کد خبر: ۵۹۱۹
تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۲
پپ
چرا جریان شبه‌روشن‌فکری با تصویر ضدکلیشه‌ای شنای پروانه از جنوب شهر مشکل دارد؟
صفحه نخست » ایوان هنر

هادی قائم‌مقامی

ثبت رکورد منحصربه‌فرد برای «شنای پروانه» در اکران آنلاین، یکی از خبرهای قابل تأمل برای سینما در روزهای کرونایی بود. به گزارش «وطن‌امروز»، سینمای جنوب شهر و آنچه برخی منتقدان سینما از آن به «لات‌گرافی» هم تعبیر می‌کنند، دستمایه خوبی برای طرح قصه‌هایی سینمایی است. شنای پروانه نقطه‌ای قابل قبول برای این سینما بود؛ فیلمی قهرمان‌محور و داستانگو که توجه ویژه‌ای نیز به مخاطب ایرانی داشت و بی‌تردید اگر بدشانسی نمی‌آورد می‌توانست یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های سال گذشته باشد. اگر چه در همان اکران نصفه و نیمه روی پرده در سال گذشته و اکران آنلاین اخیر نیز موقعیت خوبی پیدا کرد. اما چرا شنای پروانه یکی از مهم‌ترین فیلم‌های جریان موسوم به سینمای اجتماعی این سال‌هاست؟ چرا جریان روشن‌فکری بعد از اکران این فیلم در جشنواره سی‌و‌هشتم و مطرح شدن این روزها بعد از اکران آنلاین این‌گونه شمشیر را برای آن از رو بسته است؟ چرا این فیلم به مذاق نومحافظه‌کاران کارگزارانی خوش نیامده است؟ این واکنش‌ها دلایل روشنی دارد. این روزها گفتگو درباره «سینمای سانسور» و سانسورچی بودن سینمای ایران پررنگ شده است، البته نه به معنایی که از کلمه سانسور انتظار می‌رود. بیشتر آنچه از «سانسور» مدنظر است، سانسور واقعیت‌هایی است که برای سال‌ها در این سینما مغفول مانده‌اند. سینمای سانسور که عمدتا توسط جریان روشنفکری پایه‌گذاری شده، تلاش کرده است با غلظت بخشیدن به ساختارهای اجتماعی، کاملا یک‌سویه و تک‌بعدی به مسائل و آسیب‌های اجتماعی بپردازد. شنای پروانه زیر میز این قاعده زد و از هجمه‌های قابل پیش‌بینی نترسید؛ فیلمی علیه همه کلیشه‌های مرسوم در سینمای اجتماعی، فیلمی علیه ساختارگرایی افراطی، فیلمی علیه سینمای مدرن بی‌قصه با شخصیت‌هایی که برخلاف شخصیت‌های مدرن، منفعل نیستند و کنش قابل توجه دارند، فیلمی قهرمان‌محور که هم در قصه‌گویی شریف و بدون کلک عمل می‌کند و هم در شخصیت‌پردازی واقع‌گرایانه و بدون اغراق است و در عین حال مخاطب‌پسند نیز هست. یکی از ویژگی‌های خاص شنای پروانه خودی بودن ضدقهرمان است. این ویژگی ظرفیت‌های مهم دراماتیک را برای این فیلم فراهم کرده است. مضمون قابل تأملی در پس این موقعیت وجود دارد و آن اینکه نمی‌توان هیچ تلقی انسانی از اوباش داشت. در واقع در پس رذالت و آزار و اذیت، هیچ‌ وجه مثبتی وجود ندارد. قهرمان فیلم، «حجت» در سفری که در طول فیلم دارد، از یک تلقی به‌شدت مثبت و برای اثبات برادری، همه تلاش خود را برای نجات برادرش صورت می‌دهد، برادر اما ضدقهرمان است، دشمن است و این موقعیت به‌شدت نمایشی است.

شنای پروانه در عین حال فیلمی معمایی است. «معمایی» به معنای واقعی‌اش و نه به سبک و سیاق روشنفکران که با استفاده از حربه‌های تدوینی خلأ قصه نداشتنشان را پر می‌کنند. حجت (با بازی خوب جواد عزتی) در مسیر کشف معمایی که به حیثیت و جان و ناموس گره‌خورده، ماجرایی پرکشش را رقم می‌زند و به حقیقت دست می‌یابد. او به واقعیت‌هایی پی می‌برد که انتظارش را ندارد. این شگفتی در پایان‌بندی و انتخاب بعدی «حجت» است که نتیجه‌گیری غیرکلیشه‌ای فیلم را منجر می‌شود: سرنوشت هر کی دست خودشه!

طبیعی است ساختارگرایی افراطی و «مغزهای کوچک زنگ‌زده» جریان روشنفکری مخالف این گزاره باشد و آن را نپسندد. سینمای اجتماعی این سال‌ها به ویژگی‌های دیگری نیز معروف است؛ کندی و نداشتن ریتم و کشش. اصرار بر کلیشه‌هایی چون «این همه اختلاس شده»، تأکید بر اعتیاد، سیاه‌نمایی در توصیف وضعیت و حتی طراحی صحنه و دوری از کنش‌مندی شخصیت‌ها به طور طبیعی شرایطی به وجود می‌آورد که سینمای موسوم به اجتماعی را شبیه سینمای بی‌مخاطب اروپای شرقی می‌کند. شنای پروانه اما با تکیه بر قهرمان و قصه‌گویی مسیر دیگری را پیش گرفته و برخلاف قواعد سینمای اجتماعی، از ابتدا بنای سینمای غیرکلیشه‌ای را می‌گذارد. مانند برخی دیگر از فیلم‌ها لازم نیست تا دقیقه 50 منتظر شروع فیلم ماند. پیش‌تر درباره این موقعیت ویژه تعبیر جالبی در «وطن‌امروز» استفاده شد: فیلم محمد کارت از وسط خیابان شروع می‌شود. از وسط اجتماع و از همان آغاز در وسط بحران است و این یکی دیگر از مزیت‌های «شنای پروانه» نسبت به دیگر سوژه‌های اجتماعی است. یعنی کارت حتی در قصه‌گویی خلاف جریان آب شنا کرده و تا دقیقه 60 مخاطب را منتظر نقطه عطف اول نگه نمی‌دارد. قصه‌گویی در «شنای پروانه» بدون پنهان‌کاری اتفاق می‌افتد. بدون شامورتی‌بازی‌های تدوینی که شبه‌روشن‌فکران را از نداشتن قصه نجات می‌دهد؛ بدون پیچاندن مخاطب و سرکار گذاشتنش و البته این مهم کار هرکسی نیست. فیلم محمد کارت، یکی از آن فیلم‌هایی بود که انتقام همه آن‌هایی را که در برابر اراذل و اوباش ضعیف شده‌اند، یکجا می‌گیرد؛ هم از هاشم و هم از مصیب که اوباش آزاررسانی هستند. حجت، قهرمان داستان شنای پروانه به این نتیجه می‌رسد که اوباش خیر ندارند و هیچ‌ وجه خیری در دل زندگی توأم با عرق سگی اراذل وجود ندارد. حجت در مسیر کشف این حقیقت، مصداق قابل قبولی از کهن الگوی «سفر قهرمان» است.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: