مسابقات جام نوروز

گلاب بانو
مسابقه خود به خود شروع میشد کسی شروعش را اعلام نمیکرد. زمستان که کمکم تمام میشد از چند روز مانده به عید تمام خانواده با هم وارد یک رقابت نفسگیر میشدند. رقیبانی سر سخت که مدام همدیگر را کنترل میکردند. عمهها وارد یک گروه میشدند و عموها گروه دیگری را تشکیل میدادند. زن عموها و شوهر عمهها هر کدام گروه مجزایی داشتند و حواسشان به فضای سوقالجیشی محیط بود. اسم گروهها به شکل رمزی انتخاب میشد و هر کدام یک نفوذی در گروهای دیگر داشتند تا مبادا از گروه رقیب رو دست بخورند.
قصه از آنجا شروع میشد که عید از هرچیزی در هر خانه پیدا میشد، اعم از اشربه، اطعمه، لباسها، رنگ و مدل موها، مبلها، پردهها و فرشها و هر آنچه فکرش به ذهنتان برسد یا نرسد. حتی در مواردی گزارش شده که رقابت به مایع ظرفشویی درون آشپزخانه هم میرسید! خلاصه همه شبیه هم میشدند و البته هر کسی ادعا میکرد آن یکی از روی او کپی کرده که فلان چیز را خریده و این قضیه از صفت چشم و همچشمی او سرچشمه گرفته است وگرنه که به ذهن ناقص او خطور نمیکرد فلان چیز را بخرد.
هر کسی سعی میکرد تمام کارها و خریدهایش برای عید تک باشد و یگانه و کسی از قصد و نیتش بویی نبرد و در تعطیلات عید همه را غافلگیر کرده و انگشت به دهان بگذارد. البته رقابت همیشه هم بد و در جهت خالی کردن جیبها نبود. نوع دیگری از رقابت آنجا آغاز میشد که خانمها نزدیک عید روی ترازو میرفتند و با چسبیدن عقربه به اعداد انتهایی صفحه متوجه اضافه وزن و عواقب آن در از دست رفتن زیبایی میشدند. و آن زمان بود که دست به کار شده و چارههای مختلف میاندیشیدند. هر کس رژیم مخصوص خود را داشت و دستور العمل آن را طی یک عملیات کاملا سری و پنهانی از دکتر گیاهی یا عمومی میگرفت و عمل به تک تک دستوراتش را به جان میخرید و شروع به نخوردن و کم خوردن میکرد تا عید به فیزیک دلخواه برسد و حتی روی این رژیم تا زیر سرم رفتن هم پافشاری میکردند.
...