یاسمین رضوی
چه کسانی و چه چیزهایی زندگیتان را کنترل میکنند؟ هنگامی که میخواهید تصمیمات مهمیدرباره زندگی تان بگیرید، چه مصلحتهایی در نظر دارید؟ هنگام انتخاب رشته دانشگاهی که مستقیما به شغل آیندهتان مربوط میشد، وقتی که خواستید همسرتان را انتخاب کنید، یا حتی در مواردی مثل انتخاب نام فرزند، چه نکاتی نظر و تصمیم شما را تحتتأثیر قرار دادند؟
واضح است که هرکدام از ما برای انتخابهایمان دلایل و مصالح مختلفی داریم. یکی از این عوامل که مستقیما بر تصمیمهای ما اثرگذارند اما یا پنهانش میکنیم و یا نمیخواهیم بپذیریمش، «حرف مردم» است. همان «مردم چی میگن؟» که بارها و بارها از والدینمان شنیدیمش. در جامعه ما زندگی اجتماعی آنقدر درهمتنیده و تنگانگ است که نظر و حرف مردم بیش از آنچه باید اهمیت پیدا کرده است. ما حتی در مواردی مثل انتخاب نام فرزندمان هم برایمان مهم است که دیگران چه قضاوتی در مورد ما خواهند داشت.
شاید شما هم تجاربی از این دست داشته باشید که نتوانستید به هنرستان بروید، چون مردم رشتههای هنرستانی را ویژه بچه تنبلها میدانستند. با اینکه دلتان نمیخواست مراسم عروسی بگیرید، اما بهخاطر حرف مردم زیر بار عروسی گرفتن رفتید.
بسیاری از ما تحتتأثیر حرف مردم که همان نظر، ارزشگذاری و قضاوتشان است، مسیرهای زندگیمان را تغییر دادهایم. «مردم» از نظر ما چه کسانی هستند که آنقدر تحتتأثیر تاییدشان هستیم و برایمان مهم است که نظر مثبتشان را جلب کنیم؟ خانواده؟ دوستان؟ همکلاسیها؟ همکاران؟ این لیست تا کجا ادامه خواهد داشت؟
ما در این یادداشت میخواهیم بررسی کنیم که آیا در تمام زمانها باید نسبت به حرف مردم بیتفاوت باشیم؟ چطور نسبت به «مردم چی میگنها» حساسیتمان را متعادل کنیم و بر اساس عقیده و سلیقه شخصی خودمان زندگی کنیم؟
باید تأیید شوم
نمیخواهیم انکار کنیم که انسان نیاز به تأیید شدن دارد. اگر احساس کنیم دیده نمیشویم یا دیده میشویم و تأیید نمیشویم، ممکن است انگیزههایمان را از دست بدهیم یا غمگین و منزوی شویم. اما با اینکه نیاز به تایید شدن در مراحلی از زندگی، طبیعی است، باید پاسخ دهیم که ما میخواهیم این تأیید را از چه کسانی، در چه سطحی و تا چه اندازه دریافت کنیم؟ این سؤالات را از خودتان بپرسید و به آن فکر کنید.
همه راضیاند؟
اگر میخواهیم کل آدمهای اطرافمان را راضی نگه داریم، این کاری است نشدنی! برخی از افراد اگر احساس کنند که کاری که انجام میدهند کسی را در یک جای جهان که به هیچ عنوان او را نمیشناسند هم با آن مخالفند، از انجامش دلزده میشوند. باید بدانیم که همه آدمها با ما موافق نخواهند شد، تحت هیچ شرایطی. در واقع ما هر تصمیمیکه بگیریم و هر کاری که انجام دهیم، همیشه عدهای هستند که با ما مخالفند یا حتی بابت آن از ما متنفرند.
چرا میترسم؟
اهمیتی که اغلب ما به «حرف مردم» میدهیم، ریشه در «ترس» دارد. ترس از طرد شدن، ترس از محبوب نبودن، ترس از بیآبرویی، ترس از تنها ماندن، ترس از دست دادن و قضاوت شدن...!
اینکه این ترسها از کجا میآیند مهم است و مهمتر اینکه قوت ترسهایمان چقدر است. همه آدمها از تنها ماندن میترسند یا حداقل دوستش ندارند. اما همه آدمها بر این اساس تصمیم نمیگیرند و ملاحظه زندگیشان نیست. ترسهایمان به مقدار زیادی به شخصیتمان بستگی دارد و به تربیتی که تحت نظر آن پرورش یافتهایم. کودکانی که توسط والدینشان بیقیدوشرط دوست داشته شدهاند و مهر بیاندازه والدین و حمایت آنها را در کودکی و بزرگسالی تجربه کردهاند، کمتر در قید ترس از تنها ماندناند و به این خاطر حرف مردم هم زیاد برایشان مهم نیست. اما وقتی به فرزندمان میگوییم: دوستت ندارم چون...! در واقع به او میآموزیم که برای دوست داشته شدن، باید فلان کار را انجام دهی، یا از فلان خواستهات دست بکشی و بر اساس خواست من و دیگران زندگی کنی تا دوست داشته شوی.
چطور به حرف مردم اهمیت ندهیم؟
1ـ منظومه فکری و سبک خودتان را داشته باشید؛
مگر میشود بدون هیچ پیشفرضی زندگی کرد؟ چنین چیزی نشدنی است چون ما گیاهانی بیریشه نیستیم ما در یک خاک، جامعه و فرهنگ ریشه داریم که تمام آنها بر زندگی ما اثر میگذارند. بنابراین باید منظومه فکری و سبک زندگی خودتان را داشته باشید. شما یک فرد مذهبی هستید و متون دینی برایتان اهمیت دارد، اما و اگر و چونوچراهای زندگیتان بر اساس این متون و حرف خدا، شکل گرفته است، پس خط قرمزهایتان هم از همین جا نشأت میگیرند. پس اگر در جایی با حرف مردم هم در تضاد بود، برایتان اهمیتی ندارد، چون شما یک منظومه فکری مدون و مشخص دارید.
2ـ افزایش اعتمادبهنفس
بپذیرید که دوستداشتنیترین حالت شما، وقتی است که خودتان هستید. خودتان با تمام توانایی، محدودیت، امکانات، داشتهها و نداشتههایتان. آنچه هستید را بپذیرید و با آن راحت باشید. تا زمانی که گمان کنید برای اینکه دیگران دوستتان داشته باشند باید سایز کمرتان کمتر، اندازه بینیتان کوچکتر، رشته تحصیلیتان دهان پر کنتر و خانه زندگیتان لاکچریتر باشد، فقط خودتان را در زحمت و ناآرامیانداختهاید.
3ـ آنقدرها هم مهم نیست
گاهی این «حرف مردم» در ذهن ماست که آنقدر پررنگ و مهم است. آن مردمی که ما بهخاطرشان برخی کارها را انجام میدهیم و از بعضی خواستههایمان دست میکشیم، آنقدر گرفتار زندگی خودشان هستند و تحت بمباران مداوم اخبار متفاوت قرار میگیرند که زندگی ما نهایتا ده دقیقه بتواند آنها را سرگرم نگه دارد یا قضاوت و ارزشگذاریشان را جلب کند. ده سال دیگر کسی بابت اینکه بهخاطر مردم دست تصمیم گرفتید بهتان مدال نمیدهد، حتی ممکن است ما را بهخاطر هم نیاورند.
4ـ از نظر مخالف نهراسید
تا زمانی که کاری نکنید، دیدگاه مخالفی هم جلبتان نمیشود. در واقع دیکته ننوشته است که غلط ندارد. هرگاه دست به کاری بزنید حتما کسانی هستند که با شما مخالفند. با نقد و مخالفتها کنار بیایید و ازشان پلی برای عبور از این مرحله بسازید نه اینکه اجازه دهید از پا بیندازندتان. از بحث کردن برای اینکه نظر مخالف دیگران را عوض کنید یا خودتان را به آنها ثابت کنید، دست بردارید این کار فقط وقتتان را میگیرد. کار خودتان را بکنید و اجازه دهید دیگران در عمل شما، ببینند که اشتباه کردهاند.
5ـ به میزان اثرپذیریتان دقت کنید
آدم اثرپذیری هستید که هر حرفی را از هرکسی بشنوید، بدون تحقیق و بررسی قبول میکنید؟ یا به خودتان وقت میدهید تا دربارهاش فکر و مطالعه و تحقیق کنید؟ آدمهایی که هر حرفی آنها را تحتتأثیر قرار میدهد بدون اینکه پشتوانه علمیداشته باشند، معمولا آدمهایی هستند که حرف مردم هم برایشان بسیار مهم است. به میزان اثرپذیری تان دقت کنید. از خودتان شروع کنید. با نقد و نظرهایتان با نگاهی موشکافانه روبرو شود.
6ـ قضاوت نکنید
دست از قضاوت کردن دیگران بدون اینکه از جزئیات زندگیشان چیزی بدانیم، برداریم. قضاوت کردن باعث میشود که ذهن ما یاد بگیرد بدون اشراف به مسائل نظرات سطحی صادر کند و چون خودش چنین است، گمان میکند که دیگران هم مدام مشغول قضاوت او و ارزشگذاری زندگیاش هستند.