به دست آورید.
6ـ نیازهایتان را به زبان آورید؛ تا زمانی که زبان در کام کشیدهاید و منتظرید بقیه از نیازها و خواستههای شما به شکلی الهامبخش، باخبر شوند، راه به جایی نمیبرید. مشخصا در زندگی زناشویی بیش از آنکه اهل سکوت و «خودش باید بفهمه» باشید اهل حرف زدن از نیازها و خواستههایتان باشید. گفتگو کنید و بر سر آنها به نتیجه برسید. طرف مقابلتان باید بداند که شما چه نیازهایی دارید.
7ـ آدم خوب بودن با قاطع بودن در تضاد نیست. میتوانید قاطع و خوشمشرب باشید، میتوانید قاطع و مهربان باشید، میتوانید قاطع و مؤدب باشید. میتوانید قاطع و آرام باشید. فقط کافی است که عنان زندگی را به دست دیگران نسپارید. خودتان پشت فرمان زندگیتان بنشینید.
8ـ اولویتهای زندگیتان را مشخص کنید تا در «نه» گفتن دچار مشکل نشوید. اگر پشتکنکوری هستید، اولویت شما درس خواندن و قبولی در دانشگاه است. اگر یک تازه مادرید، اولویت زندگی شما رسیدگی به نوزادتان است و... نزدیکانتان را هم از اولویتهایتان باخبر کنید تا از شما توقع تان نامعقول نداشته باشند. زمانی که اطرافیان بدانند شما مشغول درس خواندید و برنامهتان هم تغییر نمیکند، مدام شما را با خواستههای شان بمباران نمیکنند.
9ـ و در پایان تمرین کنید که مخالفت دیگران تصمیماتتان را تحتالشعاع قرار ندهد. هر تصمیمیکه در زندگی بگیریم و هر مدلی که زندگی کنیم، موافقان و مخالفان خودش را دارد. اگر تحمل نظر مخالف را نداشته باشید، مثل برگی در باد مدام در حال جابهجا شدن هستید و زندگیتان دستخور تغییراتی که کنترلش دست خودتان نیست.