کد خبر: ۶۰۸۲
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۷
پپ
صفحه نخست » کنز


حسنی احمدی

افلح سر از پا نمی شناخت از این که با مولایش محمدبن‌علی به زیارت خانه خدا آمده بود خوشحال بود. سال‌ها بود که غلام فرزند رسولم محمد بود ولی از او جز نیکی و مهربانی هیچ ندیده بود. افلح چند قدم پشت سر باقر قدم بر می‌داشت تا اینکه با هم وارد مسجدالحرام شدند باقر تا نگاهش به کعبه افتاد شروع به گریستن با صدای بلند کرد. افلح متعجب به مولایش نگاه کرد چند قدمی نزدیک‌تر رفت و آرام گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، مردم تماشا مى‌‏كنند بهتر است صدايتان آهسته باشد. محمدبن‌علی با همان چشمان خیس و شانه‌های لرزان به جانب افلح نگاه کرد و گفت: چرا گريه نكنم شايد خداوند با نظر رحمت به من نگاه كند كه فرداى قيامت پيش او به رستگارى برسم.
باقر آل محمد به سمت کعبه رفت و طواف را آغاز کرد افلح هم به راه افتاد وحالات روحی مولایش برایش عجیب و دلنشین بود. طواف باقر که تمام شد در کنار مقام ابراهیم ایستاد و قامت بست. افلح هر بار که مولایش به نماز می‌ایستاد از نگاه کردن به او لذت می‌برد انگار همه‌چیز و همه‌کس در آن نماز خلاصه شده بود. نماز باقر که تمام شد سر از سجده بلند کرد افلح خیره به‌جای سجده نگاه کرد که از شدت گریه خیس شده بود. محمدبن‌علی که نگاه‌های افلح را نظاره می‌کرد لبخندی بر چهره نشاند و زیر لب گفت: خدایا مرا مورد غضب قرار نده. بعد ایستاد و دوباره قامت بست.

منبع: بحارالانوار: جلد 46 صفحه 290

پاسخ به شبهات

در صدر اسلام، خط کوفی بود و نقطه نداشت، لذا حروفی چون «ر ـ ز»، «س ـ ش»، «ط ـ ظ» و...، کاملا شبیه به هم بوده‌اند؛ از کجا معلوم که در تبدیل به خطوط بعدی، اشتباهی در آیات قرآن رخ نداده باشد؟

پاسخ:

همه‌ خطوط در زبان‌های متفاوت، سیر تحول تکاملی داشته‌اند، اما چگونگی این تحولات همه شناخته شده و ثبت شده می‌باشند، وگرنه نه‌تنها قرآن کریم، بلکه کل تاریخ با سؤال «از کجا معلوم؟» مواجه می‌گردید. اما امروزه حتی به نوشتارهای افلاطون و ارسطو نیز استناد می‌شود.

بدیهی است همان‌گونه که حوادث تاریخی و یا جملات بزرگان دینی و علمی و یا حتی سلاطین، ابتدا در سینه‌ها ثبت می‌شد و سپس به زبان‌ها بیان می‌گردید و بعدها نوشته می‌شد، قرآن کریم نیز ابتدا در سینه‌ها ثبت شده و به اقوال بیان می‌گردید و سپس به نگارش رسید، لذا نگارش کتاب‌های اولیه نیز بر اساس «بیان و کلام» بود و تطبیق نوشتار با گفتار به صورت مستمر انجام می‌پذیرفت.

چنانچه حافظین و نویسندگان به صورت مستمر نزد رسول الله صلوات‌علیه‌و‌آله جمع می‌شدند و محفوظات یا نوشتارهای خود را می‌خواندند تا اگر خطایی دارد، تصحیح شود.

الفـ قرآن بدون نقطه:

اما، نقطه نداشتن در ابتدای نگارش قرآن کریم به خط کوفی، بدان معنا نیست که هیچ وجه تمایزی بین حروف هم شکل، اما نقطه‌دار و بی‌نقطه وجود نداشت. وگرنه خواندن برای خودشان نیز میسر نمی‌گردید.

***

شبهه

آیات قرآن از جمله «انّ الدّین عندالله الاسلام» (19،آل‌عمران)و... که همگی درمورد رد پلوراریسم دینی (حقانیت همه ادیان) به آن استناد می‌شود در این رابطه قابل استناد نیست. چراکه این آیات بیانگر اسلام به معنای عام است یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. پس سایر ادیان الهی را نیز در برمی‌گیرد‼️

پاسخ:

اگر دقت شود، آیه‌ی مذکور، دقیقاً رد «پلورالیسم» می‌باشد، چرا که نه‌تنها ادعا ننموده که همه ادیان درست، مقبول، نجات‌دهنده و بر حق هستند، بلکه تصریح و تأکید دارد که «دین نزد خدا فقط اسلام است». در این بیان، چند نکته‌ی مهم وجود دارد:

اگرچه ادیان بسیار و متکثرند (هیچ‌کس بی‌دین نیست، پس هرکسی دینی دارد)؛ هرکس هم می‌تواند به خودش حق بدهد، اما تصریح شده که اولا دین را باید خداوند متعال که خالق، هادی و مرجع است تبیین و ابلاغ کند و ثانیا نزد او، دین فقط همان «اسلام» می‌باشد که شارع و نازل‌کننده‌ و امر و دعوت‌کننده‌اش، خودش می‌باشد.

در آیه‌ دیگری با صراحت تمام بیان شده است که «هیچ دینی به جز اسلام، مقبول او نیست» و تبعیت از هیچ دیگری، نه‌تنها انسان را به آن هدف نمی‌رساند، بلکه سبب خسران نیز می‌گردد:

«و هركه جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيان‌كاران است. (آل‌عمران، 85)


معرفت نفس کلید هستی شناسی

حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد

معرفت نفس جزء اوجب واجبات است و بحث بسیار مهمی‌است که واقعا لازم است آدم پیگیری کند، خودش را بشناسد. این کلید شناختن همه‌ی موجودات و همه‌ی عوالم است و عرض کردیم که کسی که خودش را بشناسد امیرالمؤمنین‌سلام‌الله‌علیه فرمودند خدا را شناخته است، عالم را شناخته است، همه‌ موجودات را شناخته است. و عرض کردیم یکی از راه‌های آن که مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند این است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏» یعنی ما وقتی که به خودمان مراجعه کنیم، حالمان، قوه‌مان، ذاتمان، ظاهرمان، باطنمان، رو‌حمان، همه‌چیزمان از خداست، از خودمان هیچ‌چیز نداریم. اگر یک لحظه نظر خدا برگردد، ما پوچ هستیم، معدوم هستیم. اگر کسی به این معنا علم پیدا کند، معرفت پیدا کند، بنده‌ کامل خدا می‌شود. دیگر از منم منم و خودخواهی و خودمحوری و خودخوری بیرون می‌آید. اصلا جهنم به یک معنا خودمحور بودن است. آدم‌های مغرور، متکبر، خودخواه، جهنمی‌هستند. همین حالا هم در جهنم هستند منتها آنجا بروز و ظهور می‌کنند. از خودمان که بگذریم بهشت می‌شود. لا اله، پا روی اله خودت بگذاری الا الله است. وارد بهشت معرفت شدی. حدیث داریم حضرت موسی‌علیه‌السلام به خدا گفت: خدا تو کجایی من خدمت تو برسم؟ گفت: پا روی خودت بگذار قدم دوم پهلوی من هستی. «دع نفسک و تعال». اینکه مرحوم علامه طباطبایی روحیه‌اش همین طور بوده که ما از ایشان مثال می‌زنیم. واقعاً هوا نداشته است. واقعا کسی مجلس ایشان، درس ایشان، با وجود ایشان رابطه داشت، حس می‌کرد که اصلاً خودخواهی و خودمحوری و... بسیار مرحوم علامه سؤال‌هایی از ایشان می‌کردند، با اینکه علامه بوده، شاگردان بزرگی تربیت می‌کرده است، می‌گفت بلد نیستم، نمی‌دانم. فراوان شده از ما می‌پرسند، ما عارمان می‌شود بگوییم نمی‌دانم. در جواب دادن آسمان و ریسمان هم به هم می‌بافیم. این علامت این است که این آقا وارسته است. این خودش را در درگاه الهی فقیر می‌بیند. حالا این هم خاطره قشنگی از علامه است. مرحوم علامه بسیار مواقع سر درس یا در جلسه چند ثانیه سکوت می‌کردند. ما الان در سمت خدا مثلا پنج ثانیه سکوت کنیم به هم نگاه کنیم. بینندگان به هم نگاه کنید. چقدر طولانی می‌شود. یعنی چون ما حرف می‌زنیم سر مردم را گرم می‌کنیم. ایشان یک مکثی، سکوتی می‌کردند و این نکته‌ مهم را می‌فرمودند. می‌فرمودند ما برای ابدیت خلق شدیم. ابدیت یعنی همیشه هستیم. اگر کسی روحش را شناخت، خودش را شناخت می‌داند که این مال هفتاد سال، هشتاد سال نیست. به پیر قسم، به پیغمبرها قسم، به کتاب‌های آسمانی قسم، به خود خدا قسم، ما برای ابدیت خلق شدیم. ما همیشه هستیم. اگر کسی این دید و این بینش را پیدا کند که همیشه هست، مردنی در کار نیست، رفتنی در کار نیست. خیلی‌ها می‌گویند خب می‌میریم راحت می‌شویم. یا حرام است خودکشی می‌کنیم راحت می‌شویم. نه، بعد از رفتن اول زندگی است. تازه زندگی شروع می‌شود. حیات جدید است. جا به جا می‌شود، از یک جایی به یک جای دیگر می‌رود. ایشان بارها در درس یا در جلسه یا کلاس سکوت می‌کردند برای اینکه توجه بدهند. فرمودند ما برای ابدیت خلق شدیم، برای همیشگی خلق شدیم. ما همیشه هستیم. اصلا مرگ و فوت و فنا اصلا معنا ندارد. بینش آدم عوض می‌شود. ابدیت هم یعنی تا خدایی می‌کند که انتها ندارد. یعنی لامتناهی. حالا در ازلیت بعضی‌ها شک کرده‌اند که از اول بودیم یا نبودیم که من اعتقادم این است که بودیم. حقیقتمان بوده است

طهارت، راهی برای کسب روزی

حجت الاسلام و المسلمین تراشیون

بزرگان ما هم خیلی توجه به این داشته‌اند که کسب و کار خدای ناکرده اگر کسی مثلا غسل واجبی گردن اوست، همین طوری سر کسب‌وکارش نرود. اگر ‌می‌تواند وضو داشته باشد. وضویی بگیرد برای شروع کارش. این کرکره مغازه را ‌می‌خواهد بالا بزند در اتاق کارش را باز بکند. این‌ها را با وضو انجام بدهد. این نورانیت را داشته باشد و خدا هم توجه به این فردی که این‌گونه عمل ‌می‌کند دارد. یکی از نکاتی که ما باید به آن توجه کنیم اصلا خود اصل خوش‌خلقی است. خوش‌اخلاقی روزی انسان را افزایش ‌می‌دهد، زیاد ‌می‌کند. و حقیقتش هم همین است. یعنی حتی آدم وقتی یک بررسی‌های میدانی ‌می‌کند دو تا کسبه در یک محلی باشند، هم شغل هم باشند، هم صنف هم باشند آدم ترجیح ‌می‌دهد برود پیش آنکه خوش برخوردتر است، خوش‌اخلاق‌تر است. پرهیز دارد از آن بداخلاق. حالا ما که انسان هستیم، با افراد خوش‌اخلاق و بدخلق اینطوری مواجه ‌می‌شویم. قطعا خداوند متعال هم ملاحظاتی را برای انسان‌ها خوش‌اخلاق دارد و عجیب است. حالا یک موقعی ما باید درباره خود خوش‌اخلاقی، فضائلش، برکاتش که گاهی اوقات چه انسان‌هایی را سر چه بزنگاه‌هایی این خوش‌اخلاقی نشان داده است. حتی توسط خود پیامبران الهی. خب در تاریخ داریم مثلا تاریخ حضرت موسی‌علیه‌السلام، خود تاریخ پیامبر گرا‌می ‌اسلام که با افراد خوش‌خلق و خوش‌اخلاق ویژه‌تر رفتار ‌می‌کردند و قطعا این هم سنت الهی است. خداوند هم همین طور. تکالیف ما این است که این‌گونه باشیم.

یکی دیگر از ابزار افزایش روزی این است که انسان دیون واجبی که بر گردن او هم وجود دارد را بپردازد. حالا برخی از این دیون، دیون الهی است، برخی از آن دیون مردم است. بعضی از مواقع واقعا آدم تأسف میخورد. میبیند یک کسی بالأخره درآمد خوبی دارد، پولی هم دارد، به کسی هم بدهکار است، نمیرود بدهیاش را بدهد. آن طرف مقابل را معطل میکند. اینها واقعا باب روزی انسان یا برکت را از روزی میبندد چون لزوما برکت این نیست که حساب بانکی من پر پول باشد. این نیست. این است که انسان بتواند چه مصارفی را با این پول داشته باشد. این مهم است. مثلا میبینی فرد میلیاردی هم در حسابش دارد، میمیرد، این هم همان جا میماند. یعنی معلوم هم نیست بعدش چه اتفاقی میافتد.







نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: