کد خبر: ۶۰۶
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۴
پپ
صفحه نخست » ویژه نامه نوروز


م. سرایی‌فر

بحث کردن با «سعید» همیشه بی‌فایده است. یا باید باهاش موافقت کنی یا بعد از یک جنجال باید باهاش موافقت کنی. اصلا نمی‌فهمم مسافرت خارج از کشور چه اشکالی دارد مگر؟ خیال می‌کند تحت‌تأثیر حرف‌های «سهیلا» قرار گرفتم. آن بیچاره که تقصیری ندارد. تازه اگر قرار به رفتنمان باشد که باید سر او خراب شویم این چند روز را. من فقط راه و چاه رفتن را ازش پرسیدم.

دارم برای سعید کتلت درست می‌کنم. شاید از خر شیطان بیاید پایین و به حرفم گوش کند. هر چه مواد را ورز می‌دهم، بهم نمی‌چسبند. از بس ذهنم مغشوش است یادم رفته تخم‌مرغ اضافه کنم. تخم‌مرغ را که اضافه می‌کنم، مایه کتلت قوام می‌گیرد. خدا کند سعید هم مثل مایه همین کتلت، دلش نرم شود و پیشنهادم را قبول کند. می‌گویم ما که بچه نداریم. خب باید مسافرت‌هایمان را الان برویم. با بچه که نمی‌شود رفت مسافرت. می‌گویم خسته شدم از بس هر سال تعطیلات عید را رفتیم روستایشان، توی آن خانه کاهگلی که باید مثل چی! کار کنم. باید توی تشت لباس بشورم و برای یک دستشویی بروم آن سر حیاط درندشت، آن‌هم با یک آفتابه پلاستیکی کثیف توی دستم. چند بار دست‌هایم را به جای صابون، با پودر رختشویی شسته‌ام.

می‌گوید: دنیا را بگردی زیباتر از روستای ما پیدا نمی‌کنی. خیلی هم دلت بخواد تا توی اتاق مهمان بخوابی و تخم‌مرغ دو زرده بخوری با کره تازه محلی.

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: