کد خبر: ۵۸۶۷
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۶
پپ
صفحه نخست » گفتگو


طراحان لبخند

حنانه مقدادی

یک تنه آمدهام به میدان تا زیرآب تمام ردهبندیهای مشاغل که از سختترین آنها صحبت میکند را بزنم و ردهبندی جدیدی رو کنم...

شما فکر کنید در مملکتی که مردمش از سادهترین مکالمات روزانه گرفته تا خبرها و موقعیتهای مثلا رعبآور مانند خبر حمله نظامی آمریکا تا مواجهه با اتفاقات سخت مانند ویروس کرونا از مطایبه و شوخی و خنده دست برنمیدارند و پشت سر هم برای یکدیگر متن و عکس و فیلم طنز ارسال میکنند، شما بخواهی دست به قلم ببری و خندهای بر خنده مردم بیفزایی!

حالا این خوب است،کار وقتی سختتر میشود که این شوخطبعی نه فقط بین مردم عادی که حتی در قشر مسئولین مملکتی هم حسابی رونق داشته باشد و هر از گاهی بشنوید یکی از آنها حتی در جلسات رسمی دولتی باب مطایبه و شوخی را باز کرده و جملات نغزی بگوید چون «تا تاریخ تاریخ است،تاریخ است!» یا دوز شوخی و طنز را بالاتر برده و در وضعیت کنونی بگوید: «اکنون هم سانتریفیوژ میچرخد، هم چرخ اقتصاد!» یا هزاران جمله از این دست.

خدایی با این اوصاف حق نیست امتیاز ویژهای برای قشر طنزپرداز کشور قائل شویم و شغلشان را در رتبهبندی مشاغل سخت به رتبه یک ارتقا دهیم؟! البته منظورم طنزپردازانی از نوع درست و درمانش هست و آنها که اهل دغدغهاند نه قهقهه! شما تصور بکنید طرف باید لابهلای حوادث روزمره و اتفاقات ریز و درشتی که رخ میدهد بگردد و دست بگذارد روی نواقص و کاستیها و تلخیها و آنوقت در حالی که دارد از حرص دندان به دندان میساید یا از غم یک اتفاق چشمش به اشک نشسته، قلمش را در شهد شیرین طنز فرو برده و تلخیها را شیرین شده در کام مخاطب بگذارد...

حقا و انصافا سخت است، از من که پای صحبت برخی از اهالی این قشر نشستهام، بپذیرید... این فرصت اکنون برای شما هم مهیاست... کافی است با ما همراه باشید تا در آستانه سال جدید گفتگوی شیرین و صمیمانه با 4 تن از بانوان طنزپرداز خوب کشورمان را با هم بخوانیم و ببینیم روزگار کاریشان چطور میگذرد.

از چه زمانی متوجه شدید استعداد نوشتن طنز دارید؟

در ابتدای قدم گذاشتن در مسیر نوشتن طنز چطور این استعداد را پرورش دادید؟

نوشتن طنز یادگرفتنی است یا صرفا نیاز به استعداد دارد؟ فکر میکنید هر کسی بتواند طنزنویسی را با تمرین بیاموزد؟

مطمئنا نوشتن طنز هم مثل رشتههای دیگر نیاز به ابزار و لوازم خاص دارد که یک طنزنویس باید به آن مسلط باشد، این ابزار و لوازم چیست؟

چرا زبان طنز را برای نوشتن انتخاب کردهاید؟

اولین متن (یا شعر) طنزی که نوشتید، بهخاطر دارید؟ برای کسی هم خواندید؟ چه بازخوردی دریافت کردید؟

طنز به نظر شما چه تعریفی دارد؟ و چه متنی را طنز میگویند؟ تفاوتش با فکاهی و هجو و... چیست؟

نگاه یک طنزنویس به دنیای اطراف چگونه است؟ و دنیایش با بقیه چه تفاوتی دارد؟

نوشتههای طنز شما بیشتر در چه زمینهای است و سوژه و موضوع نوشتههای طنز خود را چطور پیدا میکنید؟

بهصورت کلی نوشتن یک متن طنز چه مراحلی را طی میکند؟ (یعنی مثلا اول طنزنویس میگردد و موضوعی مییابد بعد روی آن فکر میکند که چطور طنز بنویسد و... یا این مسئله کاملا جوششی و بهصورت دیگری است.)

آیا در زمینه دیگری هم قلم میزنید یا فقط با زبان طنز مینویسید؟

آیا روحیات لطیف زنانه در نوشتن متن (یا شعر) طنز مؤثر است؟

به نظر شما قوت طنز در رسیدن به هدفش، در مقایسه با قالبهای دیگر نوشتاری، چیست؟

طنز خوب چه ویژگیهایی دارد؟

شاید خیلیها تصور کنند که نوشتن یک «نوشته طنز» خیلی هم سخت نیست. شما که در این زمینه فعالیت دارید بگویید این نوع نوشتن چه سختیهایی دارد؟

برداشت شما از وضعیت این روزهای طنز مکتوبمان چیست؟

آیا طنزنویسی در عرصه داخلی یا خارجی هست که کارهایش موردپسند شما باشد و به عنوان یک الگوی کاری به او نگاه کنید؟

هیچوقت شده احساس کنید که اگر با فلان شخص شوخی کنید ممکن است برایتان خطرناک شود و برای همین دچار خودسانسوری شوید؟

عملکرد و رسالت طنز از دیدگاه شما چیست؟

ظرفیت پذیرش طنز انتقادی را در جامعه ما چطور ارزیابی میکنید؟ چگونه میتوان این ظرفیت را ارتقا داد؟

بهعنوان آخرین سؤال، اولین کلمه یا تعریف طنزی که در ارتباط با واژههای زیر به ذهنتان میرسد، بفرمایید.

کرونا / قرنطینه / واکسن / سال 1400 / خانهتکانی / عید نوروز / دولت دوازدهم / برجام / سلبریتی

زهرا آراستهنیا هستم.

متولد 10 مرداد 61 .

در دزفول به دنیا آمدم.

تحصیلات مختلفی را تجربه کردم. سال 79 وارد دانشگاه آزاد اسلامی دزفول شدم و مهندسی برق ـ الکترونیک خواندم. واقعا به این رشته علاقه داشتم، یک مدتی هم فعالیت کردم تا اینکه سال 93 با توجه به صحبتهای رهبر انقلاب در مورد تحول در علوم انسانی، کنکور انسانی دادم و دوباره از مقطع لیسانس در دانشگاه شهید چمران در رشته فلسفه و حکمت اسلامی مشغول به تحصیل شدم و واقعا حس کردم فلسفه نیمه گمشده من است. بعد هم رتبه یک دانشگاه را به دست آوردم و بدون کنکور وارد مقطع کارشناسی ارشد شدم و رشته شیعهشناسی گرایش کلام را در دانشگاه تهران ادامه دادم و هنوز هم مشغول به تحصیل هستم. در حال حاضر هم دارم بهصورت تخصصی در زمینه سرایش شعر آیینی، مداحی، سرود و ترانه کار میکنم. فعالیت شعر و ترانه طنز را هم مدتی است شروع کردم.

سال 79 که وارد دانشگاه شدم مصادف بود با دوران دوم خرداد و جریان اصلاحات و التهابات سیاسی فراوانی در جامعه وجود داشت. از همان موقع حس کردم برای بیان انتقاداتی که به جو داخل دانشگاه، مسائل سیاسی کشور و مواردی از این قبیل داشتم، بهترین راه این است که از زبان طنز استفاده کنم.برای همین در نشریه داخلی بسیج دانشجویی دانشگاه نوشتن متنهای طنز با نام مستعار را شروع کردم. همین بابی شد برای ورود به عرصه طنزنویسی و کمکم آن را به سمت شعر طنز سوق دادم که تا الان ادامه پیدا کرده است.

برای پرورش استعداد ـ هرچند به نظرم هنوز پرورشی پیدا نکرده ـ از دورههای مختلف استفاده کردم. جذب باشگاه طنز انقلاب اسلامی شدم و آنجا داریم دورههای خوبی را بهصورت دوستانه برگزار میکنیم و اساتیدی که در باشگاه هستند خیلی کمکمان کردند که ممنون آنها هستم. کتابهای طنز بسیار خوبی هم وجود دارد که میشود از آنها بهره برد. ولی بیشتر از همه اینها، دیدن و خواندن مطالب طنز دیگران و تفکر درباره آنها و نوشتن مؤثر هست. یعنی هر چقدر تمرین و دقت نظر بالاتر رود مطلب طنز بهتری بهدست میآید.

نوشتن طنز یادگرفتنی هست ولی استعداد طنز هم باید وجود داشته باشد. استعداد طنزنویسی نیاز به قوه حدس و تخیل خوب و یک خلاقیت عالی دارد که از بین مطالب عادی که دور و برت میبینی، بتوانی جنبهای فرای آن را ببینی و دقیقا همان نکتهای که تو میبینی و بقیه نمیبینند طنز قضیه میشود و مطلب را جالب میکند برای خواننده. پس در ابتدا استعداد لازم است ولی پرورش آن با استفاده از ابزارها و دورههای آموزشی ممکن میشود.

زبان طنز، زبانی است که با استفاده از آن میشود سختترین و کوبندهترین کلامها را بهصورتی گفت که طرف مقابل نه تنها از تو رنجیده نشود بلکه بتوانی او را همراه و همپای خودت کنی، طوری که به حرفت لبخند بزند و به آن دل بدهد. این اتفاق در طنز میافتد. با توجه به اینکه ما ایرانیها تا حدود زیادی انتقادپذیر نیستیم و در مقابل انتقادات جبهه میگیریم ـ که البته این میتواند بهخاطر کمالطلبی ما باشد نه صرفا یک ویژگی منفی گرچه باید به این نکته توجه کرد که نقد انسان را جلو میبرد و نباید دید منفی به آن داشت ـ اگر این نقدها با زبان طنز بیان شود هم تأثیرگذاری و ماندگاری آن در ذهن بیشتر است و هم اینکه شیرینی خاص خودش را دارد.

اولین متن طنزم مطلبی بود خطاب به رئیس دانشگاه آزاد اسلامی که با اسم مستعار نوشتم و منتشر شد. حرفهایی که میترسیدیم رودررو بگوییم به این صورت بیان کردیم و خیلی بازخوردهای خوبی گرفتیم و به نتیجهای که میخواستیم رسیدیم.

طنز از نظر بنده یک ابزار برای رسیدن به هدف است. کلا من هنر را ابزاری برای بیان عقیده میدانم و پیرو «هنر برای هنر» نیستم. فکر میکنم مطلبی هست که باید گفته شود و باید بگردیم و ببینیم کدام یک از قالبها برای بیان و تأثیرگذاری بیشتر آن مفید است. حس میکنم خود کلام تعیین میکند که در کدام یک از قالبها باید بیان شود. برای خیلی از مسائل بهخصوص مسائل اجتماعی طنز جوابگو است.

نگاه طنزنویس به دنیای اطراف یک نگاه ظریف و موشکافانه است. نگاهی است که خیلی وقتها درد دارد. یعنی گاهی اوقات انسان اشکش میآید ولی در همان لحظه با غمی که در دلت هست میگردی و یک نکته ظریفی که بتواند لبخندی روی لب هموطنت بیاورد پیدا میکنی. این حس خیلی شیرین است. من این را واقعا تجربه کردهام.

نوشتههای طنز من بیشتر در حوزه مسائل سیاسی ـ اجتماعی و مسائل روز هستند. خیلیها توصیه میکنند مطالب را طوری بنویس که ماندگار باشد و خیلی تاریخ مصرف نداشته باشد ولی حسی که من دارم این است که مثلا در زمان جنگ یک نفر باید خودش را روی مین میانداخت تا بقیه رد شوند، من خودم را جای همان فرد میبینم و مطلبم را تاریخ مصرفدار مینویسم. شاید چهار روز دیگر خوانده نشود ولی در لحظه روی لب هموطنم خنده میآورد و حرف او را میزنم.

یک طنز خوب مثل هر مطلب هنری دیگری وقتی به وجود میآید که جوشش در کار باشد. وقتی به وجود میآید که آن سوژه باشد که هنرمند را میگیرد نه اینکه بخواهیم بگردیم و یک چیزی پیدا کنیم و در موردش بنویسیم. این میشود کوششی و خیلی تأثیرگذار نخواهد بود.

یک وقتهایی بین خبرهایی که انسان میشنود یک مرتبه یک مطلب فرد را به خود جذب میکند و روی او به صورت مثبت یا منفی تأثیر میگذارد. برای خود من که اینطور است وقتی مطلبی را میخوانم، وقتی آن نکته طنز به ذهنم رسید من هم شروع میکنم در مورد آن نوشتن و پروبالش میدهم و با تکنیکها طنزش را بیشتر میکنم ولی تا وقتی سوژهای مرا نگیرد سعی میکنم طرفش نروم.

بله من در زمینههای مختلف مینویسم. با توجه به سوژههای مختلف و حس خودم در زمینههای مختلف عاشقانه، سرود، ترانه و... شعر میگویم.

روحیه زنانه تأثیرگذار هست و البته در طنز شاید این تأثیر منفی باشد. بالأخره ما یک حیای زنانه داریم و سعی میکنیم خیلی از حرفها را به زبان نیاوریم و حتی آنها را نشنویم. از طرفی گفتن برخی مسائل و به زبان آوردن بعضی کلمات بار طنز بالایی دارد و ممکن است مخاطب را بخنداند و تأثیرگذار باشد و اصل مطلب را بیان کند ولی ما یک خطقرمزهایی داریم که خطقرمزهای زنانه بیشتر از مردانه هست و همین باعث میشود ما طرف خیلی از مسائل نرویم و از آنها استفاده نکنیم خب این ممکن است یک مقدار از خنده کار ما کم کند ولی با تمام این تفاصیل اتفاقا دقتنظر خانمها میتواند در پیدا کردن سوژه بسیار مؤثر باشد.

ما میتوانیم یک سری از مطالب را همین طور صریح بگوییم ولی وقتی که از طنز استفاده کردیم باید مطلب کوبندهتر و تأثیرگذارتری بیشتری داشته باشد و بتوانیم از لحاظ خنده یک مقدار به آن لطافت دهیم.

نوشتن یک متن طنز اتفاقا خیلی سخت است مخصوصا در ایران چون مردم ایران واقعا انسانهای سخت خندهای هستند. اگر مطلبی ما را بخنداند با آن خوب میخندیم ولی آن مطلب باید واقعا ارزش خندیدن داشته باشد این باعث میشود که طنزپرداز کارش سختتر شود.

من چون برای طنز رسالت قائل هستم میدانم نوشتنش کار سختی است. در طنز باید کلام سطح بالا باشد، سخیف نباشد، مطلب را خوب بیان کند، مخاطب به آن بخندد و تأثیرگذار هم باشد.

ببینید طنز کی به وجود میآید؟ وقتیکه شما یک قالبی را بشکنی، یعنی وقتی یک چیز در حالت عادیاش نباشد شما خندهتان میگیرد. حالا وقتی بخواهی برای این کار قوانینی تعریف کنید یعنی برای چیزی که قرار است یک قانونی را بشکند بخواهی قوانین تعریف کنی و آن را به اجرا درآوری کار بسیار سختی است.

بله خیلی وقتها پیشآمده ولی دچار خودسانسوری نشدم. با خودم فکر میکنم که این حرفی که میخواهم بزنم چقدر تأثیر دارد و چقدر حق است اگر حق باشد آن را بیان میکنم. چون علاوه بر دادگاه زمینی ما یک دادگاه الهی داریم که به آن بیشتر اعتقاد داریم و میدانیم باید جوابگوی خداوند باشیم. برای همین در نوشتن طنز هم سعی میکنم جز حرف حق و جز حرفی که کاملا روی آن تحقیق کردم و مطمئن هستم درست است مطلبی بیان نکنم. اگر ببینم حرفم حق است آن را میزنم و خودسانسوری نمیکنم. روی تأثیرش هم فکر میکنم واقعا تأثیرگذار هست و به این میارزد که گرفتار دادگاهی شوم؟! اگر بیارزد، آن مطلب را مینویسم. دیگر به این کار ندارم که برایم مشکل پیش میآید یا کسی ناراحت میشود.

کرونا: لوس

قرنطینه: عشق اجباری

واکسن: بکش و خوشگلم کن!

سال 1400: وقت گل نی

خانهتکانی: خر است!

عید نوروز: نجات از خانهتکانی

دولت دوازدهم: بری که برنگردی.

برجام: چراغ جادوی پلاستیکی

سلبریتی: وراج

یا ضامن آهو

هرکه پیشت پا گذارد عشق را بو میکشد / زائرانت را فرشته با خودش تو میکشد

مرغ آمین نگاهت هر سحر میآید و / بال را بر حاجت زوار کم رو میکشد

شهد و شیرینی میان ذکر نام دلبر است / بیجهت زنبور ما هی جور کندو میکشد

معدهام پر میکشد سمت غذای حضرتی / بیخیال هر که طبعش سمت تیهو میکشد

وای آقاجان ببخشا باز شعرم طنز شد / ذوق ذکرت واژههایم را به هر سو میکشد!

روی مشکیهای قلب ما نگاه نافذت / سبز خوش رنگی شبیه برگ کاهو میکشد

هر چه را، حتی نتم را از تو میخواهد دلم / کل حجمم را ببین ایمیل یاهو میکشد

در حریمت خوب و بد قاطی است حتی اشغری / یک پک از ته مانده تریاک عبدو میکشد!!

دیدهام توی حرم تا بچهای نق میزند / خادمی اخمو برایش شکل هاپو میکشد

تا پدر سرگرم اپلیکیشن باد صباست / بچه موبایل پدر را از کف او میکشد!

تا نمازی خوب در پروندهاش وارد شود / زائرت هی ناز گوهرشادبانو میکشد

این همه حال و هوای آرزوهای من است / دوری مشهد جنونم را چنین رو میکشد

فاطمه سادات رضوی علوی هستم. به اسمم میخورد معلم دین و زندگی باشم اما طنزپردازم! سال 74 در تهران به دنیا آمدم و مدیریت فرهنگی و هنری خواندهام. چهارسالی است که در باشگاه طنز انقلاب نثر طنز مینویسم.

از اولین باری که با موضوع سوسک انشا نوشتم به استعداد طنزم پی بردم. فکر کنم سال دوم راهنمایی بود. بعد هم در سال ۹۵ وارد باشگاه طنز انقلاب شدم و در این زمینه آموزش دیدم.

خواندن، نقد شدن و نوشتن. نوشتن مکرر به شرط نقد شدن خیلی در این مسیر کمککننده است.

این سؤالی است که خیلیها اول راه میپرسند و خیلی وقتها برای خودم هم سؤال میشد، در نهایت به این جواب رسیدم که بخشی از آن استعداد است و بخش مهمترش پشتکار. اگر اندک استعداد و شوخطبعی در شخصی وجود داشته باشد، میتواند با تمرین مداوم و مطالعه، طنزپرداز شود.

شناخت اصول طنزپردازی و شوخطبعی اولین ابزار است و بعد از آن هم دسترسی به منابع طنز کهن و حتی معاصر!

چون هر راست نشاید جدی گفت!

بله. برای پرسشنامه ورود به باشگاه طنز انقلاب بود. خواندم و لبخند زدند! بعدا فهمیدم علت این لبخند چیه.

تعریفی که ما از طنز یاد گرفتیم و خیلی جاها دستگیرمان بوده عدم تناسب در ظاهر متناسبه. بهطور کلی طنز یکی از گونههای شوخطبعی است که خنده دارد، برعکس فکاهی نقد دارد و برعکس هجو توهین در آن نیست.

نگاه سوژهیاب است. هرچیزی میتواند برای طنزپرداز سوژه باشد، راحت از کنار اتفاقات اطراف رد نمیشود حتی یک مکالمه عادی در مترو.

بیشتر سیاسی و فرهنگی. سوژهها را یا از اخبار یا از دل فرهنگ و آداب و رسومی که به نظر میرسد قابل نقد شدن است به دست میآورم.

ممکن است متن به متن فرق کند. برخی اوقات حتی یک تیتر به ذهنمان میآید و از همان به متن میرسیم اما قاعده کلی این است: پیدا کردن سوژه، انتخاب نقطه کانونی، مطالعه حول متن، بارش فکری، انتخاب قالب مناسب، نوشتن.

گاهی داستان مینویسم اما اول راهم.

روحیه لطیف زنانه به دیدن جزئیات اطراف و مسائل زنان کمک میکند و طبیعتا تأثیر دارد.

قوت طنز این است که نقطهزنی میکند.

طنز خوب هم نقد دارد، هم خنده دارد، هم از توهین به دور است.

سخت است، بد هم سخت است. یک اصلی ما در طنز داریم که از استادمان آقای شهبازی یاد گرفتیم. در متن طنز کلمه یا باید در خدمت هدف باشد یا بانمکش کند. خارج از این اضافی است. کلا نوشتن متن طنز شستهرفتهای که آدمها را بخنداند و حرف داشته باشد، سخت است مخصوصا که اغلب آدمها در برابر خندیدن مقاومت دارند.

به نسبت دهههای قبلی طنزپردازهای انقلابی وارد عرصه شدند و وضعیت خوب است اما در مطبوعات خیلی جای طنز کم و خالی است.

ما در باشگاه طنز انقلاب سعی میکنیم آثار همه طنزپردازهای داخلی را بخوانیم و درباره آنها تأمل کنیم. طبیعتا هم هستند افرادی که کارشان بهلحاظ فرمی الگو بوده است.

بسیار!

هدف قرار دادن جبهه باطل، تقویت جبهه حق.

تلاش کنند ظرفیتشان بالا برود تا کار ما هم راحتتر شود. البته خودم این مدل که با برخی حریمها شوخی میشود که ظرفیت بالا برود را قبول ندارم و نمیپسندم.

کرونا: چی فکر میکردیم چی بود؟!

قرنطینه: دوهفته خونه بمونید، کرونا رو شکست بدیم!

واکسن: اولویت دریافت با سلبریتیهاست!

سال ۱۴۰۰: 8ساله منتظرشیم.

خانهتکانی: لایمکن الفرار!

عید نوروز: پایان دوران کوزت بودن و آغاز دوران سیندرلا شدن!

دولت دوازدهم: دولت کمدینها و طنزپردازها.

برجام: تا رسیدیم سفره رو جمع کردن.

سلبریتی: خوبه به شرط اینکه دهنش رو ببنده.

مناجاتهای شبانه یک زن خانهدار در قرنطینه!

بمب؛ یک عاشقانه قرنطینهای!

ای پروردگار در خانه اسیران، تا یکی از ما آن دیگری را اسیر خاک نکرده است، اصلا درهای رحمت نه، لااقل درهای خانه ما را بگشای که ما را یارای پشتیبانی 24 ساعته از یکدیگر نیست!

الهی نیمی از عمرم به تماشای دروس هفتم و شبکه پویا گذشت و نیمی دیگر به تحلیل مسائل منطقه و زیرنویس شبکه خبر. پیش از آنکه دورههای آموزشی فشرده خودم را برایشان آغاز کنم، اعضای خانوادهام را بیاموز کنترل تلویزیون اموال شخصی نیست و سند ندارد. ما هم آدمیم! ای بیرونکشنده اشیا از حلقوم زندگان!

ای فوت محکمکننده بر آتش جنگ، شعلههای جنگ جهانی سوم از خانه ما دارد زبانه میکشد و هیتلر درون من فعلا به سوزاندن کف قابلمه و گل فرش جهازش و آن پیرهن کادویی مادرش که همه جا میپوشد رضایت میدهد. تا شورای امنیت درونم فرمان بنای کوره آدمسوزی را نداده، بلای دورکاری را از ما دور بگردان!

الهی! اورژانس اجتماعی دیگر شماره تلفن من را رد تماس میدهد، پس من شکایتم از پیوند لوله جاروبرقی با دهانه آبمیوهگیری و پیوند موتور یخچال به ماشین لباسشویی حاصل از قرنطینه شوهرم را کجا برم؟ ای اورژانسیترین فریادرس حتی درصورت قطعی آنتن به فریاد اثاثیه منزلم برس!

زهرا فرقانی هستم.

متولد سال ۶۲، شهرستان گنبد کاووس، فوق لیسانس عمران و البته مشغول شغل شریف مادری، حدود پنج فرزند دارم و فعالیتم بیشتر در زمینه شعر طنز است.

هنوز کاملا در این زمینه اطمینان ندارم فقط میدانم بعضی آثارم از بعضی از افرادی که به عنوان طنزپرداز شناخته میشوند بهتر است.

الان حدود پنج سال است که عضو باشگاه طنز هستم و از دورههای آموزشی این مجموعه و همین طور یکی دو دوره خارج از باشگاه استفاده کردم. کتابهای آموزشی هم در این زمینه تهیه کردم که همین جا از دوستانی که آنها را به امانت بردن تقاضا میکنم در اسرع وقت عودت بدهند. لازم دارم.

ترکیبی تقریبا مساوی از هر دو. بدون استعداد و صرفا با تمرین نمیشود ولی گمان میکنم همه کم و بیش از این استعداد بهرهمند هستند و نیاز به پرورش دارد.

شاید بعد از استعداد مهمترینش علاقه، پشتکار و مطالعه در زمینه طنز باشد؛ هم مطالعه فنون طنز و هم مطالعه متون طنز.

تصور میکنم طنز بهخاطر ویژگیهای ذاتیاش مثل استفاده از کنایه و همراهی با خنده برای بیان انتقاد تأثیرگذارتر هست. در واقع طنز همزمان که مخاطب را میخنداند، به فکر فرو میبرد و نکتهای را به او یادآوری میکند که اگر مستقیم بگویی ممکن است مخاطب اصلا نپذیرد.

بله. سال دوم دبیرستان، تحتتأثیر طنزهای گلآقا به زبان فارسی کهن، برای دبیر ریاضی که برایمان کلاس جبرانی گذاشته بود، روی تخته کلاس یک متن طنز نوشتم که خب خیلی زود توسط معلم پاک شد البته بچهها کلی کیف کردند.

طنز صرفا خنداندن نیست. قبلا هم گفتم که بیان نقد به همراه خنده و بهقصد اصلاح هست ولی از همه ابزارهایی که میشود در سایر شاخههای شوخطبعی استفاده کرد میتوانیم در آن استفاده کنیم. حتی شاید بشود گفت در طنز نقد اصلیتر از خنده است.

فکاهی صرفا خنداندن است مثل جکهایی که تعریف میکنیم. هجو هم قصد اصلاح ندارد. در واقع بیان دقدلی و نقد صریح همراه با بد و بیراه است که معمولا در جایی که خیلی اعصاب نداشته باشیم و میخواهیم سر به تن طرف نباشد از آن استفاده میکنیم.

بیشترین هنر طنزنویس این است که بتواند تلخیهای دنیای اطراف را درک کند و در حالیکه آنها را مستقیم به مخاطب منتقل نمیکند با نمک خودش مطلب را تبدیل به یک خوراک قابل انتقال کند. شاید به همین دلیل باشد که معروف است که کمدینها افراد غمگینی هستند، چون ممکن است با چیزی که دیگران را با آن میخندانند، خودشان بارها گریه کرده باشند.

بیشتر سوژههای من، سوژههای اجتماعی و سیاسی است. سوژههای سیاسی را از خبرگزاریهای معتبر پیدا میکنیم و سعی داریم سوژهها بهروز باشد. سوژههای اجتماعی هم معمولا همین مسائل روزمره اطراف ماست که به مناسبتی ممکن است ذهنمان درگیر آن باشد. گاهی هم سوژهها مناسبتی هستند مثلا روز ولنتاین، شب یلدا و...

بهنظرم طنز حاصل دغدغه است. ممکن است بهخاطر همین دغدغه شروعش جوششی باشد یا ممکن است بگردی در بین سوژهها و برای یک سوژه که توجهات را به خود جلب کرد مطلبی را آماده کنی ولی به هر حال بیش از شعرها و متنهای جوششی باید برای پرورش آن مطلب وقت بگذاری. در واقع برای من شعر طنز سختتر از شعر جوششی غیرطنز هست. خصوصا که مخاطب ما خیلی باهوش است و به هر چیزی نمیخندد.

اتفاقا در زمینه شعر جدی و عاشقانه بیشتر و پیشتر از طنز علاقمند و فعالم و رو آوردنم به طنز بیش از همه از سر دغدغه بوده است.

نمیدانم مؤثر است یا خیر ولی تصور میکنم کسی که روحیه لطیفتری دارد، چه زن و چه مرد، بیش از سایرین از به طنز درآوردن سوژههای تلخ، آزار و آسیب میبیند.

مهمترین نقطه قوت طنز، غیرمستقیمگویی آن است. از آنجایی که با خنده همراه است اولا بیشتر به یاد میماند و ثانیا میتواند مخاطب را با کمترین آسیب، متوجه نقص موجود در رفتار خودش یا در محیط اطرافش کند یعنی یک مدل نقد در کمال خونسردی.

طنز خوب عصبانی و رک نیست بلکه کنایهها و اشاراتی ظریف و هوشمندانه دارد و مخاطب را با هر طرز تفکری میخنداند و به فکر فرو میبرد.

افرادی که در زمینه متن و شعر طنز قلم میزنند باید یک قدم جلوتر از بقیه باشند تا بتوانند اولا زاویهای بکر و مناسب برای نقد یک موضوع پیدا کنند و ثانیا با زیرکی و البته با نمک خودشان طوری به آن موضوع بپردازند که مخاطب بدون موضعگیری درک کند و بپذیرد.

تصور میکنم که بهدلیل گستردگی فضاهای رسانهای و دسترسیهای ارزانترحال هنوز تعدادی هستند که چراغش را روشن نگه داشتند که واقعا دستمریزاد.

طنزهای مرحوم ابوالفضل زرویی را بهخاطر زبان ساده و صمیمیاش میپسندم و طنزهای جناب یوسفعلی میرشکاک را به خاطر زبان فاخرش که نشانگر سواد بالای ایشان هست و چون این دو با هم قابل جمع نیست ـ و نه چون سطحشان خیلی بالاست ـ ترجیح میدهم زبان خودم را پیدا کنم و تلاش بیهوده برای تقلید نکنم.

بله، با طنزپردازها جرأت شوخی ندارم. چون هرچی بگی چهارتا می‌‌گذارند رویش و تحویل خودت میدهند.

مهمترین عملکرد طنز، اصلاح و تصحیح کژیها و رفع نقاط ضعف فرهنگی و فکری و... در جامعه است. در واقع اگر اعتقادی به ماجرا نگاه کنیم تصور میکنم طنز خوبی که از سر دلسوزی است، باید کارکردی شبیه به امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد.

طنز اصولا انتقادی است و ما طنز غیر انتقادی نداریم و طنز خوب ناخودآگاه و بهمرور موجب بالا بردن ظرفیت پذیرش نقد در افراد و جامعه هم میشود.

در واقع تصور میکنم اگر در مورد تعریف و کارکرد طنز همه طنزپردازان با گرایشهای مختلف فکری در جامعه، متفق باشند، طنز راه خودش را برای اصلاح پیدا میکند. منتها متأسفانه خیلی از اوقات شکلهای دیگری از شوخی مثل هجو و... جایگزین طنز میشود و آن اثری که لازم است را بر مخاطب غیرهمفکر نمیگذارد و چه بسا خیلی از مواقع هم اثر عکس دارد. البته منظورم این نیست که باید همه مخاطبین را راضی نگه داشت و اصولا امکان این موضوع وجود ندارد ولی وقتی از تمام ظرفیتهای موجود در طنز برای پرداخت صحیح یک موضوع استفاده کنیم قطعا به اثرگذاری بیشترش منجر میشود.

کرونا: کرونازی (خانم افسانه بایگان گفتن که به جای کرونا بگیم کروناز. منتها من تصور میکنم که با این قتلعامی که به راه انداخته اسم مناسبتر، همین باشد.

قرنطینه: تنها در خانه

واکسن: یه سوزن به خودت و دیگر هیچ

سال ۱۴۰۰: میخواهم زنده بمانم!

عید نوروز: دوری و دوستی

دولت دوازدهم: شاهکلید (بهطور اتفاقی نام یک فیلم ترسناک آمریکایی هم هست.)

برجام: مرگ تدریجی یک رؤیا

سلبریتی: دیگران (این فیلم را هم برای اوقات تنها در خانه به مخاطبینتون
توصیه می
کنم!)

فتح الفتوح برجام

ابر آمد، منتها باران کجا؟ سیمان کجا؟

کو رآکتور، کو گلابی، باغ کو؟ بستان کجا؟

داشت یک نیسان کدو آن هم برای قوم و خویش

«ما رعیتها کجا محصول باغستان کجا»

از دلار و پوند و روبل و لیره و ین بگذریم

واحد پول زلاندنو کجا؟ تومان کجا؟

گفته بودی آب خوردن هم به آن خورده گره

پس گره خوردهست اینک آب خوزستان کجا؟

کی حقوق کارمندی میرسد تا نصف برج

برج میلیاردی کجا و کلبه سمنان کجا؟

بسته ویروس آخرین راه نظرسنجی، بگو

توی این بالماسکه دیدی چهره خندان کجا؟

حالتان را توی قوطی کرد اگر جنتلمنی

بار دیگر میروی علاف و سرگردان کجا؟!

کاممان را دولت قبلی اگرچه تلخ ساخت

منتها پایان تلخ و تلخ بیپایان کجا؟

سمیرا قرهداغی، ۳۲ساله، مددکار اجتماعی و عضو باشگاه طنز انقلاب. از سال ۹۴ با عضویت در باشگاه طنز انقلاب، دورههای مربوط به آموزش طنز را گذراندم و الان در زمینه نثر طنز فعالیت دارم.

اصراری بر استعداد یا توان خاصی نیست. بهجز تجربه روزنامه دیواری دوره مدرسه، فعالیت جدیدم در دوره دانشجویی بود که با یکی دو نفر از دوستان نشریه بسیج دانشجویی را اداره میکردیم، آنقدر حرف زیاد بود، مجبور بودیم در کنارش گاهی خبرنامههای بعضا غیرقانونی هم بیرون بدهیم. دوستی که سردبیر آن نشریه بود، آدم بیهنری بود طوری که فکر میکرد من لابد استعدادی دارم که به جای خودم و خودش و چندتا اسم مستعار (برای اینکه کل نشریه را یک نفر ننوشته باشد!) طنز و جدی مینویسم.

اوایل و بعد از آن، برای تمرین طنز باید خواند و نوشت. مدام خواندم و مدام نوشتم. طنز، جدی، بیمزه، همه چی.

تجربه نشان داده که با تمرین هم میشود. از قضا کسی که صرفا متکی به استعداد و ژن و این مسائل نباشد، از آن جهت که ممکن است خودش را ناچار به مطالعه و تمرین بیشتر بداند، قویتر هم ظاهر میشود.

«نگاه انتقادی» از این جهت که هدف اساسی طنز، اصلاح هست، در نوشتن طنز مهم است. و مورد دوم بهنظرم «دقت» داشتن است. به معنی نگاه متفاوت به پدیدهها، فراتر رفتن از لایههای رویی و آشکار اتفاقاتی که در مرحله اول ممکن است به فکر و ذهن مخاطب عام هم برسد. این، از این جهت اهمیت دارد که نویسنده باید به موضوع و جوانبش از مخاطب مسلطتر باشد.

برای من اینجور نبود که فرصت رشد در هر دو حوزه طنز و جدی به صورت برابری برایم مهیا باشد ولی اگه منظورتان مزیت استفاده از زبان طنز است، خب مطمئنا طنز عمومیت بیشتر و مخاطب بیشتری دارد. جذابیتش باعث میشود مخاطب بهتر از کار جدی با آن ارتباط برقرار کند و خب مگر نویسنده از خدا چه میخواهد؟!

دوره دبیرستان زیاد روزنامه میخواندم. آن زمان اینترنت و فضای مجازی مثل الان راحت و در دسترس نبود. دفتری داشتم که تقریبا برای تمام تیترها و مطالبی که میخواندم، مطلبی مینوشتم. طنز، جدی و... احتمالا اولین طنزها را آنجا نوشتم.

طنز یک ابزار، زبان و شیوه بیان هست که عموما هدفش اصلاح است. مرحوم گلآقا گفتن «وسیله امر به معروف و نهی از منکر!»

فکاهه شوخیهای رایج است. هجو تقریبا با تعریفی که ما در ذهنمان از تمسخر داریم، برابر است مثلا به شوخی گرفتن ایرادات ظاهری و... که معمولا جز برای تضعیف روحیه دشمن کاربرد دیگری ندارد. بهجز این دو مورد، هزل هم یه سرفصل جدی در طنز به حساب میآید که معمولا شوخیهایش زنندهتر از هجو است و در تاریخ ادبیات هم وجود دارد. تفاوت طنز با فکاهه این است که چون نگاه، هدف و نقد دارد، ماندگاری و عمرش بیشتر از فکاهه است.

والا فرقی ندارد! باید مثل بقیه بدود و به زندگی برسد. فقط شاید تنها تفاوتش همان نگاه انتقادی و بینش جدی و عمیق برای فهم لایههای ندیدنی که در قبل به آن اشاره کردم باشد.

برای هرکس مرتبط با علایقش، حوزههایی هست که فکر میکند بهتر و بیشتر بلد است در آن قلم بزند. بهجز مواردی که سوژه از طرف سردبیر آن بخش پیشنهاد میشود، خودم بیشتر به سوژههای اجتماعی و خانوادگی علاقه دارم. سوژههای سیاسی هم از جهت عمومیت عجیب و غریبش در جامعه ما، معمولا کنار دست همه طنزپردازان هست و یک خط درمیان یا سراغش میروند، یا مجبور هستند که بروند.

دو حالت را میشود فرض کرد. در حالت اول من مینشینم که یک طنز بنویسم. سوژه و ساختاری هم برایش در ذهنم نیست. برای این کار؛ باید با توجه به نوع مخاطب و جایی که قرار است طنز منتشر شود، دنبال سوژه مناسب بگردم. بعد حسابی به دادههای جدی (مثل اخبار، آخرین آمار، سیر تاریخی یا هر چیز مرتبط با سوژه) توجه کنم تا هم توی بخش ایده به من کمک کند، و هم اطلاعاتم در آن حوزه خاص، بیشتر از مخاطب باشد. چون همه ما در جایگاه مخاطب، دوست نداریم برای خواندن چیزی وقت بگذاریم که مطلبی به ما اضافه نمیکند. بعد از این میشود شروع کرد به نوشتن. برای کسانی که اصطلاحا مثل ما نو قلم هستند، قبل از نوشتن، خواندن چند تا متن طنز باکیفیت، به جوشش و تقویت نگاه طنز آدم هم کمک میکند.

در حالت دوم، سوژه آماده است. من یک بار متنی نوشتم که الان بیشتر از بقیه طنزهایم دوست دارم. (بزرگان در اینجا میگویند همه آنها را مثل بچهام دوست دارم!) آن متن را فقط در دو دقیقه نوشتم یعنی در واقع فقط تایپ کردم.

بهجز گزارشهای کاری روزانهام که عموما گریهدارترین ژانر ممکن هستند، فعلا فقط طنز کار میکنم.

فکر نمیکنم بشود زنانه ـ مردانهاش کرد ولی در شرایطی که نگاه غالب (از جهت تعداد) نگاه مردانه هست احتمالا پرداختن خانمها به طنز میتواند باعث تنوع و تفاوت اساسی در سوژهها و نگاهها شود.

مخاطب عمومیتر. بهجز این؛ لطافتی که در طنز هست، نقد را گیراتر میکند. عموما دلخوری و... در طنز کمتر از بیان کاستیها به صورت جدی است.

میخنداند، تحقیر و فحاشی نمیکند (بهجز جایی که هدف هجو هست که آن هم سوژهاش مشخص است)، عصبانی هم نیست.

حقیقت این است که واقعا سخت نیست اما برای جا افتادن نویسنده در این حوزه و ماندگاری اثرش، هر روز، باید تلاش کند. باید حسابی خواند، خزانه لغات داشت، به ادبیات کلاسیک و جدید پرداخت و حتما باید بسیار نوشت ولو لوس و بینمک.

از وضعیت خوبی برخوردار است، حداقل در بخش ادبیات رسمی کشور. تعداد کارهای خوب و نویسندگان حرفهای هم کم نیستند.

بهعنوان الگوی کاری که رویمان نمیشود بگوییم، ولی خیلی آرزو دارم یک روز در حد مرحوم زرویینصرآباد طنز را خوب بفهمم. و از نوترها، خانم مریم حسننژاد.

در زمینه شوخی با اشخاص نه ولی خب خودسانسوری پیش میآید. خودمان هم سانسور نکنیم، همیشه یکی حواسش به کار هست و چیزی که فکر کند بد است، قیچی میکند. این مسئله هم اجتنابناپذیر است. واقعا گاهی موضع شخصی آدم، ناراحتی عمومی یا...، ممکن است پیش آورد. آدم از سر خشم یا ناراحتی گاهی حرف هیجانی میزند که ممکن است بازخورد خوبی نگیرد در نتیجه آن حرف را برایمان حذف میکنند که چنین قضایایی پیش نیاید!

همان طور که عرض کردم اصلاح و نقد با زبان نرمتر و بدون دعوا.

الان با توجه به بستری که فضای مجازی فراهم کرده؛ هم همه به خودشان اجازه میدهند با همه شوخی کنند. هم، به همه برمیخورد با خودشان شوخی شود. البته این واقعیت هم وجود دارد که با اشتباه گرفتن شوخی و تمسخر، گاهی جدی جدی افرادی قربانی میشوند مثل چیزهایی که در فضای مجازی در خصوص لهجهها و تپقها پیش آمده و گاها مشکلساز شده است.

کرونا: ما تو خونه میگیم کروناز، تا الان هیچکدوممون نگرفتیم.

قرنطینه: شوخیای به نام «گزارشهای تلویزیون وسط ازدحام بازار در مورد ضرورت رعایت قرنطینه»! دیگه صف روغن و مرغ رو نگم...

واکسن: از همین تریبون از اون بازیگری که فرمود «هرچند ما بازیگرا فلان و بیسار، ولی عب نداره، من خودم رو اولویت نمیدونم» سپاسگزاری میکنم.

سال ۱۴۰۰: شروع قرن نیست، انقد شعر و سرود نفرستید توی گروههای مجازی.

خانهتکانی: همونه که فرش و مبل رو از زیر روفرشی و کاور درمیارن میشورن، میذارن همون جا؟

عید نوروز: ماشین تو جادهها ببینم با کلید خط میندازم / V.behdasht (وزارت بهداشت)

دولت دوازدهم: رئیسی میومد بدتر بود!

برجام: دیگه رسما برنامه جامع اقدام غیرمشترک!

سلبریتی: نگید سلبریتی، اینا خود مردمن!

ترفندهای خانهنتکانی

آن نیم متر را بساب هموطن!

یک سال است هیچ چیز جهان سر جایش نیست (مثلا قبلا بود). حالا اجازه عیددیدنی ملت هم افتاده دست وزارت بهداشت. ستاد ملی کرونا هم یک روز شل است میگوید میروید سفر و عیددیدنی. یک روز سفت است، پیامک میدهد «با باز نکردن در به روی مهمان و خاموش کردن چراغها که نفهمد در خانهایم، کرونا را شکست میدهیم/ V.behdasht (وزارت بهداشت)»

حالا در این اوضاع شل و سفت، حوصله خانهتکانی به آدم میماند؟ نه به همین برکت.

اما به هر حال کسی که ویرش گرفته از خانه و زندگی آدم ایراد دربیاورد، بالأخره در یک تماس تصویریای چیزی، عقدهای بودنش میزند بیرون و آبرو نمیگذارد. از طرف دیگر؛ اگر یادتان باشد، جمع حاضر (تمام زنان وطنم) پارسال هم به علت لغو عیددیدنی، خانهتکانی را به صورت تفمالی برگزار نموده، و الان رسما خانه و زندگی همگان را تار عنکبوت گرفته.

خب الان چه کنیم؟

هیچی! فعل خواستن را صرف کنیم، و همین طور که در جایمان نشستهایم، خانه را یک تکانی بدهیم.

مثلا هر چه پایاننامه ـ نامهنگاری دوره عشق و عاشقی ـ دفتر و کتاب و جزوه بچهها که میبینید، بریزید دور تا کمدها و کشوها سبک شوند. بعدا اگر کسی اعتراض کرد، بپرسید آخرین بار کی سراغ آشغالهای مذکور رفته بود. خودش در افقهای دور محو میشود.

این وسط از ظرفیت پاها غافل نشوید. پای آدم قابلیت هدایت (شوت) کردن اسباببازی، جوراب گوله شده، پوست موز (اگر گیرتان آمد)، لنگه دمپایی و... را به سمت زیر مبل، میز و تخت دارد.

نکته کلیدی اینکه نقاط آنتنخیز منزل را که معمولا برای تماس تصویری در آنجا مستقر میشوید، تا شعاع نیم الی چهار متر (بسته به کیفیت دوربین گوشی) عین سالهای غیرکرونایی بسابید.

در مرحله بعد، قولنج کنید. دیده شده خانوادهها دلشان میسوزد، میآیند کمک. حواستان باشد شب سیزدهبهدر خوب شوید.

نهایتا اگر به هر دلیلی؛ از جمله آماده نبودن زیرساختها، بیپولی، دولت قبل، عدم پذیرش FATF، اضافهکار شب عید و توی عید و... موفق به هیچ یک از موارد فوق نشدید، بایا کنید. بقیهاش با سیامک انصاری.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: