زینب پاشاپور همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
از بابالجوادعلیهالسلام وارد میشوم. هوا ابری است، اگرچه هنوز خبری از باران نیست.
بوی این صحن و سرا مرا از عالم جدا میکند. میایستم به خواندن اذن دخول. درست همانجا که ایستاده بودیم. خط به خط میخوانم و در خود میشکنم.
ءاادخل یا رسولالله
ءاادخل یا حجهالله...
سیل اشک جاری میشود. صدایت در گوشم میپیچد: نشانه اذن ورود از طرف آقا، تر شدن چشم زائر است.
راه میافتم به سمت حرم. دستم را در دست خیالت میگذارم و آهسته قدم بر میدارم. حالا ایستادهام روبروی گنبد. چشمانم مست میشود از تماشای این آستان.
همان قرار همیشگی است. دست میگذارم روی سینه و سلام میدهم به آقای مهربانیها
السلامعلیک یا علی بن موسیالرضا علیهالسلام
یاد تو هردم در من نفس میکشد. گوشهای مینشینم به خواندن زیارتنامه. لرزش شانههایم امان نمیدهد. چقدر عطر تو در این هوا پیچیده. همینجا بود که زندگی روشنمان را زیر سایه امام رئوف، آغاز کردیم.
همین جا تمام 14سکهای را که به نشان راستی و محبت مهرم کردی، به تو بخشیدم.
همین جا از آقا خواستی فرزند صالح بهمان عطا کند، آن هم دوقلو...
روضهخوان شروع میکند به خواندن و به دلم چنگ میزند. روضه امام غریب را که میخواند، لحظه پر کشیدنت در خاطرم صدباره میشود و بغضهایم مدام.
چیزی به تحویل سال نمانده. او میخواند و من مرور میکنم در خود خاطرات آن سفر مقدس را، هنگام تحویل سال.
یا مقلبالقلوب والابصار
یا مدبرالیل والنهار
یا محولالحول والاحوال
حول حالنا الی احسنالحال
اینجا، کنار من جای تو همیشه خالیست. باران چند ساعت است که شروع به باریدن کرده...
....