سحر طالع پور
سالهاست که در یک موعد مقرر در انتظار لحظه تحویل سال، در انتظار بهار دور سفرهای که هفتسینش نامیدهاند جمع میشویم و ثانیهها را میشماریم و اصلا حواسمان نیست که صاحب این سفره غایب است!
از بیگانه شکایتی نیست از ما ایرانیان آداب دان بعید است که هر سال بدون حضور صاحب خانه پای سفرهاش نشستهایم. دل به بهار طبیعت دادهایم ولی کمتر یاد گل همیشه بهاری میکنیم که با آمدنش دنیا گلستان میشود.
گویا رضایت دادهایم و قانع شدهایم به زندگی در دنیایی پرهرجومرج که دیوسیرتان بهجای نیکسیرتان ادارهاش میکنند؛ دنیای یک بام و چند هوای حقوق بشر که روزانه هزاران کودک یمنی از سوءتغذیه با مرگ دستوپنجه نرم میکنند و آب از آب تکان نمیخورد. دنیایی که چشمش را به روی قتل عام مسلمانان میانمار بسته است و در مقابل کودک کشی جنایتکاران صهیونیست مهر سکوت بر لب زده...
از قدیم گفتهاند جوینده یابنده است.
بیشک جویا نبودهایم که نیافتهایم تنفس در هوای ظهور و حضور را...
در جهان شتابآلود و سرعتزده امروز برای همهچیز عجله داریم غیر از ظهور منجی...
خودمان را فریب دادهایم؟... نمیدانم.
شاید هم ادای آدمهای الکی خوش را در میآوریم ولی از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان همه خوب میدانیم چقدر بیچارهایم...
خدایا به ما روسیاهان بیخیال، به خوبان دل خستهات قسم؛ عجل لولیک الفرج...